در دروازه بيرجند رسيدم * صداي طبل و شيپور را شنيدم
به صف كردند تراشيدن سرم را * لباس آش خوري كردند تنم را
گروهبانان مرا بيچاره كردند * لباس شخصيم را پاره كردند
چرا مادر مرا بيست ساله كردي * ميان پادگان آواره كردي
نگو خدمت بگو زندان هارون * قدم آهسته اش دل مي كند خون
نگو خدمت بگو سر چشمه غم * نگهباني زياد و مرخصي كم
غلط كردم ! به خدمت آمدم من * به پاي خود به زندان آمدم من
خيال كردم كه سربازي همان است * ندانستم كه عمر يك جوان است
به صحرا مي برند با كوله پشتي * خوراك من شده يك نان خشكي
جناب سروان بيا جانم فدايت * مرخصي بده ما برم ولايت
نوشتم نامه اي بر برگ خرما * چطور طاقت بيارم 24 ماه
نوشتم نامه اي بر بر گيلاس * كه خدمت ميكنم با كله تاس
نوشتم نامه اي بر برگ انگور * شدم سرباز و گشتم از وطن دور
نوشتم نامه اي بر برگ چايي * کلاغ پر مي روم مادر كجايي
بسوزد آنكه خدمت را بنا كرد * ستم بر ما نكرد بر دخترا كرد