Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


مشاعره

power_settings_newLogin to reply
+35
javad57m
saeedeh 27
sepideh
beul
nima20mehdi
N@3RIN
azarmina
سها
omid
smahdi
112
vahab
farhad
مالدار
Diosa
hajreza
kaveh
kudakaneehsas
mohammadali
nahid
mohammad moafi madani
babak
mahsa
nohed
احمد رضا
sohailsoltani
sezar
poopak
sahar
tasbiheabi
elnaz
niloofar
yady
faezeh
hiran
39 posters

descriptionمشاعره - Page 15 Emptyمشاعره

more_horiz
First topic message reminder :

دوستان در اینجا هروقت گذرتون افتاد در مشاعره شرکت کنید وبه نفر قبلی جواب بدین

مشاعره که همه میدونید شعر شما با اخرین حرف شعر دوست قبلی یتان شروع میشه

حلا من استارت میزنم

اشاره میکنم از مرد ناشی .....گلی گم کرده ام شالا تو باشی

به قول شاعران ی بدین

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
خوب شما بشین فرشته

تو با آواز خود شب را شکستی
ولی من بی دریچه مانده ام باز

هوای پر زدن هایم کجا رفت ؟
ز یاران باز هم جا مانده ام باز . . .

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
زیاران گرجه تو وامانده ای باز

تو خود یاری سزار هی می کنی ناز

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
این هم ذ هستش ایراد نگیرید لفطآ

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
چشم و دستان مرا حالی به حالی کرد و رفت

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تورا دستی به دامان خداشد
فرشته ای فرشته ای فرشته
[You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هزار پله فرا رفتم از حصار زمان
هزار پنجره بر عمر رفته وا کردم
به شهر خاطره ها چون مسافران غریب
گرفتم از همه کس دامن و رها کردم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو را به خدا کمی نگاه
من غریبه ام در میان شما
کسی نیست مرا یاری کند
که این شب سیه تاریک است

............................

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مثه خوردن یه جرعه اب منو از یاد میبری
ببین به جه ساده گی داری از من میگزری
......................................
شعر بالا ی رو اشتباهی نوشتم از قبلی شروع کردم بای./

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دوست عزیز خوش آمدید به ایران فروم


تو مرا فرياد کن اي هم نفس / اين منم آواره ي فرياد تو

اين فضا با بوي تو آغشته است / آسمانم پر شده از ياد تو . . .

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
واعظان کین جمله در محراب و منبرمیکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟
همی دانم دلی پر درد دارم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
موج شراب و موج آب بقا يكي است
هرچند پرده هاست مخالف، نوا يكي است

خواهي به كعبه روكن و خواهي به سومنات
از اختلاف راه چه غم، رهنما يكي است

اين ما و من نتيجـﮥ بيگانگي بود
صد دل به يكدگر چو شود آشنا، يكي است

در چشمِ پاك بين نبوَد رسمِ امتياز
در آفتاب، سايـﮥ شاه و گدا يكي است

بي ساقي و شراب، غم از دل نمي ‏رود
اين درد را طبيب يكي و دوا يكي است

از حرفِ خود به تيغ نگرديم چون قلم
هرچند دل دو نيم بود، حرف ما يكي است


صائب شكايت از ستم يار چون كند؟
هر جا كه عشق هست، جفا و وفا يكي است

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
برف - هرگز كسي نداد بدين سان نشان برف -
كمال الدين اسماعيل

هرگز كسي نداد بدين سان نشان برف
گويي كه لقمه اي است زمين در دهان برف

مانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است
اجرام كوه هاست نهان در ميان برف

چاه مقنع است همه چاه خانه ها
انباشته به جوهر سيماب سان برف

بي نيزه هاي آتش و بي تيغ آفتاب
نتوان به تيرماه كشيدن كمان برف

از بس كه سر به خانه ي هر كس فرو كند
سرد و گران و بي مزه شد ميهمان برف

گرچه سپيد كرد همه خان و مان ما
يا رب سياه باد همه خان و مان برف

وقتي چنين نشاط، كسي را مسلم است
كه اسباب عيش دارد اندر زمان برف

هم نان و گوشت دارد هم هيمه هم شراب
هم مطربي كه برزندش داستان برف

معشوقه ي مركب از اضداد مختلف
باطن به سان آتش و ظاهر به سان برف

گلگونه يي بود به سپيد آب بر زده
هر جرعه اي كه ريزد در جرعه دان برف

تا رنگ و روي خويش نمايد بر اين قياس
بعضي از آن باده و بعضي از آن برف

نه همچو من كه هر نفسش باد زمهرير
پيغام هاي سرد دهد از زبان برف

گر قوتم بدي ز پي قرص آفتاب
بر بام چرخ رفتمي از نردبان برف

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
برای ما تعریف می کردند که در زمان های نه چندان دور در همین کرمانشاه ؛ در فصل زمستان وقتی که برف شروع به باریدن می کرده حداقل دوروز و دوشب ادامه داشته و من خودم به یاد دارم در دوران کودکی در کوچه های محلات قدیمی شهر ، که معمولا" ساختمان ها یک طبقه بوده و نهایتا" از دو طبقه تجاوز نمی کرد بچه ها در کوچه های نسبتا" باریک و دراز و پیچ در پیچ این شهر ، کانال هایی در دل برف ایجاد می کردند و از طریق آن کانال ها به کوچه های دیگر می رفتند و این رفت و آمد همه در زیر برف بود و بعضی از بچه ها هم از رو ی برف ها به پشت بام خانه ها می رفتندو واقعا" سرما و برف آنقد ر زیاد بود که دست ما از شدت سرما سیاه می شد و وقتی که به خانه برمیگشتیم از روی بی تجربگی دست هایمان را روی چراغ نفتی می گرفتیم که گرم شوند ، اما از شدت درد فریادمان را به هوا می برد.این شعر جناب یدی که از کمال الدین اسماعیل است ، مرا به یاد آن دوران انداخت و از این بابت از ایشان بسیار سپاس گزارم:
پروین اعتصامی
فتاد طائری از لانه و زدرد تپید
به زیر پر چو نگه کرد دید پیکانی است
بگفت آنکه به دریای خون فکند مرا
ندید در دل شوریده ام چه توفانی است
کسی که بر رگ من تیر زد نمی دانست
که قلب خرد مرا هم ورید و شریانی است
ربود مرغکم از زیر پر به عنف و نگفت
که مادری و پرستاری ونگهبانی است
اسیر کردن و کشتن تفرج و بازی است
نشانه کردن مظلوم کار آسانی است
زبام خردگل اندود پست ما پیداست
که سقف خانه جمعیت پریشانی است
شکست پنجه و منقار من ولیک چه باک
پلنگ حادثه را نیز چنگ و دندانی است
گرفتم آنکه به پایان رسید فرصت ما
برای فرصت صیاد نیز پایانی است
فتاد پایه چنین خانه را چه تعمیری است
گداخت سینه چنین درد را چه درمانی است
چمن خموش است و جهان سبزو بوستان خرم
برای طائر آزادجای جولانی است
زمانه عرصه برای ضعیف تنگ گرفت
هماره بهر توانا فراخ میدانی است
همیشه خانه بیداد و جور آباد است
بساط ماست که ویران ز باد و بارانی است
نگفته ماند سخن های من خوشا مرغی
که لانه اش که سعی و عمل دبستانی است
مرا هر آنکه در افکند همچو گوی به سر
خبر نداشت که در دست دهر چوگانی است
ز رنج بی سروسامانی منش چه غم است
همین بس است که اورا سری و سامانی است
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
کسی زدرد من آگه نشد ولیک خوشم
که چند قطره خونم به دست و دامانی است
هزار کاخ بلند از بنا کند صیاد
بهای خار و خس آشیان ویرانی است
چه لانه ای و چه قصری اساس خانه یکی است
به شهر کوچک خود، مور هم سلیمانی است
زدهر ، گرچه دل تنگم فشاردید چه غم
گرفته دست قضا هرکجا گریبانی است
چه برتریست ندانم به مرغ ، مردم را
جز اینکه دعوی باطل کند که انسانی است
درین قبیله خود خواه هیچ شفقت نیست
چو نیک در نگری هرچه هست عنوانی است

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من............سالها شد که منم بر در مبخانه مقیم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام..................اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم
نقطهءخال تو بر لوح بصر نتوان زد.....................مگر زا مردمک دیده مدادی طلبیم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی
چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
کجا یابم وصال چون تو شاهی...........من بد نام راند لا ابالی

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
كنون كه تنها ديدمت، لطف ار نه آزاري بكن
سنگي بزن، تلخي بگو، تيغي بكش، كاري بكن

گيرم نداري ميل من، اي مردم چشمم گهي
از گوشه ي چشمي به من، نظاره يي باري بكن

اي يوسف جان، مي خرد خلقي به جان وصل تو را
رسم گران جاني1 بهل 2 ميل خريداري بكن

مرديم دور از روي تو، در خانه ماني تا به كي
بيرون خرام آخر گهي گل گشت3 بازاري بكن

ناگه طبيب عاشقان، غافل زحالت بگذرد
اهلي بكش آهي ز دل، يا ناله ي زاري بكن


اهلی شیرازی



descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
منعِِ جوان و سرزنش پیر میکنند

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آب ِ روی ِ شریعت بدین قدر نرود

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
[You must be registered and logged in to see this image.] دراین مشاعره و صحنه سخنرانی
چه نکته ها که نگوید سهیل سلطانی

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چها شد

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در کنار گل پروانه ودر فصل بهار
شعر در سبک عراقی بگو اقای سزار

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است

به زير هر خم زلفش هزار نيرنگ است

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست
بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم
برآستان مرادت گشاده ام در چشم
که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
که روز بی کسی آخر نمی روی زسرم
غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
هزار فطره ببارد چو درد دل شمرم
به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من دست شسته ام از غرورم برای تو
افتاده ام چو قطره ی شبنم به پای تو

و بدید

[You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
وقتست کز فراق تو و سوز اندرون
آتش در افکنم به همه رخت و پَخت ِ خویش

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz


شهيدان را به نوري ناب شوييم / درون چشمه ي مهتاب شوييم

شهيدان همچو آب چشمه پاکند / شگفتا آب را با آب شوييم .


[You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من و شمع صبحگاهی سزد از به هم بگرییم
که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد [You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
راز پنهان به تو گویم که خداوند کریمی

چه بگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری



شادی روح سعدی صلوات

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یار مردانِ خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخزد طوفانی را

شادی روح حافظ صلوات

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد
به دنیا اومدن بر زحمت رفتن نمی ارزد

د بدین

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
درد پنهان به تو گويم که خداوند مني
يا نگويم که تو خود مطلعي بر اسرار

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
روزگاری منو دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل ودین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
محبان را غم محبوب سخت است
فراق مهربان خوب سخت است

ز هستی دل بریدن نیست مشکل
دل کندن از محبوب دلربا سخت است

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تا تو نگاه میکنی، کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟
:)

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تا تو نگاه میکنی کار من اروق کردن است
کار توهم همش ببین دس تو دماغ کردن است
10

مدیر جان فی البداهه بود

اخراجمون نکنی

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو شيرين زباني ز سعدي بگير
ترش روي را گو به تلخي بمير

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
روزی که در ایران فروم اپم من
از عشق عزیزی چو سزار ایم من

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
اولا سلام...........وای..........با یه ماه تاخیر سال نو مبارک.........من چقدر بی معرفت شدم........می دونین چند وقته نیومدم؟
مرسی که بهم سر زدین
فائزه جون خیلی ماهی...به خاطر تبریک تولد ممنون...به خدا انقدر مشکل داشتم که وقت نداشتم بیام...تو وبلاگم آقا فرهاد گفتن که تبریک گفتین...من تازه امروز خوندم...ببخشید...
بوووووس
راستی یه شعر جدیدم گذاشتم تو وبلاگم....

حالا مشاعره...

رهی...تا چند سوزم در دل شبها چو اختر ها؟
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی...

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نه چنان حيران که پشتش سوي اوست
بل چنان حيران و غرق و مست دوست

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
توانا بود هرکه دانا بود ..زه دانش دل پیر برنا بود

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دفتر دانش ما جمله بشوييد به مي
که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
می خواهمت چنان که تن خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
حتی اگر نباشی می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
طوبی زقامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن می شود بلند
خواهی که بر نخیزدت ازدیده رود خون؟
دل در وفای صحبت رود کسان مبند
گر جلوه می نمایی وگر طعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خود پسند
زآشنفتگی حال من آگاه کی شود؟
آن را که دل نگشت گرفتار این کمند
بازار شوق گرم شد آن سرو قد کجاست
تا جان خود برآتش رویش کنم سپند
جائی که یار ما به شکر خنده دم زند
ای پسته کیستی تو ؟ خدا را به خود مخند
حافظ چو ترک غمزه ترکان نمی کنی
دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغ های قیل و قال پرست

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله ازین ره که نیست پایانش

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
sepideh wrote:
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو


...و من بی تو
تمام هستی‌ام از دست خواهد رفت
...و من بی‌تو
هزاران بار در هر لحظه خواهم مُرد

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای ِ زلف ِ سیاهت به سر نمی آید

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدائی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نی جام به کف ، نه گل به چنگست نفس
بر صافی فطرت تو زنگست نفس
دل روشن کن رموز هستی دریاب
تا آیینه گویدت چه رنگست نفس

descriptionمشاعره - Page 15 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
سلام ، البته میدانم نمیگیرم جوابم را
و چون هر بار خواهم دید بی پاسخ خطابم را
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply