وقتی که می گوییم روشن فکر ، از نظر دستور زبان فارسی صنعتی مرکب به کار برده ایم مثل " سفید رو " یا " سیاه دل " یعنی کسی که دلش سیاه است یا رویش سفید. پس روشن فکر نیز یعنی کسی که فکرش روشن است . روشن فکر - دارنده فکر روشن . - بی دقتی در ترجمه روشن فکر از " انتلکتوئل " یکی از همین جا روشن می شود. آخر این چه جور جنمی است که فکرش روشن است ؟ و مگر نه اینکه روشنایی یا روشن کنندگی لازمه هر فکری است ؟ " فکر" ( یعنی اندیشه ) به محض اینکه امکان فعلیت یا فعالیت یافت در انبان ذهن صاحبش روشنایی ووضوح پدید می آورد، یا در حوزه مساله ای که موضوع فکر و اندیشه بوده . در این باره حرف آخر را " افضل الدین کاشی " زده . از " در ششم از سخن در دانش و دانند و دانسته " :
" ما به لفظ دانش نخواهیم جز روشنی و پیدایی وجود چیزها ، و نه به دانسته جز چیز روشن و پیدا و نه به داننده جز علت و سبب روشنی و پیدایی چیزها { و به روشنی و پیدایی نخواهیم مگر تمامی وجود چیز } و به دانشی نخواهیم مگر پنهانی و پوشیدگی وجود چیزها و نه به نادانسته مگر پوشیده و پنهان و پیدایی و پنهانی چیزها مردم را در خود بود و به لفظ خود - نفس خواهیم در این موضع . که چیزها در نفس مردم یا پیدا یا پنهان باشند . چیز را دانسته و یافته گویند و ناپیدا را نادانسته و نایافته ." به این تعبیر شاید بهتر این می بود که " دانشمند " را به جای روشن فکر به کار می بردیم ، اما خواهیم دید که دانشمند تعبیری است بسیار عام برای جمع کثیری که احتمالا" هیچ یک از شرایط زوشن فکری در آنان جمع نیست ، اما به هر صورت این نکته هم روشن شد که " روشن فکر " کسی است که صاحب " فکر " باشد و. یعنی اهل اندیشیدن باشد ، یعنی اول کسی باید فکری داشته باشد و اندیشه ای ، تا بتوان او را روشن فکر دانست و آن وقت آیا کسی که فکری دارد و اهل اندیشه است خود به خود روشن فکر هم هست ؟ یا باید حاصل اندیشه و فکر خود را به دیگران ابلاغ کند؟ اینجاست آن هدایتی که در روشن فکری به مفهوم " رهبری " و " پیشوایی " هست. از طرف دیگر اگر توجه کنیم که درهمین فارسی ما " کوته فکر " و " آزاد فکر " هم به کار می رود - اولی بی اینکه ترجمه از فرنگی باشد و دومی به ترجمه از
libre penseur
-و با فحوایی از آن چه در حوزه روشن فکری مطرح است - رضایت خواهیم داد که تا پیدا شدن تعبیر تازه تر و رساتر و زنده تری به همین " روشن فکر " قناعت کنیم و غم ریشه و اصل و مشتقات را به لغت سازان بگذاریم و کارمان را دنبال کنیم .
" ما به لفظ دانش نخواهیم جز روشنی و پیدایی وجود چیزها ، و نه به دانسته جز چیز روشن و پیدا و نه به داننده جز علت و سبب روشنی و پیدایی چیزها { و به روشنی و پیدایی نخواهیم مگر تمامی وجود چیز } و به دانشی نخواهیم مگر پنهانی و پوشیدگی وجود چیزها و نه به نادانسته مگر پوشیده و پنهان و پیدایی و پنهانی چیزها مردم را در خود بود و به لفظ خود - نفس خواهیم در این موضع . که چیزها در نفس مردم یا پیدا یا پنهان باشند . چیز را دانسته و یافته گویند و ناپیدا را نادانسته و نایافته ." به این تعبیر شاید بهتر این می بود که " دانشمند " را به جای روشن فکر به کار می بردیم ، اما خواهیم دید که دانشمند تعبیری است بسیار عام برای جمع کثیری که احتمالا" هیچ یک از شرایط زوشن فکری در آنان جمع نیست ، اما به هر صورت این نکته هم روشن شد که " روشن فکر " کسی است که صاحب " فکر " باشد و. یعنی اهل اندیشیدن باشد ، یعنی اول کسی باید فکری داشته باشد و اندیشه ای ، تا بتوان او را روشن فکر دانست و آن وقت آیا کسی که فکری دارد و اهل اندیشه است خود به خود روشن فکر هم هست ؟ یا باید حاصل اندیشه و فکر خود را به دیگران ابلاغ کند؟ اینجاست آن هدایتی که در روشن فکری به مفهوم " رهبری " و " پیشوایی " هست. از طرف دیگر اگر توجه کنیم که درهمین فارسی ما " کوته فکر " و " آزاد فکر " هم به کار می رود - اولی بی اینکه ترجمه از فرنگی باشد و دومی به ترجمه از
libre penseur
-و با فحوایی از آن چه در حوزه روشن فکری مطرح است - رضایت خواهیم داد که تا پیدا شدن تعبیر تازه تر و رساتر و زنده تری به همین " روشن فکر " قناعت کنیم و غم ریشه و اصل و مشتقات را به لغت سازان بگذاریم و کارمان را دنبال کنیم .