امروز داشتم به یه موضوعی فکر میکردم ..
الان که توجه میکنم میبینم من جدا از استعداد عجیبی که تو چرت و پرت گفتن دارم" یه هنر دیگه ای دارم که تا حالا به چشمم نیومده بود ..
من استعداد عجیبی تو به تکاپو انداختن آدما دارم " فی المثل یکسال پیش حسابدار یه شرکت بودم ؛ گاه گاهی جویای احوال رئیس میشم و لابه لای حرفاش میشه دید بنده خدا چقدر خسته است از اینکه داره بعد از یکسال هنوز حساب کتابایی که این حقیر داغون کردم رو داره سر و سامون میده ..
و حالا بماند هزار و یک مورد دیگه ..
اما اون یک مورد رو بذارین اینجا حل کنیم ...
ممنون میشم همه نظرتون رو بهم بهم بگین "
حتما همه این رو شنیدین : ((خشت اول چون نهد دیوار کج ؛ تا ثریا میرود دیوار کج)){دقیقا نمیدونم شعرش همین بود یا نه ولی خب با داغون بودنشون " فکر کنم منظورمو کامل رسوند}
سعی میکنم یه مثال خیلی ساده بگم :
شما امشب میخواین به یه مهمونی خیلی خودمونی و دوستانه برین و فردا شب دقیقا همین ساعت باید به یه جلسه ی خیلی مهم و حساس برین ..
و البته این برنامه رو برای خانواده گفتید.
امشب رو خیلی راحت لباس میپوشین و بدون هیچ استرسی خودتون رو برا مهمونی آماده میکنین "
خب شما به خاطر دست انداختن یکی از دوستای شوخ طبعتون که بین شما هیچ چیزی جز به شوخی ردوبدل نمیشه ؛ استثنائن موهاتون رو مدل جدید و عجیب غریبی میزنین تا شوخی گذشته ی اون رو جواب بدین (به قول معروف سیر جای پیازش میذارین)" کاری که همه ی ما بدون استثنا انجام دادیم ..
(خب سوال من از اینجا شروع میشه )
شما دارین از خونه میاین بیرون که بابا یا مامان جلوتون سبز میشه..
پدر : پسر کجا؟
پسر : مهمونی خونه ی دوستام
پدر: پسر این چه موییه؟ شان خودت رو بشناس..
پسر: فقط همین یه بار ؛ فقط برا شوخی با دوستام
(پدر سیلی میزنه تو گوش پسر)
پدر : شوخی !!! اونم با دوستت توی یه جلسه ی رسمی و مهم ؟؟!!!
(پسر عصبانی میشه)
پسر: گفتم که میرم خونه ی دوستام مهمونی
(پدر اصلا اهمیتی به این حرف پسر نمیده)
(پسر از این بی تفاوتی و سیلی بدون دلیلی که خورده عصبانی میشه)
پدر: خواستم بهت گوش زد کرده باشم که جلسه ی رسمی جای این چیزا نیست
(پسر داره منفجر میشه " وای خدای من انگار دارم با دیوار حرف میزنم)
پسر: ممنون میشدم این تذکر رو فردا شب اگه لازم بود به من میدادین
(پدر" پسر رو مغرور خطاب میکنه و اون رو ضعیف و بی جنبه میدونه)
.......................................................................................................
خب حالا خودتون رو بذارین جای پسر و حستون رو شفاف و کوتاه بهم بگین "
(این یه نظر سنجی شخصیه " همین !) و منتظر نظر همه هستم..
ممنون از همگی
الان که توجه میکنم میبینم من جدا از استعداد عجیبی که تو چرت و پرت گفتن دارم" یه هنر دیگه ای دارم که تا حالا به چشمم نیومده بود ..
من استعداد عجیبی تو به تکاپو انداختن آدما دارم " فی المثل یکسال پیش حسابدار یه شرکت بودم ؛ گاه گاهی جویای احوال رئیس میشم و لابه لای حرفاش میشه دید بنده خدا چقدر خسته است از اینکه داره بعد از یکسال هنوز حساب کتابایی که این حقیر داغون کردم رو داره سر و سامون میده ..
و حالا بماند هزار و یک مورد دیگه ..
اما اون یک مورد رو بذارین اینجا حل کنیم ...
ممنون میشم همه نظرتون رو بهم بهم بگین "
حتما همه این رو شنیدین : ((خشت اول چون نهد دیوار کج ؛ تا ثریا میرود دیوار کج)){دقیقا نمیدونم شعرش همین بود یا نه ولی خب با داغون بودنشون " فکر کنم منظورمو کامل رسوند}
سعی میکنم یه مثال خیلی ساده بگم :
شما امشب میخواین به یه مهمونی خیلی خودمونی و دوستانه برین و فردا شب دقیقا همین ساعت باید به یه جلسه ی خیلی مهم و حساس برین ..
و البته این برنامه رو برای خانواده گفتید.
امشب رو خیلی راحت لباس میپوشین و بدون هیچ استرسی خودتون رو برا مهمونی آماده میکنین "
خب شما به خاطر دست انداختن یکی از دوستای شوخ طبعتون که بین شما هیچ چیزی جز به شوخی ردوبدل نمیشه ؛ استثنائن موهاتون رو مدل جدید و عجیب غریبی میزنین تا شوخی گذشته ی اون رو جواب بدین (به قول معروف سیر جای پیازش میذارین)" کاری که همه ی ما بدون استثنا انجام دادیم ..
(خب سوال من از اینجا شروع میشه )
شما دارین از خونه میاین بیرون که بابا یا مامان جلوتون سبز میشه..
پدر : پسر کجا؟
پسر : مهمونی خونه ی دوستام
پدر: پسر این چه موییه؟ شان خودت رو بشناس..
پسر: فقط همین یه بار ؛ فقط برا شوخی با دوستام
(پدر سیلی میزنه تو گوش پسر)
پدر : شوخی !!! اونم با دوستت توی یه جلسه ی رسمی و مهم ؟؟!!!
(پسر عصبانی میشه)
پسر: گفتم که میرم خونه ی دوستام مهمونی
(پدر اصلا اهمیتی به این حرف پسر نمیده)
(پسر از این بی تفاوتی و سیلی بدون دلیلی که خورده عصبانی میشه)
پدر: خواستم بهت گوش زد کرده باشم که جلسه ی رسمی جای این چیزا نیست
(پسر داره منفجر میشه " وای خدای من انگار دارم با دیوار حرف میزنم)
پسر: ممنون میشدم این تذکر رو فردا شب اگه لازم بود به من میدادین
(پدر" پسر رو مغرور خطاب میکنه و اون رو ضعیف و بی جنبه میدونه)
.......................................................................................................
خب حالا خودتون رو بذارین جای پسر و حستون رو شفاف و کوتاه بهم بگین "
(این یه نظر سنجی شخصیه " همین !) و منتظر نظر همه هستم..
ممنون از همگی