Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionحكومت ديني Emptyحكومت ديني

more_horiz
مباحثی در مبانی حکومت اسلامی و نقش ولی فقیه و مردم در حکومت اسلامی
Friday, June 26, 2009 4:36 PM

این اتفاقات اخیر ما را بر آن داشت که کوتاه و اجمالی مبانی حکومتی اسلام یا تئوری حکومت در اسلام را به زبان ساده بیان کنیم!

یک مثال:

«ولی» (مقام ولایت) کسی است که اگر به شما گفت: «زن رسمی و شرعی شما از امشب بر شما حرام است و حق آمیزش ندارید، شما هم چنین حقی ندارید! و اگر آمیزش کنید، عذاب الهی را خریده اید!»

ولی فقیه کیست؟ از عدم ولایت تا ولایت مطلقه فقیه

در یک نگاه هیچ انسانی چنین حق و حقوقی را به کس دیگری نمی دهد! ولی شیعه اعتقاد دارد که خدا و پیامبر و امام معصوم هم چنین حقی را دارند. چرایی چنین حقی روشن است. در عصر غیبت امام معصوم، اتفاق علمای شیعه به ولایت فقیه معتقدند. (بجز معطله که به تعطیلی حکومت در عصر غیبت معتقدند. دست روی دست بذار تا امام زمانت بیاد!) براساس منابع اسلامی اختیارات ولی فقیه در عصر غیبت به ما لایرضی الشارع بترکه تعبیر می شود. اجرای حدود (قضایی) و اموری چون سرپرستی یتیم و اموری که از آن تعبیر به حسبه می شود، از مواردی است که همه علما اختیار آن را به ولی فقیه سپرده اند. اینجا علمای شیعه دو دسته می شوند. گروهی به ولایت مقیده می رسند و گروهی به ولایت مطلقه. در طول شیعه آنقدر تحت فشار بوده که فرصت و قدرت تشکیل حکومت نداشته. در مشروطه که فرصت پدید آمد، قاطبه علما طرفدار ولایت مقیده بودند. در عصر فعلی، عصر امام خمینی، امام ولایت مطلقه را آبرو بخشید و با آن زمینه عجیب ترین حکومت قرن بیستم را فراهم آورد. تفاوت ولایت مقیده با مطلقه در این است ولایت مقیده ای ها از امور حسبه حکومت نمی رسند. آنها در واقع اعتقاد دارند که حکومت حق امام معصوم است و حتی اگر یک فقیه بر مسند حکومت تکیه زند، آن را غصب کرده است. منتهی می گویند حکومت مثل کنیز سیاه است که گرچه سیاهی آن را نمی توان کاری کرد، کثیفی آن را می توان برطرف کرد. (حکومت به هر حال، غاصب حق امام معصوم است ولی می توان با تشکیل نهادهای نظارتی مثل مجلس مشروطه خواهان از ظلم حکومت به مردم کاست.) چون امروز کسی سر مقیده یا معطله بحثی ندارد و همه ما ولایت مطلقه را پذیرفته اند، به همین اکتفا می کنم که در ولایت فقیه مطلقه مثل جمهوری اسلامی ایرانی که امام خمینی تئوریسین آن بود، تشکیل حکومت در عصر غیبت مهمترین هدفش زمینه سازی برای ظهور است. (دیگر بحث نمی کنم که اشتباه آنانی که معطله بودند یا مقیده چیست و چه شده است که امروز همه به مطلقه معتقدند.)

شرایط ولی فقیه

ولی فقیه حقوق زیادی داشت، نه؟ به همین دلیل هرکسی نمی تواند ولی فقیه شود. نائب امام زمان شدن، آسان نیست. (به همین دلیل است که برای رهبری انتخابات برگزار نمی شود.) بر ولی فقیه که لاجرم عالم ترین و عادل ترین فقیه از بین فقهای موجود هر عصر خواهد بود واجب است که تشکیل حکومت دهد. امروز در نظام اسلامی ایران، تشخیص مصداقی ولی فقیه برای معرفی به مردم به مجلس خبرگان گذاشته شده است. ولی فقیه نمی تواند براساس هوا و هوس حکم کند. ولی فقیه اگر از عادل ترین (کسی که گناه کبیره نکند و بر صغیره هم اصرار نورزد.) و عالم ترین نباشد، خود به خود از مقامش منعزل می شود.

چند نکته دیگر: نقدی بر نظام های دموکراسی

در نظام اسلامی، همه چیز هم با رهبری نیست. بسیاری از امور هست که به سلیقه و انتخاب مردم است و خودشان باید به آن بپردازند و اینطور نیست که بنشینند و حکومت بیاید تصمیم بگیرد. انتصاب رئیس قوه قضائیه توسط رهبری که مثل روز روشن است. قوانین مصوب مجلس هم اعتبار خود را از رهبری گرفته است. یعنی هر روز که رهبری اراده کند، مجلس هیچ کاره مملکت می شود. درستش هم هست. قانونگذار خداست. طبق اعتقاد شیعه هم پیامبر و امام قوانین الهی را بیان می کنند. ولایت فقیه هم بر اساس روش شناسی فقهی، احکام الهی را اجرا می کند و مهم ترین مبنای تشکیل حکومت هم همین اجرای احکام الهی است. از طرف دیگر، این نمایندگان مجلس که خیلی هاشان با 10 هزار رای وارد مجلس شدند، نهایتا نماینده همان 10 هزار نفرند و نه جمعیت 70 میلیونی ایران! و نمی توانند به خاطر 10 هزار نفر هوادار یا بیشتر، برای 70 میلیون نفر قانون تصویب کنند و 70 میلیون را محدود کنند! رئیس جمهور هم مثل نمایندگان است. فرقی نمی کند. رئیس جمهور نهایتا نماینده 24 میلیون، و در فرض تخیلی 46 میلیون (کل شرکت کنندگان) است. اصلا نماینده هر 70 میلیون فعلی باشد. نماینده جمعیتی که بعدا به دنیا می آیند که نیست! به چه حقی برای تصمیم می گیرد؟ اصولا همه نظامهای دموکراسی، اگر کمی واقعی تر نگاه کنیم، هیچ مشروعیتی برای ساده ترین مثل چراغ قرمز هم ندارند! به چه حقی مردم را محدود می کنند و قانون می گذارند؟ در نظام اسلامی، این مشکل با اعتبار و مشروعیت بخشی از بالا (تنفیذ حکم ریاست جمهوری) حل شده است. معنی فصل الخطاب حکم رهبری هم همین است. شما با حکم پیامبر نمی توانی مخالفت کنی، چون حکم خداست. حکم رهبری هم همین گونه است. (البته توجه دارید که همه کلامهای رهبری لزوما حکم فقهی نیست. گاهی حکم اخلاقی است، گاهی هم بحث حکومتی نیست و .... ) به هر حال، همه افرادی که جزیی از حکومت اسلامی هستند، مشروعیت خود را از رهبری می گیرند. وگرنه، مردم که حتی سرپرستی خودشان هم با خودشان نیست. (در سطحی از بحث، ولایت و سرپرستی با خداست که سیر آن تا ولی فقیه را رفتیم، در سطوحی دیگر، مثلا دختر بدون اجازه پدر نمی تواند ازدواج کند، یا فرزند بدون رضایت والدین نمی تواند روزه مستحبی ...) نظریه وکالت فقیه هم به همین راحتی رد می شود. مردم چه چیزی از آن خود دارند که آن را به فقیه بدهند تا در آن امور وکیل آنها باشد؟ مثلا اجرای حدود و اینها که با مردم نیست که یکی را به اسم ولی فقیه وکیل خود کنند که او جای آنها انجام دهد. اتفاقا وظیفه ولی فقیه است که طی سلسله مراتبی در سه قوه توزیع شده است. البته مردم نقش مهمی در مشروعیت حکومت دارند و در آن شکی نیست. منتهی اینجا تا حالا در مورد نقش ولی فقیه بود که باید پررنگ توضیح می دادیم.

نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی و حکومتهای غربی

اما نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی: برخی دوست دارند طوری تاریخ را بیان کنند که از آن نتیجه بگیرند که اسلام طرفدار دموکراسی است. دموکراسی که ذاتا مشکل دارد و یه عده ای که امروزه واقعا اقلیت هستند نمی توانند برای همه تصمیم بگیرند. (اگر 80 درصد مردم واجد شرایط باشند، معمول مشارکت در نظام های دموکراتیک 30 درصد است که ما 50 درصد فرض می کنیم. یعنی 50 درصد هشتاد درصد می شود 40 درصد. 40 درصد کل مردم در انتخابات شرکت می کنند که از 40 درصد مثلا کاندیدایی با 75 درصد پیروز می شود! یعنی 30 درصد کل مردم. در این مثل به طور آشکار 70 درصد مردم هیچ گونه وکالتی به رئیس جمهور انتخاب شده، نداده اند!) برخی به ماجرای به حکومت رسیدن امیر مومنان علی در مدینه اشاره می کنند که مردم از جاهای مختلف حضور داشتند و از حضرت خواستند که حاکم شوند. واقعیت این است که آن جمع مردم مدینه بودند و تعدادی از شهرهای دیگر! آنها هم هیچ گونه نمایندگی از شهرهای خود نداشتند. از خیلی از شهر ها هم کسی حضور نداشت. به طور آشکاری خبری از اکثریت جهان اسلام هم نیست! اقلیتی در مدینه علی علیه السلام را به حکومت وادار کردند. در ادامه هم در کوفه حضرت را می بینیم که خطبه می خواند و می گوید که فقط کوفه در دست من مانده است و آنهم این چنین که وقتی دعوت به جهاد می کند و ان قدر خطبه حماسی می خواند فقط 300 نفر داوطلب جهاد می شوند. ولی حضرت که هیچ گونه پایگاهی در میان مردم ندارد، (همه تحت تاثیر اغواگری معاویه و به تعبیر به مصداق امروزی bbc قرار گرفته اند) حکومت را تحویل نمی دهد. توجه کردید: مشروعیت حکومت با حضور حداقلی مردم آغاز شد، تا یک سال هیچ تلاشی هم برای بیعت مردم شام نشد، با حضور حداقلی مردم کوفه هم ادامه یافت. واقعا دردناک بود که علمای بزرگ مدینه (بلا تشبیه آیات عظام قم) از حضرت حمایت نمی کردند و با سکوت خود به گروه قاعدین پیوسته و به باطل کمک کردند! بله! اگر حمایت مردم نباشد، حکومت اسلامی و حتی قیام و اقدام برای تشکیل حکومت نخواهد بود. ولی این مردم قرار نیست، اکثریت مردم باشد. همین که تعدادی از جان و دل از امام و ولی زمانه دفاع می کند، امام و ولی زمانه هم وظیفه دارد و بر او واجب است که از حق حکومت کوتاه نیاید. کما اینکه ائمه در مثالهای مختلف تعداد یاران مورد نیاز خود را به تعداد انگشتان دست، هفده عدد، چهل عدد و ... بیان کرده اند که به نظر می رسد، با توجه به شرایط و قدرت جناح مخالف این عدد متغیر است. حکومت اسلامی مردمی است به این معنا که ولی از قدرت تکوینی خود (معجزه) در امر حکومت و تشکیل و پاسداری آن استفاده نمی کند و این حضور مردم است که آن را بیمه می کند. پس مخالفت تعدادی خس و خاشاک و نیز چند رجل سیاسی و حتی مذهبی و یا مشابه انها خللی در حکومت ایجاد نمی کند. حق حکومت بر مردم از جانب خدا به ولی (پیامبر، امام، ولی فقیه اعلم و عادل ترین زمان) سپرده شده است. همان گونه که پیامبر برای افزایش مشارکت و نقش مردم، به تعبیری برای رشد مردم، به مردم نقش های مشورتی و اجرایی و حتی قضایی می داد، ولی فقیه زمانه ما نیز برای ایجاد حس مشارکت مردم در امور مختلف به آنها حق رای داده است و انها را وارد حکومت کرده تا بر اساس اسلام همه از یک زندگی خوب و سالم لذت ببریم!

گفتنی ها از ولی فقیه و حکومت اسلامی و مردم فراوان است و وقت آزادی بیشتری می طلبد و همین فضای آرام که از حرفها برداشتهای سیاسی نشود و بهتر فهمیده شود
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
ما كه نفهميديم نظام اسلامي با ولايت فقيه چه محاسني دارد و چه عيبي ؟ و نقش مردم در اين ميانه چيست ؟ و شما هم نتيجه گيري نكرديد .

اما آنچه در عمل مي بينيثم تحت نام اسلام و ولايت ظلم و بيعدالتي فراوان است . شما در چه وضعيتي هستيد . اميدوارم جايتان گرم و نرم باشد .

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
azadah wrote:
ما كه نفهميديم نظام اسلامي با ولايت فقيه چه محاسني دارد و چه عيبي ؟ و نقش مردم در اين ميانه چيست ؟ و شما هم نتيجه گيري نكرديد .

اما آنچه در عمل مي بينيثم تحت نام اسلام و ولايت ظلم و بيعدالتي فراوان است . شما در چه وضعيتي هستيد . اميدوارم جايتان گرم و نرم باشد .

تشكر
فعلا تابستان همه جا گرم است
در مورد نرمي هم من معمولا هرجا پابده همونجا مي مونيم، مي شينيم، هستيم!
ببينيد! حرف ما اينجا اين بود، مبناي نظام ما ولايت فقيه است كه به تك تك مامورين دولتي، كاركنان قضائيه و مجلس اعتبار مي ده
رئيس جمهور هم اعتبارش رو از رهبر مي گيره، (فعلا كاري نداريم كه خوبه يا بد)
با اين كه كانديداها د ردهه 60 با پديرش اين منطق هر كاري خواستند كردند
تو روزهاي نوشته شدن مطلب رو در روي مقام ولايت ايستادند
مثل آيت الله منتظري
كه كتابي در مورد ولايت فقيه نوشتند
ولي در عمل ذره اي به اون عمل نكردند
آقايون موسوي و دوستان هم علي رغم حرفهاي سابق
د رعمل ذره اي هم احترام آقا را نگهداشتند و ...
تحت نام اسلام كه سهل است، در طول تاريخ تحت نام خدا اين همه ظلم شده است
مهم اين است كه بيدار باشيم
با سواد باشيم
با بصيرت باشيم
جلوي ظلم رو بگيريم
تا وقتي مظلوم هست
ظلم هست
نكته مهم:
مردم طبق اصل هشتم قانون اساسي خيلي مهمند.
مردم قدرتي اند كه همه نظام را مي تونه كنترل كنه
و اين تنها با وجود نظام ولايت فقيه ممكنه
هيچ نظام ديگه اي چنين چيزي را نمي تونه محقق كنه
البته تو كشور ما مي بينيد كه تا تحقق كامل اون خيليمونده
البته نذاشتند كه بهش برسيم
مهم ترين دليل من هم اينه كه ملت ما هنوز نقش خودشون را نمي دونن
شما دارين از من مي پرسيد

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
ولایت فقیه همون شکل اسلامی شده حکومت پادشاهی هستش منتها با یه سری تغییرات جزیی :[نیشخند]:
اصلا توی هیچ جای دنیا چیزی به اسم رهبر نداریم، رهبر به نظر من یه سمت من در آوردیه که فقط توی کشور ما و کشورهای پادشاهی دیده می شه، حالا این وسط آخوندا میان و یه سری تعریفای الکی می کنن که نه پادشاه با رهبر خیلی فرق داره، مثلا رهبر اگه یه کار اشتباهی بکنه برکنار می شه!!! ( البته ما که تا الان چیزی از این برکناری ها ندیدیم ) تازه اگه برکنار هم بشه باز یه عده خاص به عنوان خبرگان!! که معلوم نیست از کجا پیداشون می کنن تصمیم می گیرن کی دوباره رهبر بشه!!!! در کل فقط بازی با کلماته وگرنه در اساس ولایت فقیه با پادشاهی خیلی فرقی با هم ندارن.

descriptionحكومت ديني Emptyفرق رهبر ما با حكومت پادشاهي

more_horiz
niloofar wrote:
ولایت فقیه همون شکل اسلامی شده حکومت پادشاهی هستش منتها با یه سری تغییرات جزیی :[نیشخند]:
اصلا توی هیچ جای دنیا چیزی به اسم رهبر نداریم، رهبر به نظر من یه سمت من در آوردیه که فقط توی کشور ما و کشورهای پادشاهی دیده می شه، حالا این وسط آخوندا میان و یه سری تعریفای الکی می کنن که نه پادشاه با رهبر خیلی فرق داره، مثلا رهبر اگه یه کار اشتباهی بکنه برکنار می شه!!! ( البته ما که تا الان چیزی از این برکناری ها ندیدیم ) تازه اگه برکنار هم بشه باز یه عده خاص به عنوان خبرگان!! که معلوم نیست از کجا پیداشون می کنن تصمیم می گیرن کی دوباره رهبر بشه!!!! در کل فقط بازی با کلماته وگرنه در اساس ولایت فقیه با پادشاهی خیلی فرقی با هم ندارن.

يه مشكل بزرگي كه من دارم اينه كه چيزهايي كه برام مثل روز روشنه و ج
زء بديهياته نمي تونم خوب ت
وضيح بدم
ما با سيستم پادشاهي تفاوت جزيي شايد داشته باشيم ولي اين تفاوت مبنايي است.
مبنا يعني ريشه مشروعيت و انتخاب
كه در سيستم پادشاهي، قدرت موروثي است ولي در ايران، رهبري موروثي نيست و پسر آقاي خامنه اي رهبر بعدي نيست، همانگونه كه فرزند امام آقا سيد احمد، رهبر نشد.
همين بس نيست؟

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
darvishie2 wrote:
مباحثی در مبانی حکومت اسلامی و نقش ولی فقیه و مردم در حکومت اسلامی
Friday, June 26, 2009 4:36 PM

یک مثال:

«ولی» (مقام ولایت) کسی است که اگر به شما گفت: «زن رسمی و شرعی شما از امشب بر شما حرام است و حق آمیزش ندارید، شما هم چنین حقی ندارید! و اگر آمیزش کنید، عذاب الهی را خریده اید!»



واقعا برات متاسفم.
شيطون مي گه پاشم بيام يه حال اساسي به اون ولي فقيهت بدما :twisted:
اين چرت و پرت ها چيه كه نوشتي؟!! :evil:
ولي فقيه خيلي ... :x
نمي خوام دهنمو باز كنم :silent:

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
با سلام
يه نكته رو گوش زد ميكنم
آقايوني كه ادعاي ادب و فرهنگ ميكنن از هر گونه لحن تند بپرهيزند؟؟؟!!!
پيشنهاد ميكنم اول جهت تاييد يا تكذيب يه مطالعه اي بفرمايند نه اينكه چشم بسته به هرچي كه سرورانشان گفتند گوش كنند.
بهتر است بفهيم با تكذيب ولايت چه چيزي را تكذيب ميكنيم.
چه بسا كه خيلي در همه ي امورآگاه و مطلع هستند و اگر ما شتري از دل كوه هم بيرون بياوريم دليلي مياورند و تكذيب مي كند
والله خيرالماكرين
پس مباحث رو بايد پيگيري كنيم و بخونيم بعد اظهار نظر كنيم نه اين كه بي ادبي كنيم ؟؟؟؟

فصل اول
"ولايت" در زبان عربى از مادّه‏ى "وَلْى" گرفته شده كه اين مادّه، به اعتراف لغت شناسان بزرگ عرب، يگانه و داراى معناى واحدى است. معناى "وَلْى" نزديكى و قرب مى باشد.[1] در زبان عربى، براى كلمه‏ى "ولى" سه معناى :1. دوست، 2. دوست دار، 3. ياور، و براى لفظ "ولايت"، افزون بر آنها،[2] دو معناى: 1. سلطنت و چيرگى 2. رهبرى و حكومت ذكر شده است.[3] در زبان فارسى، براى لفظ "ولىّ" معانى متعدّدى از قبيل دوست، يار، صاحب، حافظ، آن كه از جانب كسى در كارى توليت دارد و براى "ولايت" معناى حكومت كردن، بيان شده است.[4]

هنگامى كه لفظ "ولايت" در مورد فقيه به كار مى رود، مراد از آن همان حكومت و زمامدارى امور جامعه است. برخى در اين معنا، وجود مفهوم "آقايى"، "رياست" و "سلطنت" را ادّعا كرده اند كه بيانگر چيرگى "ولىّ" - كسى كه داراى ولايت است - بر "مولّى عليه" - كسى كه ولايت بر او وجود دارد - مى باشد.[5] در حالى كه مقصود از آن، سرپرستى امور" مولّى عليه" و اداره شئون اوست كه به مثابه‏ى "سيد القوم خادمهم"[6] نوعى خدمت به "مولّى‏عليه" و نه بارى بر گُرده‏ى او مى باشد.

از سوى ديگر، "ولايت" در مصطلحات فقهى در دو مورد به كار رفته است:

1. مواردى كه مولّى عليه قادر بر اداره‏ى امور خود نيست، مانند ميّت، سفيه، مجنون، صغير. در اين گونه موارد "ولايت" به معناى "قيمومت" و سرپرستى است. و ملاك آن ناتوانى مولَّى عليه در اداره‏ى امور شخصى خود است به همين دليل، از يك سو مولَّى عليه در آن منحصر به افراد ناتوان است كه از آنها در فقه به "قاصر" تعبير مى شود و از سوى ديگر، اين ولايت تا زمانى وجود دارد كه "مولى عليه" ناتوان است و با زوال ناتوانى او اين ولايت پايان مى پذيرد. از اين رو، اگر ديوانه عاقل شود يا صغير به سنّ بلوغ برسد، ولايت به معناى قيمومت نسبت به او پايان مى يابد.

2. مواردى كه مولّى عليه قدرت بر اداره‏ى امور خود دارد، در عين حال امورى وجود دارد كه سرپرستى و ولايت شخصى ديگر را مى طلبد. ولايت در اينجا به معناى اداره‏ى امور جامعه مى باشد كه همان ولايت سياسى است و هر چند فقيه داراى ولايت به هر دو معناى آن است ولى مراد از ولايت فقيه در اين بحث همان اصطلاح دوم مى باشد، زيرا "فقيه" كه بر جامعه ولايت دارد سرپرستى يكايك افراد آن جامعه، حتى ساير فقها و بلكه شخص خود را به عهده دارد، و اين امر نه به دليل قصور "جامعه به عنوان جامعه" مى باشد كه برخى بر آن پامى فشارند تا ولايت فقيه را با ولايت بر ميّت يا طفل صغير مقايسه كنند،[7] بلكه از آن روست كه هر جامعه اى براى اداره‏ى امور خود نيازمند مديرى مى باشد. اميرالمؤمنين على‏عليه السلام مى فرمايد: "و لا بد لكلّ قوم من أمير برّ أو فاجر" (هر قوم و گروهى ناگزير بايد رهبر و رئيسى داشته باشد، چه نيكوكار و چه بدكار).[8] اين يك نياز اجتماعى است. هر جا جمعى تشكيل مى شود، برخى از وظايف و شئون اجتماعى تحقّق پيدا مى كند كه سامان يافتن آن رياست و زعامتى را مى طلبد.

بنابراين، فقيه بر امت به عنوان مديرى كه مجموعه‏ى حركت جامعه را به سوى آرمان‏هاى اسلامى سوق مى دهد، ولايت دارد و در واقع، "ولايت" تجلّى همان مديريت دينى است.

منابع مطالعه بيشتر:

1- مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.


[1] ر.ك: مقائيس اللغة، ج6، ص141 - القاموس المحيط، ص1732؛ - المصباح المنير، ج2، ص396؛ الصحاح ج6، ص2528؛ تاج العروس ج10، ص398.

[2] برخى از محقّقان وجود معناى دوستى يا يارى را براى ولايت انكار كرده و آن را تنها به معناى سلطنت يا رهبرى دانسته اند.)ر.ك: المنتظرى، دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية ج1، ص55).

[3] ر.ك: القاموس المحيط، ص1732، تاج العروس ج10، ص398؛ المصباح المنير ج2، ص396.

[4] ر.ك: محمد معين، فرهنگى فارسى ج4، ص5054 و 5058.

[5] ر.ك: مهدى حائرى يزدى، حكمت و حكومت، ص67 و 177.

[6] از رسول اكرم )ص( نقل شده است: »سيدالقوم خادمهم فى السفر« )ر.ث. المجلسى، البحار، ج 76 ، ص 273.

[7] ر.ك: مهدى حائرى يزدى، حكمت و حكومت، 177.

[8] صبحی صالح ، نهج البلاغة ، خ40، ص82.

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
سلامن علیکم و رحمه الله ..
یا الله " بشینین بشینین تو رو خدا ..
گفتم شاید اینجا یه تعدادی از دوستان از نائب امام زمانشان عکس یادگاری نداشته باشن " گفتیم مام یه کار خیری کرده باشیم ..
خدا قبول کنه ..

:78: [You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
حالا منظورتون از اين عكس چيه...؟
دنبال چي هستيد؟
بحث چي هست و شما چي رو مطرح ميكنيد؟؟؟؟

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
چیه به پر قبای کسی برخورده ؟ منکه از پیپ خوشم میاد " خیلی هم دوست دارم " مخصوصا اگه توتونشم خارجی و مرغوب باشه ..:D
ما که فقط نیتمون خیر بود " حالا شما هر چی دوست داری فکر کن .. نیشخند
اصلا تو شرایطی نیستم که بخوام با کسی بحث کنم " الانم خیلی خسته ام " ولی این حرفاتون مخصوصا حرفای درویش 2 فوق العاده منو یاد گروه اشاعره میندازه ..
اشاعره یه گروهین که میگن خدا عدل مطلقه و جالبه که به این صورت عادل بودن خدا رو نفی میکنن !!!
تفکر شمام همینه " شما میگین آقای خ .امنه . ای به واسطه ی اینکه پست ولایتو داره پس هیچ کاری جز خیر ازش سر نمیزنه و همین تفکر باعث ندیدن واقعیت یه سری حوادث میشه " چون دیگه نیازی نمیبینین بخواین در مورد خوب یا بد بودن کار این اشخاص فکر کنین " به عبارتی نعمت تفکر رو بر خودتون میبندین " یا راهشو میبندینو به اعتقاداتتون هدایتش میکنین "
چند سال پیش بود که آقای اقا جاری تو همدان یه سخنرانی کرده بود که یادمه اون موقع از طرف ولایت فقیه یه کلاسایی به عنوان کلاسای طرح معرفت تو دبیرستانا برگزار کردن که سخنرانی آقا جاریو نقد کنن " اون موقع یادمه بابا متن کامل سخنرانیشو اورده بود خونه و با متنی که از طرح معرفت به ما داده بودن مقایسه کردیم .. چیزی که ذره بین انداخته بودن روش این بود که چرا گفته انسانی که تقلید میکنه مثل میمون میمونه " و یادمه استاد معرفت ما چنان مانوری میدادو بدوبیرا به آقا جاری میگفت که خدا میدونه " این موضوشو خوب یادمه که لپ مطلب متن اصلیش این بود که تو مسائل اعتقادی باید تا جاییکه عقل یاری میکنه خودمون راهو پیدا کنیم و جایی که عقل فراتر نمیره باید دست به دامن روایاتو راه بزرگای دینمون بشیم " گفته بودن آدمی که چشم بسته تقلید میکنه و یا بدون اندیشه تقلید بکنه جز میمون نیست ..
( حالا ما نمیدونیم این جمله کجاش اشتباه بود که اون موقع آقای خ . امنه . ای رنجیده خاطر شده بودن !!!) البته فقط این قسمت سخنرانیش یادمه چون تو 5 جلسه ی کلاسای معرفت فقط از این موضوع حرف زده شد ..
خلاصه همه ی اینا رو گفتم که بگم " چیزی که شما نوشتی آقای رفیق تنها " آدمو یاد شروع درسای معارف یا قرآن میندازه که نویسنده ی کتاب میاد اول لغاطو معنی میکنه و تا یه جاهایی میره و بس میکنه " البته اونجا نویسنده از اینطور نوشتن مقصودی داره و اینه که بقیه ی راهو خودمون بریمو خودمون با تفکر برسیم به جواب " حالا جالبه که شمام یه سری کتاب کپی میکنی اینجا " زیرشم اسم شونصدتا کتاب مینویسی که بگی یعنی اینا معتبرن " بله خب معتبرن ؛ ولی اگه قرار باشه که شمام همینا رو بنویسی و من دوباره همینا رو بنویسم و یه جا دیگه کپی کنم " پس کی فکر کنیم " این بقیه ی راهو کی میخواد بره ..
کسی اینجا نه به واژه ی ولی شک داره و نه ولی رو منکر میشه " من شخصا ولایت رو قبول دارم به خاطر جمله ی پیامبر تو غدیر خم که فرمود : بعد از من علی ولی شماست " بله ما علی رو ولی میدونیم تا آخر حضرت مهدی رو صاحب عصر میدونیمو " چاکرشونم هستیم ..
بحث چیز دیگه ای " کار از ریشه خرابه " حالا شما بیا ثابت کن که آقای خ . امنه . ای ولایت داره ..!!
ولایتو کی باید مشخص کنه ؟ پیامبر تا خدا امر نکرد علی رو ولی نکرد .
ولایت رو تو کشور ما امام خمینی مطرح کرد" موقعی که ایشون تبعید شده بودن ترکیه " اونجا هنوز فعالیتای علمیشونو انجام میدادن " یه کتاب نوشتن و البته نظریه ی ولایت فقیه رو اونجا بررسی کردن و وقتی وارد ایران شدن با بقیه ی فقها مطرح کردنو خلاصه تصویب شد ..
امام خمینی برای من مرد بزرگیه و من واقعا هیچ وقت به دوستام اجازه نمیدم در حضور من بهشون توهین کنن " اما واقعیت اینه که هر آدم بزرگی رو که نمیشه وصل ائمه کرد " و مطمئنم اگر ایشونم بودن هرگز اصراری نداشتن که والی مطلق مردم باشنو به قول درویش 2 اگه بگن به زنت حرومی " باید ولش کنی و از این حرفا که دو مثقال اعتقادمونم ازمون میگیره " اون موقع هم که امام این موضوعو مطرح کرد فقط هدف این بود که چون میخواستن نظام اسلامی باشه "( ولی) اینجا یک واسطه ایه که اجازه نده کارهای مملکت که به دست سیاسیونه از حیطه ی دین خارج بشه " ناظر به اعمال ..
حالا بیاین یه کم فکر کنیم "
وقتی شما میگین " خ . امنه . ای در غیاب امام زمان نائب ایشون هستندو صاحب جان و مال و ناموس مردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! " ( والا به خدا این حرف کم نیست !!)
اصلا یه سوال "من نمیدونم چه اصراریه که امثال شما فکر میکنن امام زمان فقط مال اوناست " یا دیگه نهایت فقط مال ایرانیاست! من آدمای مثل شما خیلین دورو ورم " یه دوست صمیمی هم دارم که کپی شماست !! به عنوان مثال عرض میکنم " دو روز به انتخابات بود دوستم ازم پرسید : فائزه به نظرت امام زمانم تو این انتخابات شرکت میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آخه این چه تفکریه که شما دارین؟ اصلا اگه کسی قرار باشه این فکرو بکنه باید عربا بکنن و تازه اگه قراره نائبی باشه باید از عرب باشه " اونوقت شما اینو قبول دارین ؟؟؟
اصلا بر فرض که خب آقا خ . امنه . ای نائب "
اولا مگه نائبو مردم باید انتخاب کنن ؟؟؟؟؟ ( خود آقای خ. امنه . ای تو سخنرانی نماز جمعشون گفتن رهبرم از طرف مردم انتخاب میشه ) خوب واقعا هم همینطوره " مردم مگه خبرگانو انتخاب نمیکنن " و خبرگانم رهبرو ..
دوما نائب که پست ریاست جمهوری و استانداری نیست که دوره ای باشه " اگه لازم بوده نائبی باشه مطمئن باشین خود امام زمان موقع شروع غیبت کبراشون حتما این کارو میکردنو این نیابت ادامه پیدا میکرد " آهان حالا اگه شما بخواین بگین که مثلا چون اون موقع هیچکس صلاحیت نیابت رو نداشته " خدا گفته صبر میکنیم تا در ایران پسری به نام علی متولد شود ! بحث همینجا تموم میشه .
در خاتمه لازم میدونم عرض کنم که بنده با پست ولایت مشکلی ندارم " البته برا کسی که واقعا مناسب این پست باشه " البته خب همیشه یه عده ای مخالف هستند اما گاهی باید بین بدو بدتر انتخاب کرد " و مسلما کسی که آشکارا ظلم میکنه و مردم فریبی میکنه براش یک شهر وند ساده بودن هم زیاده " اینکه میگم مشکلی ندارم از این بابته که خب تو کشور ما گروهای مختلفی هستن که همه هم روی اقایدشون محکم ایستادن و در مقابل هم سینه سپر میکنن " خب برای جلوگیری از هرج و مرج باید شخص اولی باشه تا همه ازش حرف شنوی داشته باشن و البته حرف شنوی از طرف مردم هیچ وقت به وجود نمیاد مگه اینکه همیشه بین مردم با عدل رفتار کنی .
والسلام

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
داستان زير تصويري است از شيوه كشور داري به روش اسلامي . توسط خليفه مسلمين عمر

داستانی دیگر اینست : یکی از غلامان عمر به نام اسلم روایت کرده که شبی عمر از شهر بیرون شد تا به امور دور و بر شهر سرکشی کند . و من همراه او بودم . در محلی به نام صرار چشم عمر به آتشی افتاد و گفت :

گمانم که اینها رهگذر انی اند که گرفتار شب و سرما شده اند . حرکت کن . هردو دوان دوان به نزد آنها رفتیم و دیدیم که زنی است و چند تا کودک و دیگی بر آتش نهاده و کودکانش در حال گریستنند .

عمر سلام کرد و اجازه خواست به چادر وارد شود زن گفت : اگر خیری همراه داری وارد شو و گرنه ما را به حال خود واگذار .

عمر گفت شما را چه شده است ؟ زن گفت : گرفتار شب و سرما شده ایم . عمر گفت : چرا این کودکان می گریند ؟ گفت از گرسنگی است . گفت : در این دیگ چیست ؟

گفت : آب است و میخواهم ساکتشان سازم . تا به خواب روند . که امیدوارم الله داد ما را از عمر بستاناد . گفت عمر از کجا خبر دارد که شما در چه حالید ؟ گفت اگر از ما خبر ندارد چرا ولایت امر ما را برعهده گرفته است ؟

عمر تا این را شنید رو به من کرد و گفت : حرکت کنیم . پس هردو دوان دوان به انبار خواربار وارد شدیم . و عمر یک جوال آرد و کیسه ئی پیه بیرون کشید و به من گفت : بر پشتم بنه . گفتم من بر میدارم .

گفت : میگویم بر پشتم بنه . آیا روز قیامت توی مادر مرده بار مرا بر دوش میکشی ؟ و مرا مجبور کرد جوال را بر دوشش بنهم . آنگاه دوان دوان به سوی چادر آن زن روان شد و من به دنبالش میدویدم .

وقتی به چادر رسیدیم جوال را در برابر زن افکند . و مقداری آرد بیرون آورد . و به زن گفت تو در دیگ بریز و من برهم می زنم . و دیدم که به آتش زیر دیگ فوت میکرد و دود از همه جای ریش پرپشمش بیرون می زد .

وقتی آش پخته شد به زن گفت : ظرفی برایم بیآور . زن طرفی آورد و عمر آش را در آن سرازیرکرد و به زن گفت : به کودکان بخوران . وقتی کودکان خوردند و سیر شدند . عمر برخاست که برود.

زن به عمر گفت الله به تو پاداش نیکو دهاد . حقا که تو شایسته تر از عمر هستی که ولی امر مومنین باشی . عمر گفت سخن خیر بگوی که اگر به نزد عمر بیائی مرا آنجا خواهی یافت .

بعد از آن عمر از چادر دور شد و در آن حوالی مثل جانوران بر روی زمین دراز کشید و چشم به چادر دوخت . گفتم : عجیب کاری میکنی . با من حرفی نزد و چشم به چادر دوخته بود .

دقایقی بعد کودکان شروع کردند به خندیدن و با هم کشتی گرفتن و اندکی بعد خفتند و آرام گرفتند . آنگاه عمر برخاست و گفت : الله را شکر . اینها را گرسنگی بیدار و گریان داشته بود .

حال اگر امروز براي بزرگان امكان پذير نيست . بهتر است نام حكومت اسلامي را تغيير دهند .

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
faezeh wrote:
چیه به پر قبای کسی برخورده ؟ منکه از پیپ خوشم میاد " خیلی هم دوست دارم " مخصوصا اگه توتونشم خارجی و مرغوب باشه ..:D
ما که فقط نیتمون خیر بود " حالا شما هر چی دوست داری فکر کن .. نیشخند
اصلا تو شرایطی نیستم که بخوام با کسی بحث کنم " الانم خیلی خسته ام " ولی این حرفاتون مخصوصا حرفای درویش 2 فوق العاده منو یاد گروه اشاعره میندازه ..
اشاعره یه گروهین که میگن خدا عدل مطلقه و جالبه که به این صورت عادل بودن خدا رو نفی میکنن !!!
تفکر شمام همینه " شما میگین آقای خ .امنه . ای به واسطه ی اینکه پست ولایتو داره پس هیچ کاری جز خیر ازش سر نمیزنه و همین تفکر باعث ندیدن واقعیت یه سری حوادث میشه " چون دیگه نیازی نمیبینین بخواین در مورد خوب یا بد بودن کار این اشخاص فکر کنین " به عبارتی نعمت تفکر رو بر خودتون میبندین " یا راهشو میبندینو به اعتقاداتتون هدایتش میکنین "
چند سال پیش بود که آقای اقا جاری تو همدان یه سخنرانی کرده بود که یادمه اون موقع از طرف ولایت فقیه یه کلاسایی به عنوان کلاسای طرح معرفت تو دبیرستانا برگزار کردن که سخنرانی آقا جاریو نقد کنن " اون موقع یادمه بابا متن کامل سخنرانیشو اورده بود خونه و با متنی که از طرح معرفت به ما داده بودن مقایسه کردیم .. چیزی که ذره بین انداخته بودن روش این بود که چرا گفته انسانی که تقلید میکنه مثل میمون میمونه " و یادمه استاد معرفت ما چنان مانوری میدادو بدوبیرا به آقا جاری میگفت که خدا میدونه " این موضوشو خوب یادمه که لپ مطلب متن اصلیش این بود که تو مسائل اعتقادی باید تا جاییکه عقل یاری میکنه خودمون راهو پیدا کنیم و جایی که عقل فراتر نمیره باید دست به دامن روایاتو راه بزرگای دینمون بشیم " گفته بودن آدمی که چشم بسته تقلید میکنه و یا بدون اندیشه تقلید بکنه جز میمون نیست ..
( حالا ما نمیدونیم این جمله کجاش اشتباه بود که اون موقع آقای خ . امنه . ای رنجیده خاطر شده بودن !!!) البته فقط این قسمت سخنرانیش یادمه چون تو 5 جلسه ی کلاسای معرفت فقط از این موضوع حرف زده شد ..
خلاصه همه ی اینا رو گفتم که بگم " چیزی که شما نوشتی آقای رفیق تنها " آدمو یاد شروع درسای معارف یا قرآن میندازه که نویسنده ی کتاب میاد اول لغاطو معنی میکنه و تا یه جاهایی میره و بس میکنه " البته اونجا نویسنده از اینطور نوشتن مقصودی داره و اینه که بقیه ی راهو خودمون بریمو خودمون با تفکر برسیم به جواب " حالا جالبه که شمام یه سری کتاب کپی میکنی اینجا " زیرشم اسم شونصدتا کتاب مینویسی که بگی یعنی اینا معتبرن " بله خب معتبرن ؛ ولی اگه قرار باشه که شمام همینا رو بنویسی و من دوباره همینا رو بنویسم و یه جا دیگه کپی کنم " پس کی فکر کنیم " این بقیه ی راهو کی میخواد بره ..
کسی اینجا نه به واژه ی ولی شک داره و نه ولی رو منکر میشه " من شخصا ولایت رو قبول دارم به خاطر جمله ی پیامبر تو غدیر خم که فرمود : بعد از من علی ولی شماست " بله ما علی رو ولی میدونیم تا آخر حضرت مهدی رو صاحب عصر میدونیمو " چاکرشونم هستیم ..
بحث چیز دیگه ای " کار از ریشه خرابه " حالا شما بیا ثابت کن که آقای خ . امنه . ای ولایت داره ..!!
ولایتو کی باید مشخص کنه ؟ پیامبر تا خدا امر نکرد علی رو ولی نکرد .
ولایت رو تو کشور ما امام خمینی مطرح کرد" موقعی که ایشون تبعید شده بودن ترکیه " اونجا هنوز فعالیتای علمیشونو انجام میدادن " یه کتاب نوشتن و البته نظریه ی ولایت فقیه رو اونجا بررسی کردن و وقتی وارد ایران شدن با بقیه ی فقها مطرح کردنو خلاصه تصویب شد ..
امام خمینی برای من مرد بزرگیه و من واقعا هیچ وقت به دوستام اجازه نمیدم در حضور من بهشون توهین کنن " اما واقعیت اینه که هر آدم بزرگی رو که نمیشه وصل ائمه کرد " و مطمئنم اگر ایشونم بودن هرگز اصراری نداشتن که والی مطلق مردم باشنو به قول درویش 2 اگه بگن به زنت حرومی " باید ولش کنی و از این حرفا که دو مثقال اعتقادمونم ازمون میگیره " اون موقع هم که امام این موضوعو مطرح کرد فقط هدف این بود که چون میخواستن نظام اسلامی باشه "( ولی) اینجا یک واسطه ایه که اجازه نده کارهای مملکت که به دست سیاسیونه از حیطه ی دین خارج بشه " ناظر به اعمال ..
حالا بیاین یه کم فکر کنیم "
وقتی شما میگین " خ . امنه . ای در غیاب امام زمان نائب ایشون هستندو صاحب جان و مال و ناموس مردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! " ( والا به خدا این حرف کم نیست !!)
اصلا یه سوال "من نمیدونم چه اصراریه که امثال شما فکر میکنن امام زمان فقط مال اوناست " یا دیگه نهایت فقط مال ایرانیاست! من آدمای مثل شما خیلین دورو ورم " یه دوست صمیمی هم دارم که کپی شماست !! به عنوان مثال عرض میکنم " دو روز به انتخابات بود دوستم ازم پرسید : فائزه به نظرت امام زمانم تو این انتخابات شرکت میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آخه این چه تفکریه که شما دارین؟ اصلا اگه کسی قرار باشه این فکرو بکنه باید عربا بکنن و تازه اگه قراره نائبی باشه باید از عرب باشه " اونوقت شما اینو قبول دارین ؟؟؟
اصلا بر فرض که خب آقا خ . امنه . ای نائب "
اولا مگه نائبو مردم باید انتخاب کنن ؟؟؟؟؟ ( خود آقای خ. امنه . ای تو سخنرانی نماز جمعشون گفتن رهبرم از طرف مردم انتخاب میشه ) خوب واقعا هم همینطوره " مردم مگه خبرگانو انتخاب نمیکنن " و خبرگانم رهبرو ..
دوما نائب که پست ریاست جمهوری و استانداری نیست که دوره ای باشه " اگه لازم بوده نائبی باشه مطمئن باشین خود امام زمان موقع شروع غیبت کبراشون حتما این کارو میکردنو این نیابت ادامه پیدا میکرد " آهان حالا اگه شما بخواین بگین که مثلا چون اون موقع هیچکس صلاحیت نیابت رو نداشته " خدا گفته صبر میکنیم تا در ایران پسری به نام علی متولد شود ! بحث همینجا تموم میشه .
در خاتمه لازم میدونم عرض کنم که بنده با پست ولایت مشکلی ندارم " البته برا کسی که واقعا مناسب این پست باشه " البته خب همیشه یه عده ای مخالف هستند اما گاهی باید بین بدو بدتر انتخاب کرد " و مسلما کسی که آشکارا ظلم میکنه و مردم فریبی میکنه براش یک شهر وند ساده بودن هم زیاده " اینکه میگم مشکلی ندارم از این بابته که خب تو کشور ما گروهای مختلفی هستن که همه هم روی اقایدشون محکم ایستادن و در مقابل هم سینه سپر میکنن " خب برای جلوگیری از هرج و مرج باید شخص اولی باشه تا همه ازش حرف شنوی داشته باشن و البته حرف شنوی از طرف مردم هیچ وقت به وجود نمیاد مگه اینکه همیشه بین مردم با عدل رفتار کنی .
والسلام

شما میگین آقای خ .امنه . ای به واسطه ی اینکه پست ولایتو داره پس هیچ کار[right]ی جز خیر ازش سر نمیزنه
این حرف رو ما نمی زنیم و شدیدا رد می کنیم
آقای خامنه ای با کوچکترین خطایی که اونو از عادل ترین و عالم ترین فقیه بودن خارج کنه، خود به خود از مقام ولایت عزل می شود. (مراجعه کنید به کتاب ولایت
فقیه آقای جوادی آملی)
آقا جاری
اسم ایشون آغاجری است

آقای خ . امنه . ای رنجیده خاطر شده بودن
مردم نمازجمعه و ... رنجیده خاطر شدند که به روحانیت توهین شده بود
ببینید طرز بیان و معانی آن هم مهم است. اسلام که می گوید همه بروند فقه یاد بگیرند همه مرجع خودشان شوند
ولایت رو تو کشور ما امام خمینی مطرح کرد
ولایت فقیه از همان زمان غیبت بود
منتها فقها نتوانستند حکومت تشکیل دهند جز چند روزی در یعضی شهرها مثل حکومت اسلامی آیت الله قزوینی در قزوین
هر آدم بزرگی رو که نمیشه وصل ائمه کرد
همه می تونن خودشون را شبیه ائمه کنند و کار حسینی کنند و کار زینبی کنند وبه تعبیر دکتر شریعتی و الا یزیدی اند
امام خمینی هم اشتباه می کرد ولی هر اشتباهی که آدم را از مقام ولایت خارج نمی کنه
به قول درویش 2 اگه بگن به زنت حرومی " باید ولش کنی و از این حرفا که دو مثقال اعتقادمونم ازمون میگیره "
دختر مردم از کجا بر مردم حلال می شود؟ از دینی که از همین فقها می گیریم. حال اگر همین بگوید بر شما حرام است، معلوم است که حرام می شود. مثلا اگر به شما بگوید چون الان معلوم این زن شما، همان زنی که شما را به دنیا آورده و در پرورشگاه رها کرده وطبق این ادله فقهی شما باید طلاق بدهی، شما باز هم با مادر خودت ادامه می دی؟ البته که نه!

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
azadah
با سلام
جدا متاسفم كه ما مخواهيم اسلام ناب محمدي كه از پيامبر اسلام به ولايت حضرت علي (ع) وبعد به ائمه رسيده رو با حرف فردي مثل عمر مقايسه كنيم
و مرد بزرگ تاريخ اسلام يعني اميرمومنان رو همپاي عمر قرار بديم.
ضمنا اين داستانا هيچ اعتباري ندارن و بعضي از افراد براي سودجويي و اختلاف بين شيعه و سني نيست .
چه بسا كه داستان هاي عجيب و غريبي در مورد همين شخص يعني عمر (لعنت الله عليه) در كتاب هاي معروف سني ها هست كه با خودنشون نظر دوستمون عوض ميشه.
فكر كنم در مورد اين حرفها به طور كامل در نهج البلاغه امير مومنان توضيح داده شده و از سخنان گهربار اين امام عزيز آورده شده كه با مطالعه هر چه دقيق تر به نتيجه خواهيم رسيد.

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
faezeh
اولا با سلام نه بي سلام !
با اينكه ميدونم بازم حرف خودتون رو ميزنيد ولي ميگم تا گفته باشم.
واما
اين عكس به پر قباي كسي( به قول شما) بر نخورده من چندتا سوال كردم شماهم جواب نداديد.البته مختاريد.
ضمنا اينم عرض كنم اگه شما اين عكس رو داريد من عكس واضح تر و بهتري رو دارم نه الان بلكه خيلي وقت پيش.
پس به پر قبامون بر نخورده
اولا اين كه اين درست نيست كه بدون تحقيق نسبت گروهي رو به كسي بدين اونم سادات باشه؟؟؟!!!
شما كه به سادات خيلي حساس بودين و اگه يه انتقادي ميشد انواع فحش ها و ناسزاها رو به منتقد ميگفتين؟؟
يادم نرفته...
البته طبيعيه هركسي كه باب طبع شما باشه از ساداته و بايد به اون احترام گذاشت.
اما پيشنهاد ميكنم قبل از هر چيزي يه مطالعه اي بفرماييد و بي دليل چيزي رو نفي و تكذيب نكنيد.
اول اينكه نميدونم شما تفكر منو از كجا خوندين معلومه شماهم از ساحره هاي چيره دست هستيد؟؟!!!
نيستيد...
اينم بگم كه آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) معصوم نيستند و هيچ وقت هم ادعاي معصوميت از خودشون يا اطرافيانشون نديدم و نشنيدم.
حالا شما از كجا اين حرفرو ميزنيد نميدونم....شايد از همون علم سحر و جادو و ورد استفاده كرديد و فهميديد.!
نمي دونم شما كدوم مدرسه ميريد كه اين موارد رو بهتون ياد ميده...ايشالله نمرهاتون20 بشه...

در مورد مسئله ي دوم كه شما مطرح كرديد بايد گفت كه جناب تام و جري يا همون كه شماي باسواد گفتين حرفاي ديگه اي زد كه پيشنهاد ميكنم اونارو هم بخونيد مثل كسايي نباشيد كه مثلا از قرآن فقط ميخونن بخوريد و بياشاميد وبقيه شو نمي خونن (يعني هر چه به نفعشونه قبول ميكنن و هر چي كه به نفعشون نيست قبول نميكنن)
پس بريد تحقيق كنيد و بدونه دليل و مدرك صحبتها ناقص خواهد بود و هيچ ارزشي ندارد.
وقتي مطالعه كرديد متوجه ميشيد كه رهبر چرا رنجيده خاطر شدند ،علماي بزرگ اسلام چرا رنجيده خاطر شدند.
آهان خوب گفتيد بنده با اعتبار و اسناد و مدارك مينويسم نه در مورد هر چيزي...
شما مختار به فكر كردن هستيد درسته....اين مسئله از آدم تا خاتم و تا قيامت وجود داره.
اما در مورد خيلي مسايل انسان قادر به انجام امور نيست به خاطر همينه كه قرآن نازل ميشه به خاطر همينه كه پيامبران و امامان براي هدايت بشر برگزيده ميشوند.
""""بحث چیز دیگه ای " کار از ریشه خرابه " حالا شما بیا ثابت کن که آقای خ . امنه . ای ولایت داره ..!!
ولایتو کی باید مشخص کنه ؟ پیامبر تا خدا امر نکرد علی رو ولی نکرد ."""
اين حرف شما بيان گر اينه كه شما به خاطر چيزه ديگه اي ناراحت هستيد و
اونم اثبات ميكنم با دليل و روايات و منطق و عقل
"""""ولایت رو تو کشور ما امام خمینی مطرح کرد" موقعی که ایشون تبعید شده بودن ترکیه " اونجا هنوز فعالیتای علمیشونو انجام میدادن " یه کتاب نوشتن و البته نظریه ی ولایت فقیه رو اونجا بررسی کردن و وقتی وارد ایران شدن با بقیه ی فقها مطرح کردنو خلاصه تصویب شد .."""""
پس بهتره مطالب من رو پيگيري كنيد تا ببينيد كه انسان هر چيزي كه شنيد يا تو هر روزنامه اي !!! خوند نبايد باور كنه.
البته اين مطلب آقاي درويش 2 رو نميدونم از كجا اووردن كه چنين حكمي صادر ميكنن
اين مسئله كاملا غلط هست
اين مختص امامان معصوم است (كه در همين مورد بعضي از علماي بزرگ اسلام كه تمامي زندگيشون صرف تحقيق در مورد اسلام كردند رو در مورد حضرت ولي عصر و يه شخصي مطرح ميكنن كه با دلايل عقلي اين چنين حكمي ثابت ميشه ....اينقدم كشك نيست كه ايشون فرمودن)
"""""اصلا یه سوال "من نمیدونم چه اصراریه که امثال شما فکر میکنن امام زمان فقط مال اوناست " یا دیگه نهایت فقط مال ایرانیاست! من آدمای مثل شما خیلین دورو ورم " یه دوست صمیمی هم دارم که کپی شماست !! به عنوان مثال عرض میکنم " دو روز به انتخابات بود دوستم ازم پرسید : فائزه به نظرت امام زمانم تو این انتخابات شرکت میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!""""""""""
ما هيچ وقت اين حرفو نزديم و نميزنيم
توجه كرديد
اين حرف شماست كه ميگيد از كجا و چرا نميدونم (شايد به خاطر اينه كه خوب هر شخصي يه روحياتي داره مطمئنا از بعضي اشخاص خوشش نمياد حالا ميخاد علامه دهر باشه)
بگذريم
ما اينو ميگيم:
زماني كه حضرت رسول به پيامبري ميرسن مثل خورشيدي به تمام عالم ميتابند يعني همه ي انسان هابا افكار و علايق و رفتار مختلف از دين و هدايت و حتي نور او بهره ميگيرن و اين قضيه هم در مورد حضرت ولي عصر ارواحنا له الفدا صدق ميكنه
ضمنا اينو بگم بعضي از مسايل از قوه ي فكر و تفكر ما خارج و از اسرار خلقت ميباشد با توجه به روايت حضرت صادق (ع)
پس نور و رحمت امام زمان به همه ي مسلمانان بالاخاص شيعيان و ياران او ميرسد و از براكات او هر موجودي خوشحال و شاد ميشه (در روايات به طور كامل اشاره شده كه بنده فاكتور ميگيرم تا شاكي نشين!!!)
آهان در مورد دوستتون بايد بگم كه خوب هر كسي شايد يه طرز تفكري داره كه بهتر با راهنمايي هاي صحيح هدايت بشه
چه بسا كه دوستان من هم مثل شما بودن كه الحمدالله به گفته ي خودشون خيلي از مسايل رو پيگيري كردن كه قبلا درموردش شكو ترديد داشتن و الانم به بعضي از نتايج رسيدن و ميرسن
ضمنا شما دوستتون رو كپي پيست نكردين و به من نسبت ميدين؟؟!!!
يعني هيچ چيز خوب نداره ؟؟؟
""""""اولا مگه نائبو مردم باید انتخاب کنن ؟؟؟؟؟ ( خود آقای خ. امنه . ای تو سخنرانی نماز جمعشون گفتن رهبرم از طرف مردم انتخاب میشه ) خوب واقعا هم همینطوره " مردم مگه خبرگانو انتخاب نمیکنن " و خبرگانم رهبرو ..

دوما نائب که پست ریاست جمهوری و استانداری نیست که دوره ای باشه " اگه لازم بوده نائبی باشه مطمئن باشین خود امام زمان موقع شروع غیبت کبراشون حتما این کارو میکردنو این نیابت ادامه پیدا میکرد " آهان حالا اگه شما بخواین بگین که مثلا چون اون موقع هیچکس صلاحیت نیابت رو نداشته " خدا گفته صبر میکنیم تا در ایران پسری به نام علی متولد شود ! بحث همینجا تموم میشه .
در خاتمه لازم میدونم عرض کنم که بنده با پست ولایت مشکلی ندارم " البته برا کسی که واقعا مناسب این پست باشه " البته خب همیشه یه عده ای مخالف هستند اما گاهی باید بین بدو بدتر انتخاب کرد " و مسلما کسی که آشکارا ظلم میکنه و مردم فریبی میکنه براش یک شهر وند ساده بودن هم زیاده " اینکه میگم مشکلی ندارم از این بابته که خب تو کشور ما گروهای مختلفی هستن که همه هم روی اقایدشون محکم ایستادن و در مقابل هم سینه سپر میکنن " خب برای جلوگیری از هرج و مرج باید شخص اولی باشه تا همه ازش حرف شنوی داشته باشن و البته حرف شنوی از طرف مردم هیچ وقت به وجود نمیاد مگه اینکه همیشه بین مردم با عدل رفتار کنی .""""""""
در مورد اولين صحبتتون بايد گفت كه بله رهبر به طور غير مستقيم واز طريق خبرگان رهبري با توجه به حساسيت موضوع انتخاب ميشن
اين درسته و شكي در ان نيست.
اما دومين مسئله درمورد نائب هست: نائب به معني جانشين هست (رجوع شود به فرهنگ لغت دهخدا)
اگر به امامت و وجود حضرت ولي عصر اعتقاد داشته باشيم به اين نتيجه ميرسيم كه اشون هيچ وقت مركز شيعه نشين رو به حال خود رها نميكنه و برآن نظارت كامل داره و اين موضوع كه بيان فرمودين نشان از آزادي دين مبين اسلام داره كه براي هدايت و رهبري جامعه فردي اتخاب بشه كه شايستگي لازم رو داشته باشه
اينم بگم كه يدالله فوق ايديهم (آيه ي قرآن)
در مورد موضوع آخرتون هم بايد گفت كه خوب پس به اين نتيجه ميرسيم كه چون رهبري مطابق نظر شما نظر نميده پس شما باهاش مخالفين (در طول تاريخ اين موضوع وجود داشته )
اينم نظر شما هست كه بين و بد و بدتر بايد بد رو انتخاب كرد؟چون من خودمو در حدي نميبينم كه بخوام در مورد موضوع ولي فقيه و جايگاه اون در حكومت اسلامي نظري بدم به خاطر همين هم از روايات و منابع بسيار معتبر استفاده مينكنم.
ضمنا در پايين ميتونيد ببينيد كه اولين نفر امام خميني نبودن كه مطرح كردن.

Last edited by rafighetanha on Sat Jul 25, 2009 7:20 pm; edited 1 time in total

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
مساله ولایت فقیه در کجای قرآن ذکر شده است؟
مساله ولایت فقیه یکی از مسائل مهم شرع مقدس اسلام است و فقها برای اثبات آن دلایل مختلف عقلی و نقلی بیان کرده اند بیش از هزار سال است که علماى شيعه به طرح مسأله‏ى ولايت فقيه و حدود و اختيارات آن پرداخته‏اند. برخی چون ابو الصلاح حلبی و ابن ادریس حلى در فصلى جداگانه به شرح شرايط نايب امام معصوم (ع)پرداخته و برخی ديگر به گوشه‏اى از وظايف او در لابلاى بحث‏ها اشاره كرده‏اند. عده‏اى چون صاحب مفتاح الكرامه دلایل بحث ولایت فقيه را ذکر نموده و عده‏اى ديگر مثل ملا احمد نراقى محدوده‏ى وظايف ولى فقيه را توضيح داده‏اند. گروهى چون صاحب جواهر مفصلاً به این بحث پرداخته و گروهى ديگر بطور مجمل و مختصر به آن اشاره كرده‏اند. اما در نظر همه‏ى آنها اصل ولایت فقيه امرى مسلم و قطعى بوده است.

از طرفی در روایات منقول از ائمه اطهار (ع)که مفسران واقعی قرآن می باشند روایاتی در اثبات این امر مهم بیان شده است که در ذیل دلایل عقلی ونقلی مساله را ذکر می کنیم:

أ.) دليل عقلى:

بدون شك از يك سو جامعه به زمامدار و رهبر نياز دارد. از سوى ديگر مسايل حكومتى امورى نيست كه از حوزه‏ى دين خارج باشد: بلكه عناصر جهان شمول دين در اين زمينه به صورت يك نظام كامل در دين خاتم ارايه شده است و عقل نه تنها در دخالت دين در زمينه زمامدارى منعى نمى‏بيند، بلكه به مقتضاى حكمت بر ضرورت آن اصرار دارد. حال اگر حكومت را از منظر دين نگاه كنيم و وظيفه‏ى اصلى آن را صيانت از ارزش‏هاى الهى و آرمان‏هاى اسلامى و احكام شرعى بدانيم، عقل حكم مى‏كند، بر قله‏ى چنين حكومتى مى‏بايست كسى قرار بگيرد كه به احكام الهى و وظايف دينى آگاهى دارد و مى‏تواند زمامدار مردم باشد. اگر معصوم در ميان مردم بود، عقل او را سزاوار اين منصب مى‏شمرد، ولى اكنون كه او نيست، فقيهان عادل قادر بر اداره‏ى جامعه را لايق اين مقام معرفى مى‏كند.

به ديگر سخن، عقل حكم مى‏كند كه در رأس يك حكومت اعتقادى و آرمانى، بايد شخصى قرار بگيرد كه از آرمان آگاهى دارد و در شريعت اسلام، كه آيين احكام و قوانين الهى است، مصداق چنين شخصى فقيهان هستند.

ب) دليل نقلى:

براى اثبات ولايت فقيه به روايات فراوانى استناد شده است كه برخى از آنها عبارتند از:

1. مرحوم صدوق از اميرالمؤمنين(ع)نقل مى كند كه رسول الله‏(ص)فرمودند:

"اللهم ارحم خلفايى"(خدايا! جانشينان مرا مورد رحمت خويش قرار ده )از آن حضرت‏(ص)سؤال شد: جانشينان شما چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذين يأتون من بعدى يروون حديثى و سنّتى"(آنان كه بعد از من مى‏آيند و حديث و سنّت مرا نقل مى كنند.)

در هر روايت دو بحث ضرورت دارد:

بحث سندى تا اعتبار آن احراز شود.

بحث دلالى تا نحوه‏ى دلالت آن بر مطلوب ارزيابى گردد.

از آنجا كه روايت مزبور به سندهاى مختلف و در كتب گوناگون نقل شده] به صدور آن اطمينان داريم و شكى در اعتبار آن راه ندارد.

براى توضيح چگونگى دلالت اين روايت بر "ولايت فقيه" بايد به دو نكته توجّه كرد:

أ.) نبى اكرم‏(ص)از سه شأن عمده برخوردار بودند:

رسالت: تبليغ آيات‏ الهى و رساندن احكام شرعى و راهنمايى مردم.

قضاوت: داورى در موارد اختلاف و رفع خصومت.

ولايت: زمامدارى جامعه‏ى اسلامى و تدبير آن.

ب. مراد از "كسانى كه بعد از حضرت ‏(ص)مى آيند و حديث و سنّت او را نقل مى كنند" فقيهان است، نه راويان و محدّثان، زيرا يك راوى كه تنها نقل حديث مى كند، نمى تواند تشخيص دهد كه آيا آنچه نقل مى نمايد، حديث و سنت خود آن حضرت ‏(ص)است يا نه؟ او تنها الفاظى كه شنيده، يا عملى را كه ديده، حكايت مى كند، بدون آنكه وجه صدور اين الفاظ يا اعمال را بداند و معارض يا مخصّص يا مقيّد آن را بشناسد و نحوه‏ى جمع آن را با چنين معارض هايى بداند. كسى كه از اين امور آگاه است، فردى است كه به مقام اجتهاد و افتاء رسيده و به درجه شامخ فقاهت نائل شده باشد.

حال با توجّه به اين دو نكته، حاصل مفاد اين حديث چنين خواهد بود: "فقيهان جانشينان نبى اكرم ‏(ص)مى باشند" و چون آن حضرت ‏(ص)شئون مختلفى داشته و در اينجا شأن خاصّى براى جانشين ذكر نشده، پس فقيهان در تمامى آن شئون، جانشين آن حضرت‏ (ص)مى باشند

برخى در استدلال به اين روايت و امثال آن كه در آن واژه "خليفه" وارد شده، مناقشه و ادّعا كرده اند:]

"خليفه داراى دو معنا مى باشد:

1. مفهوم لغوى و اصلى، كه در قرآن همين معنا مورد نظر بوده است، مانند: "إنّى جاعل فى الأرض خليفة من در زمين جانشينى قرار مى دهم.( يا آيه‏ى "يا داود إنّا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين الناس بالحقّ") اى داود! ما تو را جانشين (خود) بر روى زمين قرار داديم. پس ميان مردم به حقّ حكم كن.[ در آيه‏ى اوّل خلافت يك امر تكوينى و غير قابل وضع و تشريع است و در دومى هر چند يك امر تشريعى است، ولى فقط مربوط به مسئله‏ى داورى و قضاوت مى باشد.

2. مفهوم سياسى و تاريخى، كه در اسلام پس از رحلت رسول اكرم ‏(ص)ظهور كرد. اين مفهوم يك مفهوم يا پديده‏ى دنيايى و غير الهى است كه از سوى مردم به حقّ يا ناحقّ به شخصى ارزانى مى شود و اين به كلّى از مقام رفيع امامت يا رسالت كه يك مقام و منصب الهى است، جدا مى باشد".

اگر در معناى لغوى "خليفه" كه همان "جانشين" است، دقّت شود، آشكار خواهد شد كه در تمام كاربردهاى قرآنى، روايى، و حتّى تاريخى، همين مفهوم مورد نظر بوده است و اگر تفاوتى هست، تنها در موارد جانشينى مى باشد. گاه اين خلافت و جانشينى در امور تكوينى و مقامات عينى و واقعى است و زمانى در امور تشريعى و مناصب قانونى. حتّى در تاريخ اسلام، اگر اصطلاح "خليفه" بعد از رحلت رسول اكرم ‏(ص)پيدا شد، اين مفهوم مورد نظر بود كه شخص خليفه، جانشين حضرت ‏(ص)در زمامدارى و اداره‏ى جامعه است. بنابر اين "خليفه" مفاهيم و معانى مختلفى ندارد، بلكه در تمام كاربردها به يك معناست، هر چند موارد جانشينى داراى تفاوت است. در روايت مزبور نيز خليفه به معناى جانشين آمده و چون در آن مورد خاصّى براى جانشينى ذكر نشده، اطلاق، اقتضاى شمول مى كند و از آن استفاده مى شود كه فقها در تمام شئون نبى اكرم ‏(ص)جانشين آن حضرت هستند.

2. توقيع شريفى كه مرحوم صدوق در كتاب اكمال الدين از اسحاق بن يعقوب نقل مى كند كه حضرت ولى عصر(عج) در پاسخ به پرسش‏هاى او به خط مباركشان مرقوم فرمودند:

أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتى عليكم و أنا حجّة الله عليهم"]در رويدادهايى كه اتّفاق مى افتد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر آنان هستم.

همين روايت را مرحوم شيخ طوسى در كتاب الغيبة نقل مى‏كند، با اين تفاوت كه در انتهاى آن به جاى "أنا حجّة الله عليهم" آمده است: "أنا حجّة الله عليكم" (من حجّت خدا بر شما هستم. در نقل مرحوم طبرسى در كتاب "الاحتجاج" تنها "أنا حجّة الله": ]من حجت خدا هستم، [آمده است. البته اين تفاوت در نقل، هيچ تأثيرى در دلالت اين روايت، به توضيحى كه خواهد آمد، ندارد.

از حيث سند، اين روايت تا "اسحاق بن يعقوب" تقريباً قطعى است؛ زيرا آن را گروهى از راويان از گروه ديگرى از مرحوم كلينى از اسحاق بن يعقوب نقل كرده اند. نسبت به شخص "اسحاق بن يعقوب" توثيق خاصّى در كتاب‏هاى رجال وارد نشده است و برخى كوشيده اند او را برادر مرحوم كلينى معرفى كنند] ولى اين تلاشِ نه‏چندان كامياب، مفيد نيست. راه صحيح آن است كه بگوييم با توجّه به وضعيت امام زمان(عج) در دوران غيبت صغرا و فشار و خفقان موجود در آن روزگار - كه باعث شده بود حضرت (ع)از انظار عموم پنهان شود و تنها از طريق نوّاب خاصّ با مردم ارتباط برقرار كند - صدور توقيعات، كه يك سند رسمى بر حيات امام‏ عليه السلام و زمامدارى او بود، جز نسبت به افراد بسيار قابل اعتماد صورت نمى گرفت. پس خود ارسال نامه از سوى حضرت (ع)براى شخصى در آن دوران، دليل وثاقت آن شخص مى باشد.

اگر پرسيده شود: از كجا معلوم كه اسحاق بن يعقوب توقيعى دريافت كرده است، شايد او در اين ادعا دروغ گفته باشد؟

در پاسخ خواهيم گفت: كلينى كه اين توقيع را از او نقل مى كند - با توجّه به آنچه گذشت - حتماً او را مورد اعتماد مى‏دانسته و الاّ هرگز اقدام به اين عمل نمى كرده است. با اين وصف، جاى ترديدى در سند اين روايت باقى نمى ماند.]

بهترين شيوه‏ى استدلال به اين روايت - كه در سخنان برخى از فقهاى پيشين نيز شاهد آن بوديم - اين است:

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
حضرت(ع)دو جمله‏ى: "فإنّهم حجّتى عليكم" و "أنا حجّة الله" را به گونه اى آورده كه بوضوح مى رساند حجّيت راويان حديث آنان - كه همان فقيهان هستند و در روايت قبلى علت تطبيق را توضيح داديم - بسان حجّيت خود آنهاست؛ يعنى فقها نايب امام زمان (عج) در ميان مردم مى‏باشند. حال اگر زمان صدور اين توقيع - يعنى غيبت صغرا - را در نظر بگيريم و توجّه كنيم كه حضرت(ع)در اين دوران شيعيان را براى غيبت كبرا آماده مى كردند و در واقع آخرين وصايا و آخرين احكام را صادر مى نمودند، به وضوح در خواهيم يافت كه اين روايت به زمان غيبت نظر دارد و همان گونه كه بسيارى از فقهاى گذشته اشاره كرده اند، فقيهان شيعه را به عنوان جانشينان امام در تمام امور، از جمله زمامدارى جامعه‏ى اسلامى معرّفى مى كند.

برخى در استدلال به اين حديث نيز مناقشه و تمسّك به آن را - كه در بسيارى از نصوص فقهى شاهد آن بوديم و آنان از آن بى خبرند و تنها از عوائد نراقى خبر دارند - نتيجه‏ى عدم بررسى معناى حجّت و فقدان اجتهاد در لغت‏شناسى دانسته‏اند! سپس با جستجوى كاربردهاى واژه‏ى "حجّت" در منطق، فلسفه و اصول فقه در كلاف سردرگمى گرفتار شده اند كه هرگز راه خلاصى از آن تصوّر نمى شود!

مقصود از "حجّت" در اين روايت، مانند ساير موارد، چيزى است كه مى‏توان به آن احتجاج كرد. پس امام‏ عليه السلام حجّت خداست؛ زيرا اگر او چيزى بگويد و مردم عمل نكنند، خدا به همان گفته‏ى او عليه مخالفت كنندگان احتجاج مى كند و آنها نمى توانند عذرى در اين مخالفت بيابند. همچنان كه اگر به گفته‏ى او عمل كنند، در مقابل اين سؤال كه چرا چنين كرديد؟ همين جواب كافى است كه به دليل گفته‏ى او با اين وصف، اگر فقيه حجّت امام است، يعنى اگر امرى كند - چه از باب فتوا و استنباط حكم، چه از باب ولايت و انشاى حكم - و مردم مخالفت كنند، حضرت (ع)بر عليه مخالفان به همين امر فقيه احتجاج مى كند. همان گونه كه مطعيان به اين امر براى توجيه عمل خود استدلال مى‏نمايند. به هر تقدير، همان‏گونه كه بارها در سخن فقيهان پيشين ديديم، دلالت روايت بر "ولايت فقيه" و نيابت او از امام معصوم(ع)جاى ترديد نيست.
نتیجه اینکه ولايت فقيه در راستاى ولايت امام معصوم است. چنانکه در مقبوله‏ى عمر بن حنظله از امام صادق (ع) مى‏خوانيم: بنگريد به آن كس كه حديث ما را روايت كند و در حلال و حرام ما نظر نمايد و احكام ما را بشناسد. پس به حكومت او راضى باشيد كه من او را بر شما حاكم قرار دادم. [3]

در راستای اثبات ولایت فقیه برخی به تعدادی از آیات قرآن استناد کرده اند و از عمومات این آیات ولایت فقیه را استنباط نموده اند که در واقع می توان گفت این آیات مؤیداتی برای اثبات ولایت فقیه هستند. در ذیل این آیات را مرور می کنیم:

1. "إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون‏"[4]

2. " وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصيرٌ "[5]

3. " إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنين‏"[6]

4. " وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرين‏"[7]

5. " وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلا"[8]

6. " وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون‏"[9]

7. " وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ * وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ *وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ *أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ *يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ "[10]

8." وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏"[11]

9." يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً "[12]

10." وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ "[13]

11." اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ "[14]

12. " قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون‏"[15]

13." أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيدا"[16]

14. " إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيرا"[17] و [18].

[3] تفسیر نور-محسن قرائتی ج3 ص111،...فانى قد جعلته عليكم حاكما .

[4] البقرة، 159.

[5] الانفال، 39.

[6] آل عمران،68.

[7] آل عمران،144.

[8] النساء، 83.

[9] التوبة،122.

[10] المائدة، 470- 51.

[11] البقرة، 188.

[12] النساء، 59.

[13] هود،113

[14] البقرة،257.

[15] يونس، 35.

[16] النساء، 60.

[17] النساء، 58.

[18] نک: السيد علي عاشور، ولاية الفقيه الدستور الالهي للمسلمين، دارالهادي بيروت،الطبعة الاولى، 1422هـ - 2001 م، ص 114-130.

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
پيشينه‏ى تاريخى ولايت فقيه تا چه حد است؟

مسئله‏ى "ولايت فقيه" به مفهوم زمامدارى جامعه‏ى اسلامى از سوى كسى كه به مقام اجتهاد در فقه رسيده، از ديدگاه برخى، امرى جديد در تاريخ انديشه‏ى اسلامى است و قدمت آن كمتر از دو قرن مى باشد. اينان ادّعا مى كنند، هيچ يك از فقهاى شيعه و سنّى اين مطلب را مورد بررسى قرار نداده اند كه فقيه علاوه بر حقّ فتوا و قضاوت از آن جهت كه فقيه است، حقّ حاكميت و رهبرى بر كشور يا كشورهاى اسلامى يا تمام كشورهاى جهان را نيز دارا مى باشد و فقط كمتر از دو قرن پيش، براى نخستن بار مرحوم ملاّ احمد نراقى، معروف به فاضل كاشانى، معاصر فتحعلى شاه قاجار، به ابتكار اين مطلب پرداخته است. در ادامه‏ى همين ادّعا، علت طرح مسئله از سوى مرحوم نراقى حمايت و پشتيبانى از پادشاه وقت دانسته شده است!![1]

البته اگر مرحوم نراقى مى خواست، پادشاه زمان را تأييد كند، بهتر بود - به شيوه‏ى برخى ديگر از علماى پيشين - به رواياتى مانند: "السلطان ظل الله"[2] تمسّك و آنها را بر پادشاه تطبيق و اطاعت از شخص او را واجب شرعى و الهى معرّفى كند،[3] نه اينكه فقيه را حاكم و زمامدار قلمداد نمايد كه نسبت به شاه حتّى احتمال صدق اين عنوان وجود نداشت.

اگر گفته شود: وى ابتدا چنين منصبى را براى فقيه ثابت كرده و سپس خود او به عنوان يك فقيه با تأييد سلطنت شاه، به آن جنبه‏ى شرعى داده است، خواهيم گفت: اين دور ساختن راه چه فايده اى داشته و چرا مستقيم شاه را سايه‏ى خدا معرفى نكرده و اطاعت از او را واجب نشمرده است؟

و اگر احتمال رود كه او نيز طمعى به رياست داشته و براى اقناع ميل سركش خويش اين افسانه را به اسلام نسبت داده، بايد اذعان كرد كه زندگى و منش آن فقيه وارسته و معّلم اخلاق و شاعر عارف، رضوان‏اللَّه عليه از اين گونه تهمت ها و تحليل هاى ساده‏لوحانه پاك است و چنين نسبت‏هايى بيشتر با وضعيت گذشته و حال نسبت دهندگان تناسب دارد، تا آن بزرگوار.

حال اگر از اين قصّه بگذريم، كه بيشتر حكايت يك غصه است تا يك كاوش علمى، و نظرى گذرا به پيشينه‏ى انديشه‏ى اسلامى در اين ساحت بيندازيم، خواهيم ديد در فرهنگ شيعى اين امر كه در عصر غيبت اداره‏ى جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده‏ى فقيهان عادل گذاشته شده، امرى مسلّم و بى ترديد بوده است و از اين رو، به جاى بحث در اصل اين مطلب، بيشتر به دستاوردها و لوازم آن پرداخته و آنها را مورد تحقيق قرار داده اند.

مرحوم شيخ مفيد(333 يا 413 - 338 ه )از فقهاى بزرگ تاريخ شيعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است. تمام سخنان اين فقيه بزرگ جهان اسلام از پذيرش اصل ولايت فقيه و اينكه فقيهان متكفّل زمامدارى امور جامعه‏ى اسلامى در عصر غيبت از سوى امامان معصوم‏عليهم السلام هستند، حكايت دارد و اين كلمات گهربار كه بيش از هزار سال از تاريخ آن مى گذرد، همچنان مى درخشد، هر چند كه برخى درخشش آن را نمى بينند، يا نمى خواهند ببينند.

بعد از شيخ مفيد عالمان ديگر، يكى پس از ديگرى، در مورد ولايت فقيه و حدود اختيارات آن بحث كرده‏اند. از جمله‏ى آنها مى‏توان به شيخ ابوالصلاح حلبى (م: 447 ه)، ابن ادريس حلى (م: 598 ه)، محقق حلى (م: 676 ه)، محقق كركى (م، 940 ه)، مولى احمد مقدس اردبيلى (م: 990 ه)، جواد بن محمد حسينى عاملى (م: 1226 ه)، ملا احمد نراقى (م: 1245 ه)، مير فتاح عبد الفتاح بن حسينى مراغى (م: 1274 - 1266 ه)، شيخ محمد حسن نجفى، صاحب جواهر (م: 1266 ه)، شيخ مرتضى انصارى (م: 1281 ه)، حاج آقا رضا همدانى (م: 1322 ه)، سيد محمد بحر العلوم (م: 1326 ه)، آية اللَّه بروجردى (م 1382 ه.ق)، آية اللَّه شيخ مرتضى حائرى (م: 1362 ه. ش)، امام خمينى (م: 1368 ه. ش)، اشاره نمود.

منابع مطالعه بيشتر:

1. مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.


[1] ر.ك: مهدى حائرى يزدى، حكمت و حكومت، 178.

[2] ر.ك: مجلسى، بحارالانوار، ج72، ص354 (كتاب العشرة، باب أحوال الملوك و ألامراء حديث 69). البته حضرت امام خمينى(ره) اين روايات را به گونه اى تفسير كرده اند كه بر ولى فقيه يا امام معصوم‏عليه السلام صدق مى كند.

[3] بايد توجّه داشت رواياتى از اين قبيل را دو گونه تفسير كرده اند:

أ. كسى كه سلطه و حكومت به دست اوست، سايه خدا مى باشد و اطاعت از او لازم است. بر اساس اين تفسير خصوصيات حاكم و نحوه‏ى به دست گرفتن حكومت از سوى او هيچ دخالتى در لزوم اطاعت از او ندارد. بدون شك چنين تفسيرى مطابق با ذوق ملوك و سلاطين و توجيه كننده‏ى وضع موجود بوده است.

ب. كسى كه سلطه و حكومت را به دست مى گيرد، سايه خدا بايد باشد. يعنى حكومت او بايد به شيوه اى حاصل شود و خود او داراى ويژگى هايى باشد كه خداوند و شريعت آن را تأييد كرده و پذيرفته است. بر اساس اين تفسير، تنها كسى كه ويژگى هاى حاكم مورد پذيرش اسلام را داشته باشد و به شيوه اى مورد قبول اسلام حكومت را به دست آورد، اطاعتش از ديدگاه شرع لازم مى باشد. نظريه‏ى ولايت فقيه، فقيه جامع الشرايط را داراى اين ويژگى ها معرفى مى كند.

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
قديمى‏ترين سند موجود در مورد ولايت فقيه چيست؟

قديمى‏ترين سند موجود در اين زمينه كتاب مقنعه‏ى شيخ مفيد است. مرحوم شيخ مفيد(333 يا 413 - 338 ه )از فقهاى بزرگ تاريخ شيعه در قرن چهارم و پنجم هجرى است. او در كتاب المقنعة در باب امر به معروف و نهى از منكر، پس از بيان مراتب امر به معروف و نهى از منكر وقتى به بالاترين مرحله، يعنى كشتن و صدمه زدن مى رسد، مى گويد:

شخص مكلف در مقام امر به به معروف يا نهى از منكر - حق كشتن يا جراحت وارد كردن را ندارد، مگر آنكه سلطان و حاكم زمان، كه براى تدبير و اداره‏ى امور مردم منصوب شده اجازه دهد. سپس در ادامه‏ى همين بخش مى‏گويد:

امّا مسئله‏ى اجراى حدود الهى، مربوط به سلطان و حاكم اسلامى است كه از سوى خداوند متعال نصب مى شود. اينها عبارتند از امامان هدايت از آل محمّدصلى الله عليه وآله و كسانى كه ائمه؛ آنها را به عنوان امير يا حاكم نصب كنند و ائمه اظهار نظر در اين مطلب را، به فرض امكان آن، به فقهاى شيعه و پيرو خود واگذار كرده اند.[1]

در اين عبارات كه رعب ناشى از حكومت ستمگران در آن آشكارا پيداست، شيخ مفيد(ره) ابتدا سلطان منصوب از سوى خدا را مطرح مى كند و او را مرجع تصميم گيرى در قتل و جرح براى امر به معروف و نهى از منكر مى شمارد، و سپس به مسئله‏ى "اقامه حدود" به عنوان مصداقى بارز از مصاديق امر به معروف و نهى از منكر مى پردازد[2] و با تكرار اين مطلب كه انجام اين مهم بر عهده‏ى سلطان اسلام است كه از سوى خداوند نصب مى شود، به اشاره‏اى آنان را اين گونه معرّفى مى كند:

1. امامان معصوم‏عليهم السلام كه خداوند آنها را مستقيماً به عنوان مديران جامعه‏ى اسلامى و مجريان حدود الهى نصب كرده است.

2. اميران و حاكمانى كه امامان معصوم‏عليهم السلام آنها را براى اداره‏ى جامعه‏ى اسلامى و زمامدارى سياسى نصب كرده و قرار داده اند.

3. فقيهان شيعه كه از سوى امامان معصوم‏عليهم السلام براى همين زمامدارى و اقامه‏ى حدود الهى منصوب شده اند.

با اين وصف، مرحوم شيخ مفيد افزون بر مسأله‏ى حكومت و زمامدارى امامان معصوم‏عليهم السلام - كه امرى واضح و مسلّم در فرهنگ شيعى بوده و هست - به نوّاب خاصّ امامان معصوم‏عليهم السلام كه به صورت مشخّص و به عنوان يك فرد براى تصدّى امور سياسى منصوب مى شدند - مانند مالك اشتر در روزگار على‏عليه السلام و يا نواب اربعه در عصر غيبت صغراى امام زمان(عج) و نوّاب عام آنان كه به يك عنوان كلّى براى تصدّى اين امور منصوب شده اند، يعنى فقهاى شيعه، اشاره مى كند.

البته شیخ رحمة الله توجه دارد كه چه بسا براى فقيهان شيعه امكان عمل به اين وظيفه‏ى الهى فراهم نشود. از اين رو، با قيد"با فرض امكان"، به اين مطلب اشاره مى كند و سپس در ادامه به مواردى كه احتمال اين "امكان" در آن بيشتر است، مى پردازد و مى گويد:

اگر فقيهى بتواند حدود الهى را در مورد فرزندان و غلامان خود جارى كند و از سلطان جور و حاكم ظلم بر اين مطلب خوف ضررى نداشته باشد، بايد آن را اجرا نمايد.[3]

اين سخنان كه اشك اندوه بر چهره‏ى آدمى جارى مى سازد، نشان از مظلوميت انديشه‏ى استوار شيعه در بسيارى از ادوار تاريخ اسلام دارد و از وضوح مسئله‏ى "ولايت فقيه" در فكر و فرهنگ پيرامون مكتب اهل بيت‏عليهم السلام حكايت مى كند.

شيخ مفيد سپس صورت ديگرى از امكان اجراى حدود الهى را مطرح مى كند و مى گويد:

اين امر - اجراى حدود - واجبى واضح بر كسى - فقيهى - است كه قدرت حاكمه او را براى اين كار نصب كند، يا سرپرستى گروهى از رعاياى خود را به او بسپارد. پس او بايد به اقامه‏ى حدود الهى و اجرا و تنفيذ احكام شرعى و امر به معروف و نهى از منكر و جهاد با كافران بپردازد.[4]

يعنى اگر سلاطين جور و حاكمان ظلم، فقيهى را به منصبى گماشتند كه بتواند در آن موقعيت، حدود الهى را اجرا كند و ضررى از آنها به او نرسد، بايد چنين كارى را انجام دهد. در همين عبارت مرحوم شيخ مفيد به چهار مسئله اشاره مى كند:

1. اقامه‏ى حدود الهى، يعنى اجراى جزاى اسلامى كه از اختيارات حاكم اسلامى است.

2. اجرا و تنفيذ احكام، كه در برگيرنده‏ى همه‏ى احكام الهى است و به اطلاق خود شامل تمامى وظايف شرعى مى شود و بر اساس آن فقيه بايد تلاش كند كه در سراسر جامعه و در تمام شئون آن، اسلام حاكم باشد.

3. امر به معروف و نهى از منكر، كه مراتب عالى آن از مختصات حاكم اسلامى است و مرحوم مفيد، خود، پيش از اين، به آن اشاره كرد.

4. جهاد و مبارزه با كافران، كه شامل دفاع و بلكه هجوم بر آنها مى شود.[5]

سپس بار ديگر شيخ مفيد به سخنى در اين باره مى پردازد تا شايد باب هر توجيه غير مقبول و تفسير غير معقولى را ببندد! او مى گويد:

بر فقيهان پيرو آل محمّدعليهم السلام است كه اگر بر ايشان ممكن است و از آزار اهل فساد در امانند، با برادران خود در نماز جمعه و نمازهاى اعياد و استسقا و خسوف و كسوف جمع شوند، آنان بايد بين برادران خود بحق داورى كنند و بين كسانى كه با يكديگر اختلاف دارند و هيچ يك شاهدى بر ادّعاى خود ندارد، صلح برقرار سازند و همه‏ى آنچه را كه براى قاضيان در اسلام قرار داده شده، انجام دهند. زيرا ائمه‏عليهم السلام به استناد رواياتى كه از آنها رسيده و در نزد آگاهان، صحيح و معتبر است، اين امر را در صورت امكان اجراى آن به آنان - فقها - تفويض كرده اند.[6]

در اينجا شيخ مفيد به دو مسئله مهم اشاره مى كند:

1. اقامه نمازهايى مانند نماز جمعه، نماز عيد فطر، نماز عيد قربان، نماز استسقا، نماز وحشت.

2. داورى و قضاوت و هر دو را از شئون فقها مى شمارد و آنان را در اين زمينه از سوى اهل بيت‏عليهم السلام منصوب مى داند و دليل خود را روايات معرّفى مى كند. ما در بحث هاى آينده به اين اخبار كه همان روايات ولايت فقيه هستند، به تفصيل اشاره خواهيم كرد. امّا در اينجا به بيان اين نكته بسنده مى‏كنيم كه در روايات معتبر در مورد نمازهاى عيدفطر و قربان، به صراحت،[7] و درباره‏ى نماز جمعه، به اشاره[8]، مسئله شرط وجود "امام عادل" مطرح شده است. از اين رو، برخى از فقها با تفسير امام عادل به امام معصوم‏عليه السلام اين نماز را در عصر غيبت واجب نشمرده اند. ولى شيخ مفيد با معرّفى اين نمازها از وظايف فقهاى شيعه، در واقع آنان را مصداق "امام عادل" معرفى مى كند و اين مطلب با سخن قبلى وى كه "جهاد با كافران" را نيز از وظايف فقيهان شمرد، سازگار است. زيرا آن كلام - دست كم به اطلاق خود - شامل جهاد ابتدايى مى شود و در روايات آمده است كه جهاد، مشروط به وجود امامى است كه اطاعت از او واجب باشد.[9] برخى از فقها مصداق آن را فقط امام معصوم‏عليه السلام دانسته، و جهاد ابتدايى را به امر فقيه غير جايز شمرده اند. ولى شيخ مفيد معتقد است، فقيه شيعى كه از سوى امامان معصوم ‏عليهم السلام در عصر غيبت براى زمامدارى منصوب شده است، از مصاديق "امامى كه اطاعت از او واجب است" مى باشد و مى تواند به جهاد ابتدايى با كفار امر نمايد.

شيخ مفيد در بحث "انفال" پس از بيان اين نكته كه "انفال" از آن رسول خداصلى الله عليه وآله و جانشينان آن حضرت - يعنى ائمه اهل البيت‏عليهم السلام - است، مى گويد:

هيچ كس نمى تواند در آنچه از انفال بر شمرديم، تصرّف كند و كارى انجام دهد، مگر به اجازه‏ى امام عادل.[10]

از اين عبارت، با توجه به ابتداى آن و آنچه در باب امر به معروف و نهى از منكر آمده، مى توان نتيجه گرفت كه شيخ مفيد نيز، مانند ساير عالمان شيعه، انديشه‏ى "امام عادل" را در نظر داشته و مصداق آن را كسى مى دانسته كه حكومت او از سوى خداوند متعال پذيرفته شده باشد؛ يعنى يا مستقيم منصوب از ناحيه‏ى خدا باشد، يا از سوى منصوبان او نصب شده باشد. در مقابل اين مفهوم، ما در فرهنگ شيعى با معناى "امام جور"، يا "سلطان جور"، يا "امام ظالم" و امثال آن برخورد مى كنيم كه مقصود حاكمى است كه حكومت او به خداوند متعال مستند نبوده و از سوى شرع امضا نشده است. و اطاعت از چنين شخصى شرعاً جايز نيست. بنابراين، منظور از سلطان عادل يا امثال اين تعابير، حاكمى نيست كه فقط در حكومت به عدل رفتار كند. همان گونه كه مقصود از سلطان جور و امثال آن، رهبرى نيست كه به ظلم در ميان مردم عمل مى كند، بلكه مقصود از اوّلى حاكمى است كه حكومت او را شرع پذيرفته[11] و مراد از دومى آن است كه حكومتش مورد رضايت شارع نيست.

منابع مطالعه بيشتر:

1. مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.


[1] ر.ك: شيخ مفيد، المقنعة، ص810.

[2] برخى گمان مى كنند: اجراى حدود و مجازات‏هاى اسلامى در حوزه‏ى قضاوت قرار مى گيرد و مربوط به شأن قضا در فقيه مى باشد. در حالى كه قضا در مصطلح فقهى فقط مربوط به داورى و فصل خصومت بين افراد است. و اجراى مجازات‏هاى اسلامى نسبت به مجرمان، از شئون ولايت فقيه، به معناى زمام دارى و اداره‏ى امور جامعه، محسوب مى شود.

[3] ر.ك: شيخ مفيد(ره)، المقنعه، ص810.

[4] ر.ك: همان.

[5] از اين عبارت مى توان امكان جهاد ابتدايى از سوى فقيه را نيز استفاده كرد، كه تحقيق آن مجالى ديگر مى طلبد.

[6] شيخ مفيد، المقنعه، ص811.

[7] شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج5، صص 96 – 95 (كتاب الصلوة، ابواب صلوة العبد، باب 2 حديث1).

[8] همان، صص 13 - 12.(كتاب الصلوة، أبواب صلوة الجمعة و آدابها، باب5).

[9] ر.ك: الحرّ العاملى، وسائل الشيعه، ج11، صص 35 – 32(كتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو، باب 12).

[10] شيخ مفيد، المقنعه، ص279.

[11] البته از شرايط چنين حاكمى عدالت مى باشد.

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
ديدگاه اكثريت علما بعد از غيبت كبرى در مورد ولايت فقيه چيست؟

بيش از هزار سال است كه علماى شيعه به طرح مسأله‏ى ولايت فقيه و حدود و اختيارات آن پرداخته‏اند. برخى چون ابو الصلاح حلبى و ابن ادريس حلى در فصلى جداگانه به شرح شرايط نايب امام معصوم عليه السلام پرداخته و برخى ديگر به گوشه‏اى از وظايف او در لابلاى بحث‏ها اشاره كرده‏اند. عده‏اى چون صاحب مفتاح الكرامه دلايل بحث ولايت فقيه را ذكر نموده و عده‏اى ديگر مثل ملا احمد نراقى محدوده‏ى وظايف ولى فقيه را توضيح داده‏اند. گروهى چون صاحب جواهر مفصلاً به اين بحث پرداخته و گروهى ديگر بطور مجمل و مختصر به آن اشاره كرده‏اند. اما در نظر همه‏ى آنها اصل ولايت فقيه امرى مسلم و قطعى بوده است.
»

از زمان شيخ مفيد (333 يا 413 - 338 ه) تاكنون، علماى شيعه به طرح مسأله‏ى ولايت فقيه پرداخته‏اند. برخى چون ابوالصلاح حلبى، فصل خاصى را به آن اختصاص داده و شرايط نايب امام را ذكر كرده‏اند و برخى ديگر در لابلاى بحث‏هاى ديگر به مسأله‏ى ولايت فقيه و شرايط و حدود اختيارات آن اشاره كرده‏اند. اما در نظر همه‏ى آنها اصل مسأله‏ى ولايت فقيه، امرى مسلم و قطعى بوده است.

براى روشن‏تر شدن تاريخچه‏ى بحث ولايت فقيه غير از نظر شيخ مفيد كه مجال جداگانه‏اى را مى‏طلبد،[1] به ديدگاه عده‏اى از فقيهان بزرگ شيعه در اين باره نظرى مى‏افكنيم.

1. شيخ ابوالصلاح حلبى(م: 447 ه)

شيخ ابوالصلاح حلبى از شاگردان سيد مرتضى و شيخ طوسى است و در كتاب "الكافى" فصلى را به مسأله‏ى ولايت اختصاص داده و از آن به "تنفيذ الاحكام" يعنى اجراى احكام، ياد كرده است. او مى گويد:

اجراى احكام شرعى و حكم بر طبق تعبد به آنها از واجبات امامان معصوم‏عليهم السلام و مختص به آنهاست، نه اشخاص ديگرى كه آن بزرگان صلاحيت‏شان را براى اين امور نپذيرفته‏اند."[2]

در اين عبارت مسأله‏ى اجراى احكام شرعى و حكم بر اساس آن كه شامل تمام شئون حكومتى و سياسى مى شود، مختص به امامان معصوم‏عليهم السلام و كسانى كه آن بزرگواران صلاحيت آنها را براى اين امر قبول كنند، معرفى شده است. در ادامه‏ى اين عبارت شيخ ابوالصلاح به بيان شرايط چنين افرادى مى پردازد و مى گويد:

"شروط نيابت از سوى امام عبارت است از: 1. علم به حق در حكمى كه به او ارجاع شده است، 2. قدرت بر اجراى آن به گونه اى كه بايسته است، 3. داشتن عقل و انديشه و بردبارى، 4. بصيرت به اوضاع، 5. ظهور عدالت و پاك دامنى و تدين به حكم، 6. قدرت بر قيام به حكم و قراردادن آن در جاى خود."[3]

اين شرايط يادآور تعبيرى است كه ما قرن‏ها بعد در اصل يكصد و نهم قانون اساسى جمهورى اسلامى شاهد آن هستيم:

"شرايط و صفات رهبر: 1. صلاحيت علمى لازم براى افتا در ابواب مختلف فقه. 2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام. 3. بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت، مديريت، و قدرت كافى براى رهبرى.".

2. ابن ادريس حلى(م. 598ه)

ابن ادريس حلى در كتاب "سراير" پس از حدود يك قرن و نيم از زمان ابوالصلاح حلبى، مانند او، فصلى را به ولايت اختصاص داده و از آن به "تنفيذ الاحكام"، يعنى اجراى احكام، ياد كرده است. او در اين فصل با عبارتى بسيار شبيه ابوالصلاح پس از بيان اختصاص اجراى احكام به امامان معصوم‏عليهم السلام و كسانى كه آنها قابليت‏شان را براى اين امر بپذيرند، شرايط چنين افرادى را بازگو مى‏كند. تنها شرطى كه او افزون بر شرايط موجود در كلام حلبى به آن مى پردازد: مداومت بر فتوا دادن و عمل به آن است كه شايد مقصودش تأكيد بر اجتهاد شخص نايب است كه در شرط اول، يعنى "علم به حق در حكمى كه به او ارجاع شده است" به آن اشاره شده است.

3. محقّق حلّى(م: 676 ه)

محقق حلى در بحث خمس چنين مى‏گويد:

بايد سرپرستى مصرف سهم امام‏عليه السلام را در راه مستحقّان، كسى به عهده گيرد كه نيابت امام را دارد؛ همان‏گونه كه انجام واجبات غايب را بر عهده دارد.

زين الدين بن على عاملى، معروف به شهيد ثانى (ش:966 ه) در توضيح اين عبارت مى نويسد:

منظور محقّق حلّى از: "كسى كه نيابت امام را دارد" فقيه عادل امامى است كه همه‏ى شرايط فتوا را دارا باشد. زيرا چنين شخصى نايب و گمارده شده از سوى امام است.[4]

4. محقّق كركى(م: 940 ه )

محقق كركى در مورد نايب امام مى‏نويسد: فقيهان شيعه، اتّفاق نظر دارند كه فقيه جامع الشرايط، كه از آن به "مجتهد"، تعبير مى شود از سوى امامان معصوم‏عليهم السلام در همه‏ى امورى كه نيابت در آن دخالت دارد، نايب است. پس دادخواهى در نزد او و اطاعت از حكم او، واجب است. وى، در صورت لزوم، مى تواند مال كسى را كه اداى حقّ نمى كند، بفروشد. او، بر اموال غايبان، كودكان، سفيهان و ورشكستگان و بالاخره بر آنچه كه براى حاكم منصوب از سوى امام‏عليه السلام ثابت است، ولايت دارد. دليل بر اين مطلب، روايت عمر بن حنظله و روايات هم معنى و مضمون آن مى باشد.[5]

سپس محقق كركى ادامه مى دهد:

اگر كسى از روى انصاف سيره‏ى بزرگان علماى شيعه، چون سيّد مرتضى، شيخ طوسى، بحرالعلوم و علاّمه حلّى را مطالعه كند، در مى‏يابد اينان اين راه را پيموده و اين شيوه را بر پا داشته‏اند و در نوشته هاى خود، آنچه را به صحّت و درستى آن معتقد بودند، آورده اند.[6]

5. مولى احمد مقدّس اردبيلى(م: 990ه)

مقدس اردبيلى در استحباب پرداخت زكات به فقيه چنين استدلال مى‏كند:

دليل آن، اين است كه فقيه به محلّ مصرف(زكات)، داناتر است و گروه‏هاى گوناگون مردم، در نزد او جمع مى‏باشند. پس مى‏داند چه كسى در اين امر اصل و داراى اولويت است. فقيه خليفه و جانشين امام معصوم‏عليه السلام است. پس آنچه به او برسد به امام معصوم‏عليه السلام تحويل داده شده است.[7]

حاج آقا رضا همدانى(م: 1322ه) نيز، رساندن مال را به دست فقيه مانند رساندن آن به دست امام‏عليه السلام مى داند.[8]

6. جواد بن محمّد حسينى عاملى(م:1226ه)

وى كه صاحب كتاب ارزشمند مفتاح الكرامة است و تسلّط ويژه اى بر آراى فقهاى شيعه دارد، فقيه را نايب و منصوب از سوى امام زمان‏عليه السلام مى داند:

فقيه، از طرف صاحب امر(عج) منصوب و گمارده شده است و بر اين مطلب عقل و اجماع و اخبار دلالت مى كنند.

امّا عقل: اگر فقيه، چنين اجازه و نيابتى از سوى امام زمان‏عليه السلام نداشته باشد، بر مردم امر مشكل مى شود و در تنگنا قرار مى گيرند و نظام زندگى از هم مى گسلد.

اما اجماع:[9] پس از تحقّق آن، - همانگونه كه اعتراف شده است - مى توانيم ادّعا كنيم كه در اين امر علماى شيعه اتفاق نظر دارند و اتفاق آنان، حجت است.

اما اخبار: دلالت آنها بر مطلب كافى و رساست از جمله، روايت صدوق[10] است در اكمال الدين: امام‏عليه السلام در پاسخ به پرسش هاى اسحاق بن يعقوب مى نويسد:

"در رويدادها، به راويان حديث ما، رجوع كنيد، زيرا آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدايم".[11]

7. ملاّ احمد نراقى(م: 1245ه)

فقيه بر دو امر ولايت دارد:

1. بر آنچه كه پيامبر و امام - كه سلاطين مردمان و دژهاى مستحكم و استوار اسلامند - ولايت دارند، فقيه نيز ولايت دارد، مگر مواردى كه به اجماع و نص و...از حوزه‏ى ولايت فقيه خارج شوند.

2. هر عملى كه به دين و دنياى مردم مربوط باشد و ناگزير بايد انجام گيرد، چه عقلاً، چه عادتاً، و چه از آن جهت كه معاد و معاش فرد، يا گروهى بدان بستگى دارد و نظم دين و دنياى مردم در گرو آن است، يا از آن جهت كه در شرع، بر انجام آن امرى وارد شده، يا فقيهان اجماع كرده اند و يا به مقتضاى حديث نفى ضرر و يا نفى عسر و حرج، يا فساد بر مسلمانى و يا دليل ديگرى (واجب شده است) يا بر انجام و يا ترك آن از شارع اجازه اى رسيده و بر عهده‏ى شخص معيّن يا گروه معيّن و يا غير معيّن نهاده نشده است. و يا مى دانيم كه آن بايد انجام گيرد، و از سوى شارع اجازه‏ى انجام آن صادر شده، ولى مأمور اجرايى آن مشخّص نيست. در تمام اين موارد، فقيه بايد كارها را به عهده بگيرد.[12]

8. شيخ محمد حسن نجفى، صاحب جواهر(م: 1266ه)

در باره عموميت ولايت فقيه مى نويسد:

از عمل و فتواى اصحاب در ابواب فقه، عموميت ولايت فقيه استفاده مى شود. بلكه شايد از نظر آنان اين مطلب از مسلّمات يا ضروريات و بديهيات باشد.[13]

نظر من اين است كه خداوند، اطاعت از فقيه را به عنوان "اولى‏الامر" بر ما واجب كرده است؛ و دليل آن اطلاق ادله‏ى حكومت فقيه، بويژه روايت صاحب الامر(عج)[14] مى‏باشد.

وى در باره حوزه‏ى ولايت فقيه مى نويسد:

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
از ظاهر قول امام كه به گونه‏ى عام در باره‏ى فقيه جامع الشرايط مى فرمايد: "من او را بر شما حاكم قراردادم"، بسان موارد خاصّ كه امام در باره‏ى شخصى معيّن در هنگام نصب مى فرمايد: "من او را حاكم قراردادم"، فهميده مى شود كه سخن امام، دلالت بر ولايت عام فقيه جامع‏الشرايط مى كند. افزون بر اين، اينكه امام‏عليه السلام مى فرمايد: "راويان حديث، حجّت من بر شما و من حجّت خدايم"، به روشنى بر اختيارات گسترده‏ى فقيه دلالت مى كند، از جمله: اجرا و برپا داشتن حدود... در هر حال، بر پا داشتن حدود و اجراى آن، در روزگار غيبت واجب است. زيرا نيابت از امام معصوم‏عليه السلام در بسيارى از موارد، براى فقيه جامع‏الشرايط ثابت مى باشد.

فقيه، همان جايگاه را در امور اجتماعى، سياسى دارد كه امام معصوم‏عليه السلام دارد. از اين جهت، تفاوتى بين امام و فقيه نيست. اين امر در بين صاحب نظران و فقها حل شده و كتابهايشان سرشار از رجوع به حاكمى است، كه نايب امام در روزگار غيبت مى باشد. اگر فقيهان از امام معصوم‏عليه السلام نيابت عامه نداشته باشند، تمام امور مربوط به شيعه تعطيل مى ماند. از اين رو، كسى كه سخنان وسوسه انگيز در باره‏ى ولايت عامّه‏ى فقيه مى گويد، گويا طعم فقه را نچشيده و معنى و رمز سخن معصومان‏عليهم السلام را نفهميده و در سخنان آن بزرگواران كه فرموده اند: "فقيه را حاكم، خليفه، قاضى، حجّت و...قرار داديم." تأمل نكرده است. اين سخنان و سخنانى از اين دست، مى فهماند كه مقصود آن بزرگواران، برقرارى نظم براى شيعيانشان، در بسيارى از امورى كه به آنها مربوط بود، به وسيله‏ى فقيه در دوران غيبت بوده است. به همين دليل، سلاربن عبدالعزيز در كتاب مراسم يقين پيدا كرده كه ائمه‏عليهم السلام اين امور را به فقها تفويض كرده اند... .خلاصه، مسئله ولايت عامه فقيه به قدرى روشن است كه نيازى به دليل ندارد.[15]

9. شيخ مرتضى انصارى(م: 1281ه)

شيخ انصارى گرچه در كتاب المكاسب محدوده‏ى ولايت را مطلق نمى داند، امّا تصريح مى كند: "ولايت فقيه در امورى كه مشروع بودن آنها مسلم باشد، ثابت است"[16] وى در كتاب القضاء پس از تقسيم امور مربوط به امام معصوم‏عليه السلام به دو قسم: 1. آنچه وظيفه شخص اوست، 2. آنچه در آن ولايت دارد، مى گويد: اولى مربوط به زمان خود امام معصوم‏عليه السلام است، ولى دومى شامل تمام زمان‏ها مى شود. سپس نصب فقها از سوى امام معصوم‏عليه السلام را مربوط به قسم دوم مى شمارد و از ولايت فقها به عنوان حكومت آنان در زمان غيبت ياد مى كند.[17]

10. سيد محمد بحرالعلوم(م:1326 ه)

بحرالعلوم بحثى دارد در اينكه آيا ادلّه ى ولايت فقيه بر عموم ولايت دلالت مى كند، يا خير؟ او مى‏گويد:

بحث مهم در اين‏جا، نظر در ادلّه‏ى ولايت فقيه است كه آيا بر عامّ بودن آن دلالت دارد، يا خير؟ در پاسخ مى گوييم: رياست جامعه‏ى اسلامى و تمامى مردم را امام‏عليه السلام به عهده دارد و همين موجب مى شود كه مردم در هر امرى كه به مصالح آنان ارتباط دارد، به امام‏عليه السلام مراجعه كنند، مانند امور مربوط به معاد و معاش، دفع زيان و فساد. همان‏گونه كه هر ملّتى در اين‏گونه مسائل به رؤساى خود رجوع مى كنند و روشن است كه اين امر، سبب اتقان و استحكام نظام اسلامى خواهد بود كه همواره تحقّق آن از اهداف اسلام بوده است. از اين رو، براى حفظ نظام اسلامى، امام‏عليه السلام بايد جانشين براى خود تعيين كند و او جز فقيه جامع‏الشرايط نمى تواند باشد. اين را مى توان از برخى روايات مانند "در رويدادها، به راويان حديث ما)فقيهان( مراجعه كنيد" استفاده كرد. علاوه بر اين، فقها در موارد زيادى اتفاق نظر دارند كه بايد به فقيه مراجعه كرد. اين در حالى است كه در اين موارد هيچ روايت خاصّى نداريم. اينان از عامّ بودن ولايت فقيه، به دليل عقل و نقل، چنين استفاده كرده اند و نقل اجماع بر اين مسئله بيش از حدّ استفاضه[18] است. مطلب به شكر خدا واضح است و هيچ شك و شبهه اى در آن راه ندارد.[19]

11. آية الله بروجردى(م:1382 ه ق)

ولايت فقيه را در امور مورد ابتلاى مردم، امرى روشن و بديهى مى داند و ابراز مى دارد كه در اين باره نيازى به مقبوله‏ى عمربن حنظله نداريم. وى مى‏گويد:

...خلاصه اينكه، هيچ اشكالى دراين مطلب كه فقيه عادل براى انجام چنين كارهاى مهمّى كه عموم مردم با آن دست به گريبانند، منصوب شده است، با توجه به آنچه گفتيم، ديده نمى شود و براى اثبات آن به مقبوله ابن حنظله نيازى نيست، هر چند كه مى توان آن را يكى از شواهد به شمار آورد.[20]

12. آية الله شيخ مرتضى حائرى (م: 1362 ه.ش)

وى توقيع شريف را از ادله‏ى ولايت فقيه مى داند و مى نويسد:

توقيع شريف امام زمان(عج)، كه از ادلّه‏ى ولايت فقيه است، در ثبوت اذن براى فقيه(جهت اقامه‏ى نماز جمعه) كفايت مى كند. سند توقيع شريف را ما در كتاب ابتغاء الفضيلة توضيح داديم. در استدلال به اين روايت، اشكال شده كه سؤال اجمال دارد و اين اشكال مردود است، زيرا ذيل روايت اطلاق دارد و در مقام تعليل و بيان قاعده‏ى كلّى مى باشد و اجمال سؤال مشكلى ايجاد نمى كند . بنابراين، اگر مورد سؤال برخى از حوادث جديد باشد، زيانى به عامّ بودن روايت نمى رساند، زيرا ذيل روايت عام است و علّت، حكم را تعميم مى دهد و تقريب استدلال به اين روايت چنين‏است: "فقيه از سوى امام حجت است" و معناى حجّت بودن او از طرف امام، در عرف، اين است كه در همه‏ى مواردى كه بايد به امام مراجعه شود، فقيه نيز مرجعيت و حجّيت دارد.[21]

13. امام خمينى‏قدس سره (م: 1368 ه ش)

امام خمينى بر اين باور است كه فقيه داراى ولايت مطلقه مى باشد. به اين معنا كه تمام اختيارات و مسئوليت‏هايى كه امام معصوم(ع) بر عهده دارد، در زمان غيبت از آنِ فقيه جامع الشرايط است، مگر آنكه دليل خاصّى اقامه شود كه برخى اختيارات و مسئوليت‏ها مخصوص امام معصوم است. لذا مى فرمايد:

از آنچه بيان شد، نتيجه مى گيريم كه فقها از طرف ائمه‏عليهم السلام ، در همه‏ى مواردى كه ائمه‏عليهم السلام در آن داراى ولايت هستند، ولايت دارند و براى خارج كردن يك مورد از تحت اين قاعده‏ى عمومى مى بايد به اختصاص آن مطلب به امام معصوم‏عليه السلام دست يافت؛ به خلاف آنجا كه در روايت آمده: "فلان امر در اختيار امام است"، يا "امام چنين فرمان مى دهد" و ...زيرا براى فقيه عادل اين گونه امور به دلايلى كه گذشت، ثابت خواهد بود...قبلاً اشاره كرديم: همه‏ى اختيارات پيامرصلى الله عليه وآله و امام‏عليه السلام در حكومت و سلطنت، براى فقيه ثابت است.[22]

منابع مطالعه بيشتر:

1. مهدى هادوى تهرانى، ولايت و ديانت، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ دوم، 1380.


[1] رنمايه: ولايت فقيه و شيخ مفيد، سؤال ۲۵۵.

[2] ابوالصلاح حلبى، الكافى فى الفقه، ص422.

[3] همان، ص423.

[4] زين الدين بن على العاملى الجبعى، مسالك الأفهام، ج1، ص53.

[5] محقق كركى، رسائل المحقق الثانى، رساله صلاة الجمعه، ج1، ص142.

[6] ما نمونه اى از اين مطلب را در سخنان شيخ مفيد، استادِ سيّد مرتضى و شيخ طوسى، شاهد هستيم.

[7] مقدس اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج4، ص205.

[8] حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، كتاب الخمس، ص 160.

[9] اجماع« اتّفاق نظر علما در يك مسأله است كه از وجود دليلى معتبر حكايت مى كند و رأى معصوم‏عليه السلام را مى نماياند.»

[10] در بحث هاى آينده كيفيت دلالت اين روايت را توضيح خواهيم داد.(ر.ك: همين نوشتار، مبحث ادله‏ى ولايت فقيه، دليل نقلى.)

[11] حسينى عاملى، مفتاح الكرامه (كتاب القضاء)، ج10، ص21.

[12] احمد نراقى، عوائد الأيّام، صص 188 - 187.

[13] محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج16، ص178.

[14] شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج18، ص101 (كتاب القضا، أبواب صفات القاضى، باب 11 – 9).

[15] محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج21 - صص 397 - 395.

[16] شيخ مرتضى انصارى، المكاسب، ص154، س34.

[17] شيخ مرتضى انصارى، كتاب القضاء و الشهادات، صص 244 - 243.

[18] «استفاضه» يعنى فراوانى و در جايى كه روايت يا حكايت اجماع از سوى افراد متعددى نقل شود، آن را «خبر مستفيض» يا «اجماع منقول مستفيض» مى نامند.

[19] سيد محمد بحرالعلوم، بلغة الفقيه، ج3، ص221 و صص234 - 232.

[20] كتاب البدر الزاهر، تقريرات درس آية الله بروجردى، ص52.

[21] مرتضى حائرى، صلوة الجمعه، ص144.

[22] امام خمينى‏قدس سره ، كتاب البيع ‏ج2، ص 489 - 488.

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
53

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
آنطور كه از زبان همين روحانيت محترم شنيدم حضرت علي هم پدر يتيمان و شوهر بيوه زنان بوده . شب ها نان و خرما به خانه بينوايان مي برده . و محبت مي كرده .

اما دوست عزيز اصلا مهم نيست كه حضرت علي يا حضرت عمر را الگو قرار دهيم . سئوال اساسي اين است كه آيا الگوهاي هزارسال پيش امروز اجرا مي شود و يا اصولا قابل اجرا هست ؟

امروز با شعار ياعلي به خوابگاه دانشجويان حمله مي كنند . با شعار يا زهرا فروهر ها را سلاخي مي كنند . با شعار هائي كه براي ما محترم بودند زنان و مردان آزادي خواه را مي كشند و شكنجه مي كنند . تا نظر شما چه باشد ؟

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
rafighetanha wrote:
faezeh
اولا با سلام نه بي سلام !
با اينكه ميدونم بازم حرف خودتون رو ميزنيد ولي ميگم تا گفته باشم.

اولا اين كه اين درست نيست كه بدون تحقيق نسبت گروهي رو به كسي بدين اونم سادات باشه؟؟؟!!!
شما كه به سادات خيلي حساس بودين و اگه يه انتقادي ميشد انواع فحش ها و ناسزاها رو به منتقد ميگفتين؟؟
يادم نرفته...
البته طبيعيه هركسي كه باب طبع شما باشه از ساداته و بايد به اون احترام گذاشت.
اما پيشنهاد ميكنم قبل از هر چيزي يه مطالعه اي بفرماييد و بي دليل چيزي رو نفي و تكذيب نكنيد.
اول اينكه نميدونم شما تفكر منو از كجا خوندين معلومه شماهم از ساحره هاي چيره دست هستيد؟؟!!!
نيستيد...



دوست ندارم تو حرفام اولا و دما باشه " ولی مجبورم که اینجا بنویسم " من دارم با کسی حرف میزنم که کلی ادعای دین و ایمونش و احترامو و عدالت و این حرفا ولی چون بنده از نظر فکری باهاشون مخالفم " اینجانب رو لایق سلامم نمیدونم ..!!!!
من کشته مرده ی این ادعاهاتونم .. باور کنین ...!!
این آخرین پستیه که واستون و در جواب پستتون میذارم " غرور در مقابل متکبر عین تواضعه " حاضر نیستم اینجا بشینمو برا کسی بنویسم که براش ارزش یه سلامم ندارم .. .
امروز خونمون مراسم بود " الان کلی خسته ام و اصلا نه حوصلشو دارم و نه این پست برام اونقدر ارزش داره که بخوام مثل شما نکته ای بنویسم ..
کلی مینویسم "
اولا من کجا و تو چه پستی به شخصی جز خودم توهین کردم " یه سری به پست احمدی نزاد رسما رئیس جمهور شد بزنین " بد نیست " شاید یه چیزایی یادتون بیاد ..!!!
اگه جایی که من توهین کردمو اینجا نگذاری " دیگه به نظر من صلاحیت نوشتن نداری " کسی که راحت تهمت میزنه بهتره کمتر بنویسه تا لااقل بارش کمتر باشه ..
من اصلا ادعای یک انسان متمدن و روشن فکر ندارم و اصلا سعی نمیکنم صبورانه برخورد کنم " صریحا میگم من از بعد از خوندن این پستتون دیگه اصلا تمایل ندارم با شما در مورد هیچ موضوعی حتی آب و هوا صحبت کنم " به دو دلیل : شما راحت تهمت میزنین و دوم اینکه حتی ارزش برای طرف بحثتون به خاطر انسان بودنش هم قائل نیستین " و من حاضر نیستم با شمایی بحث کنم که سعی دارین اسلام به من یاد بدین ولی خودتون اصول اولیه ی درس اسلام رو یاد نگرفتین "
و البته متوجه منظورتون از اینکه من از بعضی افراد خوشم نمیاد حتی اگه علامه ی دهر باشن !!! رو نشدم !!!
این حرف بسیار به نظرم بی معنی بود " و با همه ی بی معنی بودنش بیشتر شبیه نوشته های شماست " بخاطر اینکه اولا من اینطور فکر نمیکنم به خاطر اینکه اگه همچین تفکری بود" من و مریم (همون دوستم ) با تفکر سیاسی دقیقا متضادمون هرگز نمیتونستیم دوست صمیمی هم باشیم " من یادم نمیاد هیچ کس رو به خاطر دیدگاهش که مخالف من باشه تحقیر کرده باشم یا حتی بقیه ی هنراش رو ندیده گرفته باشم " اما شما اینکار رو کردین " اول به خاطر نوشتتون در مورد اقای کروبی " من خودم اصلا آقای کروبی رو مناسب ریاست جمهوری نمیبینم " چیزی در مورد اون 300 میلیون نمیدونم " شایدم درست باشه " اما قابل انکار نیست که تو هر جریان سیاسی حتی تو زمان آقای خاتمی که خیلیا به خاطر خاتمی رفتن زندان و خیلیا راحت از این موضوع گذشتندو اهمیتی به اینا ندادن " آقای کروبی همیشه اولین کسی بود که به خونواده و خود زندانیا سر میزدو ازشون حمایت میکرد ..
یا حتی آقای محسن مخملباف لایق این همه توهین نبود به خاطر تفکر سیاسیش " شاید تفکر سیاسیش اشتباه بوده باشه " اما بر هیچ کس هنرمند بودن ایشون و فیلهایی که حقیقت زندگی مردم رو ساختو بدون شک بارها اندیشه ی ما رو جوشانده بود " لایق این همه تمسخر نبود ..
احساس میکنم شما تمسخر را با نقد اشتباه گرفتید " بله از اقای مخملباف نقد کن " افکار و سخنرانی کروبی رو ببر زیر سوال ( با منطق ) شمایی که اینهمه کتاب دینی میخونی برو تمسخر رو تو همون دینی که ازش دم میزنی جایگاهشو بررسی کن ..
و اما از من جواب خواسته بودین "
متاسفم از اینکه هیچ جوابی در مقابل هزاران سوالی که تو ذهنمه نمیتونم بدم ...
فقط همین که من این عکسو از این بابت گذاشتم که ناخوداگاه وقتی این عکسو دیدم نمیدونم چرا یه دفه این سوال تو ذهنم اومد که چرا حقوق بابا موقع انتخابات به عنوان یک دبیر بازنشسته رفت رو 800 تومن و الان که یک ماه از انتخاباتو و به ظاهر پیروز شدن آقای احمدی نژاد گذشته حقوق بازنشستا دوباره کم شد " جز اینه که یه عده ای فکر کردن " بازنشستگاه یه مشت مردم پیر خرفت و گدا گشنه ان که میشه راحت اونا رو با پول خرید .." از این کار دولت جز این برداشت چه برداشت دیگه ای میشه کرد که کفگیر دولت خورده به ته دیگو باید کاسه ی گدایی رایشو جمع کنه ..
یا مثلا چطور یه ادمی قبل از انتخابات میشه رئیس دزدا " بعد از انتخابات میشه امام جماعت نماز جمعه ؟؟!!!
چطور اینا رو ما میبینیم ولی رهبر به اصطلاع نائب نمبینه .. !!
و در آخر میدونم که میدونین برای همه ی چیزایی که اینجا نوشتین جوابی دارم برای گفتن " اما اگر حوصله ی بحث و رسیدن به نتیجه ای مقصود من باشه شاید مناسبتره برم با آقایون
شيخ مفید
مهدى هادوى تهرانى
شيخ حرّ عاملى
شيخ ابوالصلاح حلبى
ابن ادريس حلى
محقّق حلّى
زين الدين بن على عاملى
محقّق كركى
مولى احمد مقدّس اردبيلى
حاج آقا رضا همدانی
جواد بن محمّد حسينى عاملى
ملاّ احمد نراقى
و سایر اسامی لیست شما صحبت کنم ..
چیزی که جالبه " شما خودت هیچ چی برا گفتن نداری " جز اینکه هی کتاب کپی میکنی اینجا " البته خوبه که آدم با منبع حرف بزنه ولی جالبه که هیچ تفکری از خودت اینجا نیست " یعنی به عبارتی مثلا ما باید بیایم با شیخ مفید و هادوی تهرانیو و .. بحث کنیم " هیچ جا نوشته ای از اندیشه ی خودتون ندیدم " تو هیچ پستی " مگه جایی که میخواستی یکیو مسخره یا تحقیر یا احتمالا شخصیت کسی رو خورد کنی ..
فی المثل از در جواب آقا کاوه آیه ی والله خيرالماكرين مینویسی ..!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعدم معنی ولایتو و پیشینه ی ولایتو مینویسی و خیالت میرسه ملت اینجا کافر و مرتدن " شما و هرکی که شما رو تایید کنه کلید بهشت به اسمشه " نگین نه ؟ پس چی باعث این همه ادعا شده ..؟ چی باعث میشه که شما بی هیج دلیلی کسی رو مکار بدونی !!
من تو پاراگراف آخرم نوشتم ولایت لازمه ولی به قول خودتون چرا وقتی عدل این ادم میره زیر سوال هنوز این اقا محکم سر جاش نشسته " بله من گفتم همیشه یه عده ای ناراضین " اما باید دید این عده چند نفرن ؟23 میلیون ناراضی در مقابل 6 میلیون ؟؟ اونوقت اگه این ناراضیا رو ندیده گرفت به نظرتون چی به سر مملکت میاد ؟؟
بابای من از انقلابیای سرسختو دو آتیشه بوده یعنی کل کتابای کتابخونه ی خونه ی ما قریب 700 _800 تا کتاب از رهبر و ولایتو کتابای خمینیو مطهریو و .. هست " حالا شما هی وردار کتاب واسه من بذار اینجا و هی ولایتو تعریف کن " مام هی میایم میگیم ولایت لازمه ولی ولی حاضر ما صلاحیت نداره " غیر از این نیست که جوونای ما به واسطه ی دیدن رفتارو اعمال این نظام و بی عدالتی هایی که میشه روز به روز بی اعتقادتر میشن .."
بعد شما هی دوباره بیا ولی رو تعریف کن و ما هی بیایم اینو بگیم " دریغ از یک جمله از خود شما ..!!!
شما اینقدر سعی داری سیر جای پیاز بذاری که اصلا صورت مسئله یادت میره " در این که شما خ . امنه . ای رو ولی میدونی که شکی نیست ( که ما نمیدونیم ) " حالا خب مام همراه شما میشیم " ما هم قبول میکنیم که واقعیت اینه که رهبرو به خاطر مسائل امنیتی نمیشه همینطور عوض کرد " چاره ای نیست جز صبر ..
حالا ما یه قدم میایم جلو " میگیم خب جهنم و ضرر " ولی فقط تو پستش باشه که شکل نظام به هم نریزه " دوباره ملتی جمع میشنو میگن که پس حالا که قبول کردین بمونه باید به عنوان نائب امام زمانو حاکم بر جانو ناموس شما ..
اینجا میشه که منو امثال من میگیم میخوایم صد سال سیاه اون یه پله هم نیایم جلو " حد اقل دینمونو که صحیح و سالم داریم ..
به عنوان آخرین مطلب عرض میکنم " یه سری احکام از اصل دینه " جاهایی که به عنوان مثال زن و شوهر به هم حروم میشن مثل اینکه مثلا در جریان ازدواج دختر یا پسر به واسطه ی دروغی فریب خورده باشن یا مثلا حقایق گفته نشده باشه " و یا هر چیزی که عقد رو باطل میکنه تو اصل دین کامل و جامع هست " که هر کسی با مراجعه به یه فقیه عالم میتونه بفهمه " جاهایی هم که تو احکام با توجه به شرایط باید سنجیده بشه و جواب گرفت رو هر کسی باید با مراجعه به مرجع تقلیدش بفهمه " مگه اینکه جایی مصلحت کشور و مردم در میون باشه برای همه باید حکم یکسانی داده بشه (تاکید میکنم مصلحت کشور نه احیانا فقط 6 میلیون !!)
در مورد آقا جاریم نه همون آغا جاری باید بگم من اصلا غیر از چیزی که مطرح کردم چیز دیگه ایشو یادم نمیاد " شاید چیزایی دیگه ای هم گفته بودن و واقعا هم بد بوده " اصلا یادم نیست " گفتم که از 5 جلسه ی کلاس فقط رو این موضوع بحث شد " برا همین این موضوع تو ذهنم موند " و هنوز هم برام سواله چرا تو 5 جلسه و این همه مخارجی که برا اون کلاسا شده بود " فقط همین موضوع مطرح شد ..!!!
به هر حال مهم نیست " ترجیح میدم جواب ندین تا اینکه مجبور بشم بشینم با این چشمای ضعیفو داغونم زل بزنم به مانیتورو کتابای خمینی رو بخونم " همون برم رو حیاط بشینمو با یه لیوان چاییو شیرینی کتابو بخونم بهتره " کلی هم لذت میبرم ..
خلاصه ی مطلب اینکه این آخرین پستم برای شما بود " دیگه برای پستاتون ارزشی قائل نیستم و هرگز هیچ پستتونو نمیخونم " و حاضر نیستم بیش از این توهین بشنوم و البته باز به من تهمت بزنین که من توهین میکنم !!!!! ( مراجعه کنین به پست احمدی نژاد رسما رئیس جمهور شد " و البته پستای خودتونم بخونین علاوه بر حرفای من ) تا اینجا خطا از شما بوده اما چنانچه من باز بمونمو با شما به بحثی بی نتیجه بپردازم دیگه مقصر توهینهایی که به من میشه خودم هستم " از این به بعد دقیقا با شما مقابل به مثل میکنم با این تفاوت که هنوز حاضر نیستم نه به شما نه به هیچ کس دیگه ای تهمت بزنم و هرگز به شما توهینی نمیکنم و ترجیح میدم از پستاتون بی تفاوت بگذرم ..
راستی کتابارو اسکن کنین که دستتون به خاطر تایپ خسته نشه .. .
بحث رو با دوستان ادامه بدین .
و البته برای دیدن حقیقت نیازی نیست آدم ساحره باشه " فقط کافیه یکم چشممونو باز کنیم ..
من مثل شما به مدرسه نرفتم ! معلمی نداشتم " فقط یک جمله رو پدرم بهم یاد داد و اون این بود که هیچ درخت پر باری سر به بالا نداره و هیچ انسان آگاهی ادعا نداره .
و البته مرد بزرگی بهم یاد داد این نظام حاضر رو از دینت بکش بیرون قبل از اینکه اونا اعتقاداتت رو بگیرندو دینت رو به غارت ببرن ..
والسلام .

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
با سلام
(بنده به هر كس حتي مخالفم هم سلام ميكنم نه مثل شما؟؟!!
كل حرفاتو توهينه اون وقت من يه چيز كه ميگم بهتون بر ميخوره...اشكال نداره)
نمي دونم چرا تو صحبتاتون از يه جايي به جاي ديگه ميپريد و بحث هارو ميخواييد بچيچونيد
عيب نداره
فهميدم
چه خبرا...ست!!!!!
چه بسا كه اين پستتون جواب هايي داشت كه بايد ميدادم
ولي
بگذريم
اميدوارم موفق باشين :!:

descriptionحكومت ديني EmptyRe: حكومت ديني

more_horiz
فکر می کنم بهتر بود، اولش می نوشتم کسانی که کتاب ولایت فقیه آیت الله جوادی آملی را نخوانده اند (یا نفهمیده اند)، این مطلب را نخوانند
تا بحث به اینجا نکشد.
مشکل بزرگ بیشتر دوستان این است که واقعا ولایت فقیه را غلط به آنها شناسانده اند.
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply