Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


مشاعره

power_settings_newLogin to reply
+35
javad57m
saeedeh 27
sepideh
beul
nima20mehdi
N@3RIN
azarmina
سها
omid
smahdi
112
vahab
farhad
مالدار
Diosa
hajreza
kaveh
kudakaneehsas
mohammadali
nahid
mohammad moafi madani
babak
mahsa
nohed
احمد رضا
sohailsoltani
sezar
poopak
sahar
tasbiheabi
elnaz
niloofar
yady
faezeh
hiran
39 posters

descriptionمشاعره - Page 9 Emptyمشاعره

more_horiz
First topic message reminder :

دوستان در اینجا هروقت گذرتون افتاد در مشاعره شرکت کنید وبه نفر قبلی جواب بدین

مشاعره که همه میدونید شعر شما با اخرین حرف شعر دوست قبلی یتان شروع میشه

حلا من استارت میزنم

اشاره میکنم از مرد ناشی .....گلی گم کرده ام شالا تو باشی

به قول شاعران ی بدین

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
سخن از گل به زبان آری و جز خار نداری
شوق گفتار به دل داری و کردار نداری
نقشه ها در سر خود می کشی اما هنرت کو
نقش یک دایره در گردش پرگار نداری
جلوه ها میکنی و بر تو کسی دل نسپارد
وده مکن هیچ خریدار نداری
روزگاری که برادر ز برادر بگریزد
کنج آسوده به جز سایه ی دیوار نداری
ای درد که در سینه ی خاموش تو جوشد
ای بسا درد که در سینه ی خاموش تو جوشد
لیکن از بیم کسان قدرت اظهار نداری
در کویری که تو تنهایی و خورشید گلدازان
چه توان کرد که جز سایه ی خود یار نداری
راز با چاه بگو در دل شبهای غریبی
کیه بر دوست مکن محرم اسرار نداری
گریه در خویش کن و با دل خود گرم سخن شو
زندگی رفت و تو در مرگ جوانی به فغانی
همتی کن که دگر فرصت بسیار نداری


mehdi soheili

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
شگفت نیست
نانی که از تنورهای رایانه ها برمی اید
عطر تنورهای گرم کهن دارد
اگر گرسنه باشی البته
اشتها ندارم
با آن که هزاران سال است گرسنه ام
اشتها ندارم
این نان برای گرسنگی پخته
نشده است
ای کلمه
تو هستی هنوز و غیر از تو هیچ نیست و تو خدایی
بوی نان نمی دهی ؟ نده
تو
چه با خودکار بیک بنویسندت
چه از زیر انگشتان دخترکی برشاسی های پیانو بر ایی
این طنین مقدس تو است
که موج می اندازد در فضا و زمان
و چرخابی می سازد کهکشانی
که چشم ها و روان های ما را
به سمت ژرفاهای خود فرا می کشد
تو
فقط طنین بینداز
بوی نان
از روان جزغاله ی ما بر خواهد خواست
تو
نمی دانی
از زیر انگشتان دخترکان هنوز
گرسنگانی از رایانه ها بر می ایند
و بر سواحل رودخانه های پشیمان
قطار می شوند مدام
نه
اشتها ندارم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
می نوش وجهان بخش که ازلطف کمندت.. شدگردن بد خواه گرفتار سلاسل

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
لالا لالا نخواب دنیا خسیسه
واسه کم ادمی خوب مینویسه
یکی لبهاش همیشه غرق خندست
یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه!!!

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
vahab wrote:
لالا لالا نخواب دنیا خسیسه
واسه کم ادمی خوب مینویسه
یکی لبهاش همیشه غرق خندست
یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه!!!


شعر قشنگی بود آقا وهاب 19
فکر کنم مال مریم حیدرزاده باشه 61

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هر که غیرت نداشت دینش نیست
آن ندارد کسی که اینش نیست

ت بدید 61

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو وقف خراباتی ، دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران ، مسپار یکی دانه

ای لولی ِ بربط زن ، تو مستتری یا من
ای پیش ِ تو مستی افسون من افسانه

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هنوز
دامنه دارد
هنوز هم که هنوز است
درد
دامنه دارد
شروع شاخه ی ادراک
طنین نام نخستین
تکان شانه ی خاک
و طعم میوه ی ممنوع
که تا تنفس سنگ
ادامه خواهد داشت
و درد
هنوز دامنه دارد ...

قیصر امین پور

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در حق چگونه کوبم که نه دست ماند و نه دل
دل ودست چون تو بردی بده ای خدا امانی

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
يار عشق ديگران را گر ز من کردي قياس
ساختي با خاک يک سان عاشقان را يک به يک

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
کی بُوَد خاک صنم با خون ما آمیخته ؟
خوش بُوَد این جسم ها با جان ها آمیخته

این صدف های دل ما با چنین درد ِ فراق
با گهرهای صفای ِ با وفا آمیخته

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
هر زمان بانگ خوش نامه رسان می اید
بر تن خسته ام از شوق تو جان می اید
تا صدای تو به گوشم رسد از رشته ی سیم
دل من لرزد و جان در هیجان می اید
نیمشب یاد تو در هودج مهتاب خیال
چون عروسیست که بر تخت روان می اید

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در جنگل من ، از درندگی نام و نشان نیست
در سایه - آفتاب دیارت ، قصه ی "خیر و شر " می شنوی
من شکفتن ها را می شنوم
و جویبار ار آن سوی ِ زمان می گذرد

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در دور گرد احساس و اندیشه
به کدامین جهت در شتابی
بیا که سکوت و تکرار را بشکنیم
و دوباره را در مدار نو آغاز کنیم
چرخه اجباری رها کرده
چرخشی دیگر آغاز کنیم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است !
اینم شعره دیگه ، این طور نیست ؟!

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو ان ستاره منی
که گر شبی ز کلبه ام گذر کنی
زشوق روی ماه تو
صدای خنده دلم به عالمی سفر کند. 19

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دارد به جانم لرزه می افتد رفیق، انگار پائیزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم

م بدید 61

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مرا هرگز با چشم های تو کاری نیست
که چشم یاری ز غیر یار ببریدم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مست هستی بوده ام من تابناک
مستی ام از خاک بوده نی ز تاک

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz

مست هستی بوده ام من تابناک
مستی ام از خاک بوده نی ز تاک



Last edited by sezar on Wed Mar 03, 2010 7:36 pm; edited 1 time in total

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
کعبه جان ها ، نه آن کعبه که چون آن جا رسی
در شب تاریک گویی ، شمع یا مهتاب کو ؟!

بلکه بنیادش زنوری کز شعاع جان تو
نور گیرد جمله عالم ، لیک جان را تاب کو ؟!

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
و
دل تمنایی می خواهد
تمنایی به گستره ی دشت ها و افق ها
تمنای درك شدن ها
تمنای پذیرش ها
و
فهم ها
و تمنای یكی شدن ها
و
چه قدر تنهاست این دل
تنها و بی كس
نه بود حادثه ای،
از تصادم لحظه های درك شدگی
نه وجود گوش شنوایی،
در انحنای واشده ی زمان
زمان درد و دل های نهان
و
چه قدر دردناك است
فهم پذیرش سكوت
سكوت متجلی كننده ی حقایق
حقایق یكی نشدن ها
حقایق هجرها و گدازها
و
چه قدر تنهاست رها شدن ها
تنها گذاشته شدن ها
و
پس زده شدن ها
و
چه قدر تنهاتر
مواجه با دورویی ها

ای دل خاموش گیر!
و در خویش بگداز!
كه ترا جایی در این میانه نیست
دست از تقلای یافت حقایق بركش!
كه حقایق همه لكه دار شده اند
ترا در سرزمین ریاهای واضح
و حقایق كاذب جایی نیست!

27 مارس 98
سوئد


گیتا صرافی

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو پرده فرو هشته ای دوست ، چه خوی است این
جان ها که به ذوق آمد در عشق دو جوق آمد
جوق : دسته ، گروه

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دانه ای می کاری از بهر ثمر
آرزویت باشد از آن یک گوهر
گر گوهر اید نصیبت در مراد
خواستت افزون شود از روزگار
گفتمت یکباره با تو این سخن
تا گرفتارت نسازد اهرمن
گوهر ذاتت بود در اصل خویش
صیقلش می باید این گوهر ز خویش

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
شکزستان ِ خیالت ، بَر ِ من گُل شِکر آرَد
به گلستان ِ حقایق ، گُل ِ صد برگ فشانم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من تو را می خوانم
من تو را می نالم
من تو را می بینم
من تو را می چینم
من ،‌ به تو می بالم
ز نگاهم پیداست
من تو را می جویم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من از که باک دارم ؟ خاصه که یار با من
از سوزنی چه ترسم ؟ وان ذوالفقار بامن
کی خشک لب بمانم ؟ کان جو مراست جویان
کی غم خورد دل من ؟ وان غمگسار با من

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz


نبردی از وفا یک ذره بویی / به هر ساعت شوی مایل به سویی

فقط یک نکته میگویم قبول کن / عزیزم واقعا بی چشم و رویی

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گَردی زمیان برخیزم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخواست به مشکل نشنید
بنازم به بزم محبت که آنجا
گداییی به شاهی مقابل نشیند

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دلم را مرنجان که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست و مشکل نشیند !!
فرقی با تفاوت نمی کنه ، چه بگی مرنجان دلم را ، چه دلم را مرنجان ، آسمون به زمین نمیاد ، زمینم به آسمون نمیره !
خب حالا دیگه ، " دال " بدید ایضا"

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
آقای سلطانی شادمهر گفت مرنجان ماهم گفتیم رنجی نیست

در مشرق عشق دشت خورشید تویی
در باغ نگاه یاس امید تویی
در بین هزار پونه آن کس که مرا
چون روح نسیم زود فهمید تویی



[You must be registered and logged in to see this image.]

Last edited by sezar on Fri Mar 05, 2010 2:00 pm; edited 2 times in total

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
درود بر تو :
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش

ای آن که ره به مشرب ِ مقصود برده ای
زین بحر قطره ای به من خاکسار بخش

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
چشمان مرا به چشمهایش گره زد
بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد
او رفت ولی نه طبق قانون وداع
یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد


مریم حیدرزاده

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در قمار زندگی عاقبت ما باختیم
بس که تک خال محبت بر زمین انداختیم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
من از کجا ، پند از کجا ، باده بگردان ساقیا!
آن جام جان افزای را بر ریز بر جان ، ساقیا!

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
این زندگی غمزده غیر از قفسی نیست
تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست
این قدر نپرسید کجا رفت و کی آمد
اشعار پرکنده ی من مال کسی نیست

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو به روح بی زوالی ، زدرونه با جمالی
تو از آن ِ ذوالجلالی ، تو زپرتو خدایی

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد

د

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دزدیده چون جان می روی اندر میان ِ جان ِ من
سرو خرامان ِ منی ، ای رونق ِ بستان ِ من

چون می روی ، بی من مرو ؛ ای جان ِ جان ، بی تن مرو
وز چشم ِ من بیرون مشو ، ای شعله ی ِ تابان من

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد



نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت



ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی بسازد



گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش



و او یکریز و پی در پی دم گرم و چموشش را در گلویم سخت بفشارد



و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد



بدین سان بشکند



هر دم سکوت مرگ بارم را



[You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
الا یا ایها الساقی ادر کاءسا" و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق ؟
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر ازین ؟!

