Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionمنتظر Emptyمنتظر

more_horiz
ب
یست سال قبل بود.استکان چای رو گذاشتم جلوش.نمی دونستم چطوری بهش بگم.سه سال بود ازدواج کرده بودیم.اما هر وقت از بچه دار شدن حرف میزدم ترش میکرد.دل تو دلم نبود.وقتی چای سرد سرد شد مثل یخ ،بدون قند سر کشید.همه کارهاش سرد بود ،حتی چای خوردنش.می خواستم بعد از شام بهش بگم اما بیرون رفت.فکر کردم زود برمی گرده.ولی ازش خبری نشد.به هیچ کس چیزی نگفتم.می گفتم برمی گرده ،اما امشب عروسی پسرمونه و اون هنوز برنگشته
...

descriptionمنتظر EmptyRe: منتظر

more_horiz
همینه میگن هر کسی چایی ،چیزی بهتون تعارف کرد ،همینجور هردمبیلی نرید بالا ، ممکنه یه عوارض جانبی داشته باشه 3

descriptionمنتظر EmptyRe: منتظر

more_horiz
آره آقا شاهین درست میگن ، همون یه چایی سرد گیج و منگش کرده ، بیرون که رفته راه خانه رو گم کرده و دیگه نیومده

descriptionمنتظر EmptyRe: منتظر

more_horiz

این معنیش چی بو؟ 9

descriptionمنتظر EmptyRe: منتظر

more_horiz
میگن تو دیوونه خونه یه سوراخ جای میخ بود تو دیوار ودیونه ها صف کشیده بودند ویکی یکی به نوبت توی سوراخ را نگاه میکردند بعضی مواقع هم سر نوبت دعواشون می شد
دکتر دیوونه خونه بعد از چند روزرفت اخر صف ببینه چه خبره بعد از یک ساعت که نوبتش رسید هرچی نگاه کرد غیر از تاریکی هیچی ندید
از یکی از دیوونه ها پرسید
این تو که چیزی نیست که نگاه می کنی
دیوونه خندید و گفت پدر امرزیده یک ماهه نگاه می کنیم چیزی ندیدیم
تو با یه بار نگاه کردن می خوای چی ببینی

حالا مهسا خانم خواهر عزیز
جند روزه می خونم نمی فهمم چی گفته تو الان اومدی می خوای بفهمی
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply