عاطفه دختر جوان جواد امام، هفته ها بعد از دستگیری پدرش، به شكل وحشیانه ای ربوده شد و ٢٤ ساعت بعد از حبس و بازجویی در یك اتاقك، در بیابانی رها شد و به خانه برگشت! دوهفته قبل مادر عاطفه مجبور شد برای رهایی شوهرش، همه ماجرای ربوده شدن و حبس دخترشان را انكار كند و عاطفه را دختری روان پریش و متوهم و خیالباف معرفی كند كه ربوده و حبس نشده است! جواد امام (پدر عاطفه) یكی دو روز بعد از این اعتراف به روان پریشی دخترشان از زندان آزاد شد و به خانه برگشت. نمی دانم عاطفه جوان چطور با این ماجرا كنار آمده؟(و اصلا" آیا كنار آمده؟) اما اینك پدرش نزد خانواده است! به گمانم عاطفه هم وجهی از تصویر سمبلیك ملت ماست. ملتی ستمدیده و رنج كشیده كه عزیزانش را می كشند و به بند می كشند و گروگان می گیرند و هرگاه دادخواهی می كند، او را می زنند و چادر از سر می كشند و می ربایند و حبس می كنند و عاقبت در بیابانی رهایش می كنند تا به وقتش بتوانند او را متوهم و پریشان گوی و مجنون معرفی كنند. عاطفه وجهی از همان ملتی است كه نداآقاسلطان هم نماد قربانی بهت زده و معصوم آن شده است. دختركی كه هنگام خون بالاآوردن و جان دادن، باور نداشت پاسخ سئوال ساده «رأی من كجاست؟» گلوله ای بر سینه اش باشد! عاطفه نماد ملتی است كه اگر مثل نداها و سهرابها قربانی نشوند یا مثل زندانیان كهریزك مورد شكنجه و تجاوز قرار نگیرند، مانند عاطفه به روانپریشی و هذیان بافی متهم می شوند و به هر حال از حق خواهی آنان جلوگیری می شود. سرنوشت غریبی دارند مردم این سرزمین! و عجیب تر آنكه این مردم هنوز تشنه آزادی اند و هیچ ترفندی میل ذاتی رسیدن به آزادی را در این ملت از بین نخواهد برد.حتی اگر سینه اش را با گلوله بشكافند یا پریشان گویش بنامند.یا حق