مباحثی در مبانی حکومت اسلامی و نقش ولی فقیه و مردم در حکومت اسلامی
Friday, June 26, 2009 4:36 PM
این اتفاقات اخیر ما را بر آن داشت که کوتاه و اجمالی مبانی حکومتی اسلام یا تئوری حکومت در اسلام را به زبان ساده بیان کنیم!
یک مثال:
«ولی» (مقام ولایت) کسی است که اگر به شما گفت: «زن رسمی و شرعی شما از امشب بر شما حرام است و حق آمیزش ندارید، شما هم چنین حقی ندارید! و اگر آمیزش کنید، عذاب الهی را خریده اید!»
ولی فقیه کیست؟ از عدم ولایت تا ولایت مطلقه فقیه
در یک نگاه هیچ انسانی چنین حق و حقوقی را به کس دیگری نمی دهد! ولی شیعه اعتقاد دارد که خدا و پیامبر و امام معصوم هم چنین حقی را دارند. چرایی چنین حقی روشن است. در عصر غیبت امام معصوم، اتفاق علمای شیعه به ولایت فقیه معتقدند. (بجز معطله که به تعطیلی حکومت در عصر غیبت معتقدند. دست روی دست بذار تا امام زمانت بیاد!) براساس منابع اسلامی اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت به ما لایرضی الشارع بترکه تعبیر می شود. اجرای حدود (قضایی) و اموری چون سرپرستی یتیم و اموری که از آن تعبیر به حسبه می شود، از مواردی است که همه علما اختیار آن را به ولی فقیه سپرده اند. اینجا علمای شیعه دو دسته می شوند. گروهی به ولایت مقیده می رسند و گروهی به ولایت مطلقه. در طول شیعه آنقدر تحت فشار بوده که فرصت و قدرت تشکیل حکومت نداشته. در مشروطه که فرصت پدید آمد، قاطبه علما طرفدار ولایت مقیده بودند. در عصر فعلی، عصر امام خمینی، امام ولایت مطلقه را آبرو بخشید و با آن زمینه عجیب ترین حکومت قرن بیستم را فراهم آورد. تفاوت ولایت مقیده با مطلقه در این است ولایت مقیده ای ها از امور حسبه حکومت نمی رسند. آنها در واقع اعتقاد دارند که حکومت حق امام معصوم است و حتی اگر یک فقیه بر مسند حکومت تکیه زند، آن را غصب کرده است. منتهی می گویند حکومت مثل کنیز سیاه است که گرچه سیاهی آن را نمی توان کاری کرد، کثیفی آن را می توان برطرف کرد. (حکومت به هر حال، غاصب حق امام معصوم است ولی می توان با تشکیل نهادهای نظارتی مثل مجلس مشروطه خواهان از ظلم حکومت به مردم کاست.) چون امروز کسی سر مقیده یا معطله بحثی ندارد و همه ما ولایت مطلقه را پذیرفته اند، به همین اکتفا می کنم که در ولایت فقیه مطلقه مثل جمهوری اسلامی ایرانی که امام خمینی تئوریسین آن بود، تشکیل حکومت در عصر غیبت مهمترین هدفش زمینه سازی برای ظهور است. (دیگر بحث نمی کنم که اشتباه آنانی که معطله بودند یا مقیده چیست و چه شده است که امروز همه به مطلقه معتقدند.)
شرایط ولی فقیه
ولی فقیه حقوق زیادی داشت، نه؟ به همین دلیل هرکسی نمی تواند ولی فقیه شود. نائب امام زمان شدن، آسان نیست. (به همین دلیل است که برای رهبری انتخابات برگزار نمی شود.) بر ولی فقیه که لاجرم عالم ترین و عادل ترین فقیه از بین فقهای موجود هر عصر خواهد بود واجب است که تشکیل حکومت دهد. امروز در نظام اسلامی ایران، تشخیص مصداقی ولی فقیه برای معرفی به مردم به مجلس خبرگان گذاشته شده است. ولی فقیه نمی تواند براساس هوا و هوس حکم کند. ولی فقیه اگر از عادل ترین (کسی که گناه کبیره نکند و بر صغیره هم اصرار نورزد.) و عالم ترین نباشد، خود به خود از مقامش منعزل می شود.
چند نکته دیگر: نقدی بر نظام های دموکراسی
در نظام اسلامی، همه چیز هم با رهبری نیست. بسیاری از امور هست که به سلیقه و انتخاب مردم است و خودشان باید به آن بپردازند و اینطور نیست که بنشینند و حکومت بیاید تصمیم بگیرد. انتصاب رئیس قوه قضائیه توسط رهبری که مثل روز روشن است. قوانین مصوب مجلس هم اعتبار خود را از رهبری گرفته است. یعنی هر روز که رهبری اراده کند، مجلس هیچ کاره مملکت می شود. درستش هم هست. قانونگذار خداست. طبق اعتقاد شیعه هم پیامبر و امام قوانین الهی را بیان می کنند. ولایت فقیه هم بر اساس روش شناسی فقهی، احکام الهی را اجرا می کند و مهم ترین مبنای تشکیل حکومت هم همین اجرای احکام الهی است. از طرف دیگر، این نمایندگان مجلس که خیلی هاشان با 10 هزار رای وارد مجلس شدند، نهایتا نماینده همان 10 هزار نفرند و نه جمعیت 70 میلیونی ایران! و نمی توانند به خاطر 10 هزار نفر هوادار یا بیشتر، برای 70 میلیون نفر قانون تصویب کنند و 70 میلیون را محدود کنند! رئیس جمهور هم مثل نمایندگان است. فرقی نمی کند. رئیس جمهور نهایتا نماینده 24 میلیون، و در فرض تخیلی 46 میلیون (کل شرکت کنندگان) است. اصلا نماینده هر 70 میلیون فعلی باشد. نماینده جمعیتی که بعدا به دنیا می آیند که نیست! به چه حقی برای تصمیم می گیرد؟ اصولا همه نظامهای دموکراسی، اگر کمی واقعی تر نگاه کنیم، هیچ مشروعیتی برای ساده ترین مثل چراغ قرمز هم ندارند! به چه حقی مردم را محدود می کنند و قانون می گذارند؟ در نظام اسلامی، این مشکل با اعتبار و مشروعیت بخشی از بالا (تنفیذ حکم ریاست جمهوری) حل شده است. معنی فصل الخطاب حکم رهبری هم همین است. شما با حکم پیامبر نمی توانی مخالفت کنی، چون حکم خداست. حکم رهبری هم همین گونه است. (البته توجه دارید که همه کلامهای رهبری لزوما حکم فقهی نیست. گاهی حکم اخلاقی است، گاهی هم بحث حکومتی نیست و .... ) به هر حال، همه افرادی که جزیی از حکومت اسلامی هستند، مشروعیت خود را از رهبری می گیرند. وگرنه، مردم که حتی سرپرستی خودشان هم با خودشان نیست. (در سطحی از بحث، ولایت و سرپرستی با خداست که سیر آن تا ولی فقیه را رفتیم، در سطوحی دیگر، مثلا دختر بدون اجازه پدر نمی تواند ازدواج کند، یا فرزند بدون رضایت والدین نمی تواند روزه مستحبی ...) نظریه وکالت فقیه هم به همین راحتی رد می شود. مردم چه چیزی از آن خود دارند که آن را به فقیه بدهند تا در آن امور وکیل آنها باشد؟ مثلا اجرای حدود و اینها که با مردم نیست که یکی را به اسم ولی فقیه وکیل خود کنند که او جای آنها انجام دهد. اتفاقا وظیفه ولی فقیه است که طی سلسله مراتبی در سه قوه توزیع شده است. البته مردم نقش مهمی در مشروعیت حکومت دارند و در آن شکی نیست. منتهی اینجا تا حالا در مورد نقش ولی فقیه بود که باید پررنگ توضیح می دادیم.
نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی و حکومتهای غربی
اما نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی: برخی دوست دارند طوری تاریخ را بیان کنند که از آن نتیجه بگیرند که اسلام طرفدار دموکراسی است. دموکراسی که ذاتا مشکل دارد و یه عده ای که امروزه واقعا اقلیت هستند نمی توانند برای همه تصمیم بگیرند. (اگر 80 درصد مردم واجد شرایط باشند، معمول مشارکت در نظام های دموکراتیک 30 درصد است که ما 50 درصد فرض می کنیم. یعنی 50 درصد هشتاد درصد می شود 40 درصد. 40 درصد کل مردم در انتخابات شرکت می کنند که از 40 درصد مثلا کاندیدایی با 75 درصد پیروز می شود! یعنی 30 درصد کل مردم. در این مثل به طور آشکار 70 درصد مردم هیچ گونه وکالتی به رئیس جمهور انتخاب شده، نداده اند!) برخی به ماجرای به حکومت رسیدن امیر مومنان علی در مدینه اشاره می کنند که مردم از جاهای مختلف حضور داشتند و از حضرت خواستند که حاکم شوند. واقعیت این است که آن جمع مردم مدینه بودند و تعدادی از شهرهای دیگر! آنها هم هیچ گونه نمایندگی از شهرهای خود نداشتند. از خیلی از شهر ها هم کسی حضور نداشت. به طور آشکاری خبری از اکثریت جهان اسلام هم نیست! اقلیتی در مدینه علی علیه السلام را به حکومت وادار کردند. در ادامه هم در کوفه حضرت را می بینیم که خطبه می خواند و می گوید که فقط کوفه در دست من مانده است و آنهم این چنین که وقتی دعوت به جهاد می کند و ان قدر خطبه حماسی می خواند فقط 300 نفر داوطلب جهاد می شوند. ولی حضرت که هیچ گونه پایگاهی در میان مردم ندارد، (همه تحت تاثیر اغواگری معاویه و به تعبیر به مصداق امروزی bbc قرار گرفته اند) حکومت را تحویل نمی دهد. توجه کردید: مشروعیت حکومت با حضور حداقلی مردم آغاز شد، تا یک سال هیچ تلاشی هم برای بیعت مردم شام نشد، با حضور حداقلی مردم کوفه هم ادامه یافت. واقعا دردناک بود که علمای بزرگ مدینه (بلا تشبیه آیات عظام قم) از حضرت حمایت نمی کردند و با سکوت خود به گروه قاعدین پیوسته و به باطل کمک کردند! بله! اگر حمایت مردم نباشد، حکومت اسلامی و حتی قیام و اقدام برای تشکیل حکومت نخواهد بود. ولی این مردم قرار نیست، اکثریت مردم باشد. همین که تعدادی از جان و دل از امام و ولی زمانه دفاع می کند، امام و ولی زمانه هم وظیفه دارد و بر او واجب است که از حق حکومت کوتاه نیاید. کما اینکه ائمه در مثالهای مختلف تعداد یاران مورد نیاز خود را به تعداد انگشتان دست، هفده عدد، چهل عدد و ... بیان کرده اند که به نظر می رسد، با توجه به شرایط و قدرت جناح مخالف این عدد متغیر است. حکومت اسلامی مردمی است به این معنا که ولی از قدرت تکوینی خود (معجزه) در امر حکومت و تشکیل و پاسداری آن استفاده نمی کند و این حضور مردم است که آن را بیمه می کند. پس مخالفت تعدادی خس و خاشاک و نیز چند رجل سیاسی و حتی مذهبی و یا مشابه انها خللی در حکومت ایجاد نمی کند. حق حکومت بر مردم از جانب خدا به ولی (پیامبر، امام، ولی فقیه اعلم و عادل ترین زمان) سپرده شده است. همان گونه که پیامبر برای افزایش مشارکت و نقش مردم، به تعبیری برای رشد مردم، به مردم نقش های مشورتی و اجرایی و حتی قضایی می داد، ولی فقیه زمانه ما نیز برای ایجاد حس مشارکت مردم در امور مختلف به آنها حق رای داده است و انها را وارد حکومت کرده تا بر اساس اسلام همه از یک زندگی خوب و سالم لذت ببریم!
گفتنی ها از ولی فقیه و حکومت اسلامی و مردم فراوان است و وقت آزادی بیشتری می طلبد و همین فضای آرام که از حرفها برداشتهای سیاسی نشود و بهتر فهمیده شود
[You must be registered and logged in to see this link.]
Friday, June 26, 2009 4:36 PM
این اتفاقات اخیر ما را بر آن داشت که کوتاه و اجمالی مبانی حکومتی اسلام یا تئوری حکومت در اسلام را به زبان ساده بیان کنیم!
یک مثال:
«ولی» (مقام ولایت) کسی است که اگر به شما گفت: «زن رسمی و شرعی شما از امشب بر شما حرام است و حق آمیزش ندارید، شما هم چنین حقی ندارید! و اگر آمیزش کنید، عذاب الهی را خریده اید!»
ولی فقیه کیست؟ از عدم ولایت تا ولایت مطلقه فقیه
در یک نگاه هیچ انسانی چنین حق و حقوقی را به کس دیگری نمی دهد! ولی شیعه اعتقاد دارد که خدا و پیامبر و امام معصوم هم چنین حقی را دارند. چرایی چنین حقی روشن است. در عصر غیبت امام معصوم، اتفاق علمای شیعه به ولایت فقیه معتقدند. (بجز معطله که به تعطیلی حکومت در عصر غیبت معتقدند. دست روی دست بذار تا امام زمانت بیاد!) براساس منابع اسلامی اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت به ما لایرضی الشارع بترکه تعبیر می شود. اجرای حدود (قضایی) و اموری چون سرپرستی یتیم و اموری که از آن تعبیر به حسبه می شود، از مواردی است که همه علما اختیار آن را به ولی فقیه سپرده اند. اینجا علمای شیعه دو دسته می شوند. گروهی به ولایت مقیده می رسند و گروهی به ولایت مطلقه. در طول شیعه آنقدر تحت فشار بوده که فرصت و قدرت تشکیل حکومت نداشته. در مشروطه که فرصت پدید آمد، قاطبه علما طرفدار ولایت مقیده بودند. در عصر فعلی، عصر امام خمینی، امام ولایت مطلقه را آبرو بخشید و با آن زمینه عجیب ترین حکومت قرن بیستم را فراهم آورد. تفاوت ولایت مقیده با مطلقه در این است ولایت مقیده ای ها از امور حسبه حکومت نمی رسند. آنها در واقع اعتقاد دارند که حکومت حق امام معصوم است و حتی اگر یک فقیه بر مسند حکومت تکیه زند، آن را غصب کرده است. منتهی می گویند حکومت مثل کنیز سیاه است که گرچه سیاهی آن را نمی توان کاری کرد، کثیفی آن را می توان برطرف کرد. (حکومت به هر حال، غاصب حق امام معصوم است ولی می توان با تشکیل نهادهای نظارتی مثل مجلس مشروطه خواهان از ظلم حکومت به مردم کاست.) چون امروز کسی سر مقیده یا معطله بحثی ندارد و همه ما ولایت مطلقه را پذیرفته اند، به همین اکتفا می کنم که در ولایت فقیه مطلقه مثل جمهوری اسلامی ایرانی که امام خمینی تئوریسین آن بود، تشکیل حکومت در عصر غیبت مهمترین هدفش زمینه سازی برای ظهور است. (دیگر بحث نمی کنم که اشتباه آنانی که معطله بودند یا مقیده چیست و چه شده است که امروز همه به مطلقه معتقدند.)
شرایط ولی فقیه
ولی فقیه حقوق زیادی داشت، نه؟ به همین دلیل هرکسی نمی تواند ولی فقیه شود. نائب امام زمان شدن، آسان نیست. (به همین دلیل است که برای رهبری انتخابات برگزار نمی شود.) بر ولی فقیه که لاجرم عالم ترین و عادل ترین فقیه از بین فقهای موجود هر عصر خواهد بود واجب است که تشکیل حکومت دهد. امروز در نظام اسلامی ایران، تشخیص مصداقی ولی فقیه برای معرفی به مردم به مجلس خبرگان گذاشته شده است. ولی فقیه نمی تواند براساس هوا و هوس حکم کند. ولی فقیه اگر از عادل ترین (کسی که گناه کبیره نکند و بر صغیره هم اصرار نورزد.) و عالم ترین نباشد، خود به خود از مقامش منعزل می شود.
چند نکته دیگر: نقدی بر نظام های دموکراسی
در نظام اسلامی، همه چیز هم با رهبری نیست. بسیاری از امور هست که به سلیقه و انتخاب مردم است و خودشان باید به آن بپردازند و اینطور نیست که بنشینند و حکومت بیاید تصمیم بگیرد. انتصاب رئیس قوه قضائیه توسط رهبری که مثل روز روشن است. قوانین مصوب مجلس هم اعتبار خود را از رهبری گرفته است. یعنی هر روز که رهبری اراده کند، مجلس هیچ کاره مملکت می شود. درستش هم هست. قانونگذار خداست. طبق اعتقاد شیعه هم پیامبر و امام قوانین الهی را بیان می کنند. ولایت فقیه هم بر اساس روش شناسی فقهی، احکام الهی را اجرا می کند و مهم ترین مبنای تشکیل حکومت هم همین اجرای احکام الهی است. از طرف دیگر، این نمایندگان مجلس که خیلی هاشان با 10 هزار رای وارد مجلس شدند، نهایتا نماینده همان 10 هزار نفرند و نه جمعیت 70 میلیونی ایران! و نمی توانند به خاطر 10 هزار نفر هوادار یا بیشتر، برای 70 میلیون نفر قانون تصویب کنند و 70 میلیون را محدود کنند! رئیس جمهور هم مثل نمایندگان است. فرقی نمی کند. رئیس جمهور نهایتا نماینده 24 میلیون، و در فرض تخیلی 46 میلیون (کل شرکت کنندگان) است. اصلا نماینده هر 70 میلیون فعلی باشد. نماینده جمعیتی که بعدا به دنیا می آیند که نیست! به چه حقی برای تصمیم می گیرد؟ اصولا همه نظامهای دموکراسی، اگر کمی واقعی تر نگاه کنیم، هیچ مشروعیتی برای ساده ترین مثل چراغ قرمز هم ندارند! به چه حقی مردم را محدود می کنند و قانون می گذارند؟ در نظام اسلامی، این مشکل با اعتبار و مشروعیت بخشی از بالا (تنفیذ حکم ریاست جمهوری) حل شده است. معنی فصل الخطاب حکم رهبری هم همین است. شما با حکم پیامبر نمی توانی مخالفت کنی، چون حکم خداست. حکم رهبری هم همین گونه است. (البته توجه دارید که همه کلامهای رهبری لزوما حکم فقهی نیست. گاهی حکم اخلاقی است، گاهی هم بحث حکومتی نیست و .... ) به هر حال، همه افرادی که جزیی از حکومت اسلامی هستند، مشروعیت خود را از رهبری می گیرند. وگرنه، مردم که حتی سرپرستی خودشان هم با خودشان نیست. (در سطحی از بحث، ولایت و سرپرستی با خداست که سیر آن تا ولی فقیه را رفتیم، در سطوحی دیگر، مثلا دختر بدون اجازه پدر نمی تواند ازدواج کند، یا فرزند بدون رضایت والدین نمی تواند روزه مستحبی ...) نظریه وکالت فقیه هم به همین راحتی رد می شود. مردم چه چیزی از آن خود دارند که آن را به فقیه بدهند تا در آن امور وکیل آنها باشد؟ مثلا اجرای حدود و اینها که با مردم نیست که یکی را به اسم ولی فقیه وکیل خود کنند که او جای آنها انجام دهد. اتفاقا وظیفه ولی فقیه است که طی سلسله مراتبی در سه قوه توزیع شده است. البته مردم نقش مهمی در مشروعیت حکومت دارند و در آن شکی نیست. منتهی اینجا تا حالا در مورد نقش ولی فقیه بود که باید پررنگ توضیح می دادیم.
نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی و حکومتهای غربی
اما نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی: برخی دوست دارند طوری تاریخ را بیان کنند که از آن نتیجه بگیرند که اسلام طرفدار دموکراسی است. دموکراسی که ذاتا مشکل دارد و یه عده ای که امروزه واقعا اقلیت هستند نمی توانند برای همه تصمیم بگیرند. (اگر 80 درصد مردم واجد شرایط باشند، معمول مشارکت در نظام های دموکراتیک 30 درصد است که ما 50 درصد فرض می کنیم. یعنی 50 درصد هشتاد درصد می شود 40 درصد. 40 درصد کل مردم در انتخابات شرکت می کنند که از 40 درصد مثلا کاندیدایی با 75 درصد پیروز می شود! یعنی 30 درصد کل مردم. در این مثل به طور آشکار 70 درصد مردم هیچ گونه وکالتی به رئیس جمهور انتخاب شده، نداده اند!) برخی به ماجرای به حکومت رسیدن امیر مومنان علی در مدینه اشاره می کنند که مردم از جاهای مختلف حضور داشتند و از حضرت خواستند که حاکم شوند. واقعیت این است که آن جمع مردم مدینه بودند و تعدادی از شهرهای دیگر! آنها هم هیچ گونه نمایندگی از شهرهای خود نداشتند. از خیلی از شهر ها هم کسی حضور نداشت. به طور آشکاری خبری از اکثریت جهان اسلام هم نیست! اقلیتی در مدینه علی علیه السلام را به حکومت وادار کردند. در ادامه هم در کوفه حضرت را می بینیم که خطبه می خواند و می گوید که فقط کوفه در دست من مانده است و آنهم این چنین که وقتی دعوت به جهاد می کند و ان قدر خطبه حماسی می خواند فقط 300 نفر داوطلب جهاد می شوند. ولی حضرت که هیچ گونه پایگاهی در میان مردم ندارد، (همه تحت تاثیر اغواگری معاویه و به تعبیر به مصداق امروزی bbc قرار گرفته اند) حکومت را تحویل نمی دهد. توجه کردید: مشروعیت حکومت با حضور حداقلی مردم آغاز شد، تا یک سال هیچ تلاشی هم برای بیعت مردم شام نشد، با حضور حداقلی مردم کوفه هم ادامه یافت. واقعا دردناک بود که علمای بزرگ مدینه (بلا تشبیه آیات عظام قم) از حضرت حمایت نمی کردند و با سکوت خود به گروه قاعدین پیوسته و به باطل کمک کردند! بله! اگر حمایت مردم نباشد، حکومت اسلامی و حتی قیام و اقدام برای تشکیل حکومت نخواهد بود. ولی این مردم قرار نیست، اکثریت مردم باشد. همین که تعدادی از جان و دل از امام و ولی زمانه دفاع می کند، امام و ولی زمانه هم وظیفه دارد و بر او واجب است که از حق حکومت کوتاه نیاید. کما اینکه ائمه در مثالهای مختلف تعداد یاران مورد نیاز خود را به تعداد انگشتان دست، هفده عدد، چهل عدد و ... بیان کرده اند که به نظر می رسد، با توجه به شرایط و قدرت جناح مخالف این عدد متغیر است. حکومت اسلامی مردمی است به این معنا که ولی از قدرت تکوینی خود (معجزه) در امر حکومت و تشکیل و پاسداری آن استفاده نمی کند و این حضور مردم است که آن را بیمه می کند. پس مخالفت تعدادی خس و خاشاک و نیز چند رجل سیاسی و حتی مذهبی و یا مشابه انها خللی در حکومت ایجاد نمی کند. حق حکومت بر مردم از جانب خدا به ولی (پیامبر، امام، ولی فقیه اعلم و عادل ترین زمان) سپرده شده است. همان گونه که پیامبر برای افزایش مشارکت و نقش مردم، به تعبیری برای رشد مردم، به مردم نقش های مشورتی و اجرایی و حتی قضایی می داد، ولی فقیه زمانه ما نیز برای ایجاد حس مشارکت مردم در امور مختلف به آنها حق رای داده است و انها را وارد حکومت کرده تا بر اساس اسلام همه از یک زندگی خوب و سالم لذت ببریم!
گفتنی ها از ولی فقیه و حکومت اسلامی و مردم فراوان است و وقت آزادی بیشتری می طلبد و همین فضای آرام که از حرفها برداشتهای سیاسی نشود و بهتر فهمیده شود
[You must be registered and logged in to see this link.]