دل بدان رود ِ گرامی چه کنم ، گر ندهم ؟
مادر ِ دهر ندارد پسری بهتر ازین

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نفس بازیگوش را آواز ده پاک شو پر نور شو مهتاب شو
رود شو بیرون از این مرداب شو
با عجوز زندگی خوشدل شدی
همچو کودک محو آب و گل شدی
زرق و برق زندگی شادت کند
حرفی ز ویرنه آبادت کند
جهد کن از چاهک دنیا در آ
خیمه را بر کن از این ویرانسرا
پنج حس نارسا و گنگ و کور
کی تو را هادی شود شهر نور
این تن خاکی چو مرغ خانگیست
کاوشش در خاک از بی دانگیست

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ترا آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی ِ جهانگیری غم ِ لشگر نمی ارزد

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دو نجم خوشدلی یکجا نتابند
دریغا تا سهیل آمد سهارفت

فغانا شمع من از جمع ما رفت
ز خود بیگانه ام چون آشنا رفت

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ترک گدائی مکن که گنج بیابی
از نظر رهروی که در گذر آید

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دلم خوش است به گل‌های باغ قالی‌ها

كه چشم باران دارم زخشكسالی‌ها


به باد حادثه بالم اگر شكست، چه باك!

خوشا پریدن با این شكسته‌بالی‌ها!‌


چه غربتی است، عزیزان من كجا رفتند؟

تمام دورو برم پر زجای خالی‌ها


زلال بود و روان رود روبه دریایم

همین كه ماندم مرداب شد زلالی‌ها


خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود

كه دل زدیم به دریای بی‌خیالی‌ها

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی

مهدی سهیلی

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یاران سحر خیزان تا صبح که دریابد ؟
تا ذره صفت مارا که زیر و زبر یابد؟
آن بخت که را باشد کاید به لب جویی ؟
تا آب خورد از جو ، خود عکس قمر یابد
یعقوب صفت که بوَد کز پیرهن یوسف
او بوی پسر جوید خود نور بصر یابد
یا تشنه چو اعرابی در چه فکند دلوی
در دلو نگارینی چون تنگ شکر یابد
یا موسی آتش جو ، کارَد به درختی رو
آید که برد آتش ، صد صبح و سحر یابد
در خانه جهد عیسی تا وارهد از دشمن
از خانه سوی گردون ناگاه گذر یابد
یا همچو سلیمانی بشکافد ماهی را
اندر شکم ماهی آن خاتم زر یابد

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در میکده ام : چون من بسی اینجا هست
می حاضر و من نبرده ام سویش دست
باید امشب ببوسم این ساقی را
کنون گویم که نیستم بیخود و مست
در میکده ام دگر کسی اینجا نیست
واندر جامم دگر نمی صهبا نیست
مجروحم و مستم و عسس می بردم
مردی ، مددی ، اهل دلی ، ایا نیست ؟

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تا غم آویز آفاق خاموش
ابرها سینه بر هم فشرده
خنده روشنی های خورشید
در دل تیرگی ها فسرده
ساز افسانه پرداز باران
بانگ زاری به افلاک برده
ناودان ناله سرداده غمناک !

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست

از حرف پرم گوش برایم بفرست

دارم خفه می‌شوم در این تنهایی

لطفاً کمیآغوش برایم بفرست

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تورا من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوش تر از اینت ندانم
وگر- هر لحظه - رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مکن شادماني به مرگ کسي
که دهرت نماند پس از وي بسي
شنيد اين سخن عارفي هوشيار
بناليد کاي قادر کردگار
عجب گر تو رحمت نياري بر او
که بگريست دشمن به زاري بر او

descriptionمشاعره - Page 9 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
وفادار تو بودم تا نفس بود
دریغا هم نشینت خار و خس بود
دلم را باز گردان ، باز گردان
همین جان سوختن بس بود ، بس بود !
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply