نوشتن ؛ همواره ساده می نماید ، با واژگانی و زنجیره ای از مفاهیمی روان ، آن گونه که می گویی ، به همان ترتیب می نویسی و این می شود : نوشتن
این ؛ تعبیری است که شاید بسیاری در باب نوشتن دارند و کسانی که قلمی به دست می گیرند ، غالبا" تصورذهنی شان این است که این نوشتن چه راحت است ؟! اما وقتی که به پردازش دانسته های نوشتار دست می یازی ، انگار که اصلا" نمی دانی و نمی توانی بنویسی . خیلی ها با خود می گویند مگر این نوشتن چیست که انسان باید از آن بترسد ؟و من می گویم اصلا" قرار نیست که ما از نوشتن بترسیم ، بلکه باید به نوشتن احترام بگذاریم ، تا به اندیشه و ذهن خود احترام بگذاریم . بسیاری ؛ نوشتن را مقدس می دانند همان طور که قرآن کریم به قلم و آن چه که به واسطه ی آن نوشته می شود ، سوگند یاد می کند : ن و القلم و ما یسطرون . نوشتن به هرحال شکل و ساختارمی خواهد و مکتب فرمالیسم که شاخه های متنوعی دارد ، دقیقا" به دنبال چگونه نوشتن و شکل و ساختار آن است . در این بخش ، به تشریح فرمالیسم روسی که یکی از اشکال مهم و مشهور دنیای ادبیات است ، می پردازیم :
جنبش فرمالیسم روسی که به سال 1914 نخستین نشانه هایش آشکار شد ، در آخرین سال های دهه ی 1920 در پی حملات رژیم استالینیستی از هم پاشید ؛ اما در همین فاصله ی کوتاه به یکی از مهم ترین آیین های اندیشه گرایانه ی قرن حاضر تبدیل شد و تاثیر مباحث اصلی و روش کار فرمالیست ها هنوز هم بر نظریه ی ادبی آشکار است .
نقد ادبی سده ی نوزدهم روسیه بیشتر در خدمت جنبش آزاد اندیشی و در واپسین دهه ی آن سده ، تا حدودی درخدمت سوسیال دموکراسی روسیه بود.تمامی ناقدان روسی سده ی پیش ، نقد را برای
روشن گری " مبانی سیاسی و اخلاقی " طرح می کردند؛ حتی نویسنده ی واپس گرایی چون آپولون گریگوریوف هم نقد خود را " در خدمت به ایده ی ملیت " می نوشت و یا لئو تولستوی که نه با دموکرات های رادیکال و انقلابی همراه بود و نه با نیروهای واپس گرا ، می گفت که نقد باید روشن گر ایده ی " اخلاق " باشد . تنها دردهه ی 1890 دیمیتری مرژوفسکی و ولادیمیر بریوسوف تاکید کردند که باید نقد هنری پیش از هر چیز در چارچوب " اصول زیبایی شناسیک " انجام گیرد و ابزار ارزیابی یک متن " قوانین هنری " باشد . دو اندیش گر دیگر در بررسی ریشه های جنبش فرمالیست ها اهمیت دارند :
نخستین آن ها الکساندر پوتب نیا ، کتاب های درسی هایی بر نظریه ی ادبی و مسائل نظری روان شناسی هنر را نوشت و در آنها از اهمیت رهایی واژگان از سلطه ی عقاید یاد کرد و ارزش شاعرانه و ادبی زبان را در حکم " نماد گرایی زبان " دانست . دیگری الکساندر وسلوفسکی ، به ویژه دیدگاه فرمالیست ها را در باره ی " تاریخ ادبی " شکل داد و پژوهش هایش در مورد فولکلور تاثیر زیادی بر روش کار ولادیمیر پروپ ، گذاشت . همپای گسترش سریع جنبش سمبولیسم ، دو گروه اصلی میان ناقدان پدید آمد :
" معتقدان به زیبایی شناسی " که پیرو مرژوفسکی و بریوسوف بودند و " عارفان " که ویاچسلاو ایوانوف یکی از مهم ترین سخن گویانشان بود و هنر را " تجلی آیینی دینی " می خواند که فراورده ی عناصری قدسی است ، فراتر از حقیقت های زمینی ، و به یاری " جادو ، راز و نماد " پدید می آید. به نظر او هنر آیینی
می تواند نه تنها جامعه و تاریخ ، بل واقعیت را نیز دگرگون کند . نقد عرفانی ریشه در آثار رمانتیک های آلمانی و در نوشته های زیبایی شناسیک شلینگ داشت و از دیدگاه این فیلسوف در واپسین آثارش ، در مورد نیروی دگرگون کننده ی " پیوند دین و هنر" دفاع می کرد . سرانجام به سال 1910 میان " نقد عرفانی " و " نقد زیبایی شناسیک " گسست کامل رخ داد. در حالی که پیروان " بنیان آیینی هنر " به سوی
" کلاسی سیسم " پیش می رفتند ، هواداران آیین زیبایی شناسیک به آرمان های آغازین سمبولیست ها وفادار ماندند و به سرعت مجذوب " هنر نو " و به ویژه عقاید فوتوریست های ایتالیایی شدند . انتشار
بیانیه ی فوتوریسم ایتالیایی به سال 1909 پژواک زیادی میان ناقدان جوان روسی داشت ، اصرار
مایا کوفسکی که " باید مشتی محکم به پوزه ی ذوق همگان زد " ریشه در بحث فوتوریست ها داشت . جنبش جدید ادبی روسیه بانی نوآوری هایی در شعر ، نثر ، و تآتر شد . تا دهه ی 1920 از راه برسد ، ادراک سنتی از " زیبایی هنری " جایش را به ادراکی تجریدی و عشق به شکل های هندسی و " استیلیزه " داد. به جای همبستگی و نزدیکی با طبیعت شهر و ماشین مطرح شد ؛ و نکته ی اصلی دیگر نه رابطه ی اثر با واقعیت و جهان ، بل این پرسش ساده شد :
" شعر چگونه پدید می آید " ؟
این ؛ تعبیری است که شاید بسیاری در باب نوشتن دارند و کسانی که قلمی به دست می گیرند ، غالبا" تصورذهنی شان این است که این نوشتن چه راحت است ؟! اما وقتی که به پردازش دانسته های نوشتار دست می یازی ، انگار که اصلا" نمی دانی و نمی توانی بنویسی . خیلی ها با خود می گویند مگر این نوشتن چیست که انسان باید از آن بترسد ؟و من می گویم اصلا" قرار نیست که ما از نوشتن بترسیم ، بلکه باید به نوشتن احترام بگذاریم ، تا به اندیشه و ذهن خود احترام بگذاریم . بسیاری ؛ نوشتن را مقدس می دانند همان طور که قرآن کریم به قلم و آن چه که به واسطه ی آن نوشته می شود ، سوگند یاد می کند : ن و القلم و ما یسطرون . نوشتن به هرحال شکل و ساختارمی خواهد و مکتب فرمالیسم که شاخه های متنوعی دارد ، دقیقا" به دنبال چگونه نوشتن و شکل و ساختار آن است . در این بخش ، به تشریح فرمالیسم روسی که یکی از اشکال مهم و مشهور دنیای ادبیات است ، می پردازیم :
جنبش فرمالیسم روسی که به سال 1914 نخستین نشانه هایش آشکار شد ، در آخرین سال های دهه ی 1920 در پی حملات رژیم استالینیستی از هم پاشید ؛ اما در همین فاصله ی کوتاه به یکی از مهم ترین آیین های اندیشه گرایانه ی قرن حاضر تبدیل شد و تاثیر مباحث اصلی و روش کار فرمالیست ها هنوز هم بر نظریه ی ادبی آشکار است .
نقد ادبی سده ی نوزدهم روسیه بیشتر در خدمت جنبش آزاد اندیشی و در واپسین دهه ی آن سده ، تا حدودی درخدمت سوسیال دموکراسی روسیه بود.تمامی ناقدان روسی سده ی پیش ، نقد را برای
روشن گری " مبانی سیاسی و اخلاقی " طرح می کردند؛ حتی نویسنده ی واپس گرایی چون آپولون گریگوریوف هم نقد خود را " در خدمت به ایده ی ملیت " می نوشت و یا لئو تولستوی که نه با دموکرات های رادیکال و انقلابی همراه بود و نه با نیروهای واپس گرا ، می گفت که نقد باید روشن گر ایده ی " اخلاق " باشد . تنها دردهه ی 1890 دیمیتری مرژوفسکی و ولادیمیر بریوسوف تاکید کردند که باید نقد هنری پیش از هر چیز در چارچوب " اصول زیبایی شناسیک " انجام گیرد و ابزار ارزیابی یک متن " قوانین هنری " باشد . دو اندیش گر دیگر در بررسی ریشه های جنبش فرمالیست ها اهمیت دارند :
نخستین آن ها الکساندر پوتب نیا ، کتاب های درسی هایی بر نظریه ی ادبی و مسائل نظری روان شناسی هنر را نوشت و در آنها از اهمیت رهایی واژگان از سلطه ی عقاید یاد کرد و ارزش شاعرانه و ادبی زبان را در حکم " نماد گرایی زبان " دانست . دیگری الکساندر وسلوفسکی ، به ویژه دیدگاه فرمالیست ها را در باره ی " تاریخ ادبی " شکل داد و پژوهش هایش در مورد فولکلور تاثیر زیادی بر روش کار ولادیمیر پروپ ، گذاشت . همپای گسترش سریع جنبش سمبولیسم ، دو گروه اصلی میان ناقدان پدید آمد :
" معتقدان به زیبایی شناسی " که پیرو مرژوفسکی و بریوسوف بودند و " عارفان " که ویاچسلاو ایوانوف یکی از مهم ترین سخن گویانشان بود و هنر را " تجلی آیینی دینی " می خواند که فراورده ی عناصری قدسی است ، فراتر از حقیقت های زمینی ، و به یاری " جادو ، راز و نماد " پدید می آید. به نظر او هنر آیینی
می تواند نه تنها جامعه و تاریخ ، بل واقعیت را نیز دگرگون کند . نقد عرفانی ریشه در آثار رمانتیک های آلمانی و در نوشته های زیبایی شناسیک شلینگ داشت و از دیدگاه این فیلسوف در واپسین آثارش ، در مورد نیروی دگرگون کننده ی " پیوند دین و هنر" دفاع می کرد . سرانجام به سال 1910 میان " نقد عرفانی " و " نقد زیبایی شناسیک " گسست کامل رخ داد. در حالی که پیروان " بنیان آیینی هنر " به سوی
" کلاسی سیسم " پیش می رفتند ، هواداران آیین زیبایی شناسیک به آرمان های آغازین سمبولیست ها وفادار ماندند و به سرعت مجذوب " هنر نو " و به ویژه عقاید فوتوریست های ایتالیایی شدند . انتشار
بیانیه ی فوتوریسم ایتالیایی به سال 1909 پژواک زیادی میان ناقدان جوان روسی داشت ، اصرار
مایا کوفسکی که " باید مشتی محکم به پوزه ی ذوق همگان زد " ریشه در بحث فوتوریست ها داشت . جنبش جدید ادبی روسیه بانی نوآوری هایی در شعر ، نثر ، و تآتر شد . تا دهه ی 1920 از راه برسد ، ادراک سنتی از " زیبایی هنری " جایش را به ادراکی تجریدی و عشق به شکل های هندسی و " استیلیزه " داد. به جای همبستگی و نزدیکی با طبیعت شهر و ماشین مطرح شد ؛ و نکته ی اصلی دیگر نه رابطه ی اثر با واقعیت و جهان ، بل این پرسش ساده شد :
" شعر چگونه پدید می آید " ؟