Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


مشاعره

power_settings_newLogin to reply
+35
javad57m
saeedeh 27
sepideh
beul
nima20mehdi
N@3RIN
azarmina
سها
omid
smahdi
112
vahab
farhad
مالدار
Diosa
hajreza
kaveh
kudakaneehsas
mohammadali
nahid
mohammad moafi madani
babak
mahsa
nohed
احمد رضا
sohailsoltani
sezar
poopak
sahar
tasbiheabi
elnaz
niloofar
yady
faezeh
hiran
39 posters

descriptionمشاعره - Page 14 Emptyمشاعره

more_horiz
First topic message reminder :

دوستان در اینجا هروقت گذرتون افتاد در مشاعره شرکت کنید وبه نفر قبلی جواب بدین

مشاعره که همه میدونید شعر شما با اخرین حرف شعر دوست قبلی یتان شروع میشه

حلا من استارت میزنم

اشاره میکنم از مرد ناشی .....گلی گم کرده ام شالا تو باشی

به قول شاعران ی بدین

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مقصر نسرین خانوم بود که شروع کرد ، من بی تقصیرم قربان و اما بعد :
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه ، می بنوش
راستش من می خواستم بنویسم :
هالاهالا هالاهالا هالاهالا هالاهالا
اما چون جناب حیران تذکر دادند ، این یه بیت شعر رو نوشتم . شین بدید لطفا"

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
شنیده اید که روزی به چشمه ی خورشید برفت ذره به شوفی فزون به مهمانی
نرفته نیمرهی، باد سرنگونش کرد سبکقدم نشده، دید بس گرانجانی
عذر خواهی می کنم از همه ی برو بچ که زدم تو فاز شوخی
آقا هیران حالا ما یه روز که شاد بودیم گفتیم یه شوخی ای بکنیم دلمون شاد بشه
ولی بازم ببخشید............................. 20
آخه ما که مثل شما طبع و هنر شعر نداریم از روی شعرم بلد نیستم اصلا بخونم.. 3 3

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نسرین خانوم همین عبارت شاعرانه و سراسر شوری که نوشته اید ، حالا از هر که می خواهد باشد ، نشان از ظرافت طبع و لطافت قلب و اندیشه ی والای شما داره و اصلا" این طور نیست که هرکس که شعر بلد باشد مشاعره بکند ، مشاعره برای تمرین و ممارست در شعر خوانی و حفظ لطایف و دقایق شعر ایرانی و پارسی است که ایرانیان به حق ، زیبنده ترین شاعران و نکته پردازان دهر و تاریخ فرهنگ و هنر بشریت هستند و شما هم ایرانی هستید و از همین ریشه و من سخت اعتقاد دارم که هر کس می تواند برای خودش شاعر باشد ، ولو اینکه در زیر لب زمزمه کند ومفاهیم فولکلوریک و مردمی مثل لالایی های مادران برای کودکان را بخواند و یا درون پر اندوهش را با خواندن ابیاتی از شعرای ایرانی التیام بخشد :

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود! 16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
د

تقدیم به شما به دل نگیرید که

در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

عشق ها می میرند

رنگ ها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست نخورده بجای می ماند....

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت ، دید ملک ، عشق نداشت
عین ِ آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
عقل می خواست کزان شعله چراغ افروزد
برق ِ غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست ِ غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه برعیش زدند
دل ِ غمدیده ی ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس ِ چاه ِ زنخدان ِ تو داشت
دست در حلقه ی آن زلف ِ خم اند خم زد
حافظ آن روز طرب نامه ی عشق ِ تو نوشت
که قلم بر سر ِ اسباب ِ دل ِ خرم زد
جناب حیران من به دل نمی گیرم ، و پند شما را می فهمم و برآن راسخم ، قصد من روشن ِ قلب ِ همان بود و همین ! 16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دل بیچاره و مسکین مخراش امروز
رسد آنروز که بی ناخن و دندانی
نه بابا چرا ناراحت بشم من که چشم سفیدتر از این حرفام..... 3
16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یا رب این آینه ی حُسن چه جوهر دارد
که درو آه ِ مرا قوت ِ تاثیر نبود

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در مسکنی که این دل مسکین کشیده دم
خرمن به باد داده و مسکن بسوخته
چون اوحدی مرا ز غمت آتش جگر
در آستین گرفته و دامن بسوخته

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هوشیار حضور و مست غرور
بحر توحید و غرقه ی گنهیم

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz

مرا اینگونه باور کن
چو برگی در میان دستهای باد می رقصم
به دام باد افتادم اگرچه
در آغوش نسیم تا اوج خواهم رفت
میان خاک افتادن نمی خواهم
من آن برگم که از تحقیر پای خلق می ترسم

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من سازم : بندی آوازم ، برگیرم ، بنوازم ، برتارم زخمه ی
"لا" می زن ، راه فنا می زن
من دودم : می پیچم ، می لغزم ، نابودم .
می سوزم ، می سوزم : فانوس تمنایم ، گل کن تو مرا ، ودر آ.
آیینه شدم ، از روشن و از سایه بری بودم ، دیو و پری آمد ،
دیو و پری بودم ، در بی خبری بودم .
قرآن بالای سرم ، بالش من انجیل ، بستر من تورات ، و زبر
پوشم اوستا ، می بینم خواب :
بودایی در نیلوفر آب .
هرجا گل های نیایش رست ، من چیدم ، دسته گلی دارم
محراب تو دور از دست ، او بالا ،
من در پست .
خوشبو سخنم ، نی ؟ باد "بیا" می بردم ، بی توشه شدم در
کوه " کجا" ، گل چیدم ، گل خوردم .
در رگ ها همهمه ای دارم ، از چشمه خود آبم زن ، آبم زن .
و به من یک قطره گوارا کن ، شورم را زیبا کن .
باد انگیز ، درهای سخن بشکن ، جا پای صدا می روب ، هم
دود چرا می بر ، هم موج "من" و "ما" و "شما" می بر.
زشبم تالاله ی بی رنگی پل بنشان ، زین روءیا در چشمم گل
بنشان ، گل بنشان

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
چه خبره اینجا این واقعآ همون مشاعره 10 روز پیشه که به این روز افتاده 21

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
می نوش که عمر جاودانی این است

خود حاصلت از دور جوانی این است

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ترا تا آسمان صاحب نظر کرد
مرا مفتون و مست و بیخبرکرد
شما را قصه دیگر گون نوشتند
حساب کار ما با خون نوشتند
هرآن گوهر که مژگان تو می سفت
نهان با من هزاران قصه می گفت
مرا شمشیر زد گیتی ترا مشت
ترا رنجورکرداما مرا کُشت
اگر سنگی زکوی دلبر آمد
ترا بر پای و مارابرسر آمد
بتی گر تیر ز ابروی کمان زد
ترا بر جامه و ما را به جان زد
ترا یک سوز و مارا سوختن هاست
ترا یک نکته و مارا سخن هاست

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی

تو موج سرد سبزه تن صحرا تو بودی

مگه میشه ندیدت تو مهتاب شبونه

مگه میشه نخوندت تو شعر عاشقونه

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هرچه معمار معرفت کوشید
نشد آباد این خراب آباد
چون سپید و سیه ،تبه شدنی است
چه تفاوت میان اصل و نژاد
پروین اعتصامی 16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در هوایت بی​قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق ِ مجال ِ سلام ِ ما افتد
چو جان فدای ِلبش شد ، خیال می بستم
که قطره ای ز زلالش به کام ِ ما افتد

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دل باغ غم و دیده پر از خون شده است
اشکان ز غم هجر تو مجنون شده است

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانی های ِ مشتی دلق پوشان

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نهادم عقل را ره توشه از می.......................ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوه ای داد......................که ایمن گشتم ز مکر زمانه

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هرچند کان آرام ِ دل دانم نبخشد کام ِ دل
نقش ِ خیالی می کشم ، فال ِ دوامی می زنم

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ماییم که اصل شادی و کان غمیم

سرمایه ء دادیم و نهاد ستمیم

پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم

آیینه ء زنگ خورده و جام جمیم
.

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ما را به آب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر ِ کویش چرا رود ؟

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در موسم گل باده ء گلرنگ بخور

با ناله ء نای و نغمه ء چنگ بخور

من مِی خورم و عیش کنم با دل شاد

گر تو نخوری من چه کنم سنگ بخور

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
رنگ خون دل مارا که نهان میداری
همچنان در لب لعل تو عیانست که بود 16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در خیل کشتگان رخش ؛ دست کم گرفت
برگرد ای امید ز کف رفته ؛ تا به کی
هرشب فغان کنم که خدایا ، دلم گرفت
در سینه ام ؛ نهال غمش نشاند عشق
باری گرفت شاخ غم و خوب هم گرفت
تا بگذرد ز کوه غم عشق او ؛ ولی
دستی شکسته باز به پای قلم گرفت

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تک درخت بی نشان، خشکیده و مانده ام
کاش شود کلبه ای گرم ز تن سوخته ام
اگر ا ز پیکر خشکیده ام بسوزد خانه ام
تا نباشد دیگر سرد از نفرت های بچه گانه
ندارم شکوه ای گر بسوزد جان من
تا شود جان دگر بیدار و پیدا
بسوز ای جان که سوز تو کند جان دگر را شیدا

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
این که می گویند آن خوش تر ز حُسن
یار ما این دارد و آن نیز هم 16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من به پیری هم جوانی می کنم
عشق ها با زندگانی می کنم
دم غنیمت دانم ای پیری برو
تا نفس دارم جوانی می کنم

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند 16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
درد ما را کن دوا ای مرهم هر بی نوا
تا تو بینی حال ما بنگر به روز زار ما

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
از جرعه ی تو خاک ِ زمین دُر و لعل یافت
بیچاره ما که پیش ِ تو از خاک کم تریم !

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مسافری مانده ز راه بی کسی
ره گم کرده در این دریای بی هم نفسی
تا کند پیدا ره خویش
بسازد نقشه ای بهر دل خویش
چون در این دریا نبود هیچ هم نفسی
نقشه هایش همه نقش بر آب
جزر و مد روزگار آخر امانش را برید
در کنار ساحلش نقش غزالی را کشید

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
زفکر آنان که در تدبیر درمانند ، در - مانند !

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در به دری بی خبری این همه تکرار شدید
سر به هوا ،مرغ صدا بی خبر از حال شما

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
میخ زنم بر در یار تا که زنم بر سر آن

قلب شکسته ای جدا

تا که ببینم به کجا

خون دل من بشود جوهر این نوشته ها

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زرکش ، گه لعل دلخواه

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد دو سال فکر کردم شب و روز
معلوم شد که هیچ معلوم نشد

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دیگران قرعه ی قسمت همه بر عیش زدند
دل ِ غمدیده ی ما بود که هم بر غم زد

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
فی البداهه ای از حیران



دلی دارم که در بندش اسیره ...مثال تشنه در دشت وکویره

همی ترسم که انا وعطشنا ...به لب داره ودر هجرش بمیره


descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
همچو جم جرعه ما کش که زسر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود

و آن سست عهد جز سری از ماسوا نبود

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دامه له نقوره و
که پاقاژه م نیه که ید
لیو یامه له ی هه ن هه ن سه رد و سمنیه
لو و قیامه له هام شو و ئی شار ره نگینه گ
ژاژ گو ند ه گان هه لمژید
که پا خه شه م نیه که ید
شیویامه
شوون سیه م و
که شینم نیه که ید
[You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه ای لغزید
بوسه ای شعله زد میان دو لب

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
بیدار شدم از خود تا بی نهایت
ای خدا این قلب با تو دارد نجوا
دیرگاهی است بی سامان
روزگاری بی تحرک

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
کنار چشمه اي بوديم در خواب
تو بـا جامي ربـودي ماه از آب

چو نوشيديم از آن جـام گـــوارا
تو نيلوفر شدي من اشک مهتاب
16

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
چرا نیلوفر، من نمی خوام نیلوفر بشم ، راست میگم ولی چه شعر قشنگی مرقوم فرموده اید جناب سزار خوشمان آمد :
بر قطره ی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست ؟! [You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
خوب شما بشین فرشته

تو با آواز خود شب را شکستی
ولی من بی دریچه مانده ام باز

هوای پر زدن هایم کجا رفت ؟
ز یاران باز هم جا مانده ام باز . . .

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
زیاران گرجه تو وامانده ای باز

تو خود یاری سزار هی می کنی ناز

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
این هم ذ هستش ایراد نگیرید لفطآ

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
چشم و دستان مرا حالی به حالی کرد و رفت

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تورا دستی به دامان خداشد
فرشته ای فرشته ای فرشته
[You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هزار پله فرا رفتم از حصار زمان
هزار پنجره بر عمر رفته وا کردم
به شهر خاطره ها چون مسافران غریب
گرفتم از همه کس دامن و رها کردم

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو را به خدا کمی نگاه
من غریبه ام در میان شما
کسی نیست مرا یاری کند
که این شب سیه تاریک است

............................

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مثه خوردن یه جرعه اب منو از یاد میبری
ببین به جه ساده گی داری از من میگزری
......................................
شعر بالا ی رو اشتباهی نوشتم از قبلی شروع کردم بای./

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دوست عزیز خوش آمدید به ایران فروم


تو مرا فرياد کن اي هم نفس / اين منم آواره ي فرياد تو

اين فضا با بوي تو آغشته است / آسمانم پر شده از ياد تو . . .

descriptionمشاعره - Page 14 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
واعظان کین جمله در محراب و منبرمیکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply