دکتر علیرضا بهشتی در یاداشتی نوشته است:
هر چند بر میزان آگاهی روزافزون هموطنانم در پی انفجار آگاهی که در نتیجة حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بوقوع پیوسته آگاهم، اما لازم می دانم در مورد درج خبر کشف کتاب های سازمان منافقین در ساختمان روزنامة کلمة سبز، توضیحاتی را که به جناب قاضی مرتضوی داده ام را تکرار کنم.
در آن دیدار، سخنم را با ذکر خاطره ای آغاز کردم و گفتم که در سال 1354 که ساواک به خانة ما یورش برد، مسئول تیم با شگفتی و از طریق بیسیم به مسئول بالاتر خود گزارش داد که در کتابخانة آقای بهشتی، کتاب های ممنوعة زیادی یافت می شود از جمله دورة کامل آثار مارکس و انگلس، لنین، مائو و دکتر شریعتی. مسئول مربوطه از آن طرف تشر زد که «احمق! داشتن این کتاب ها برای یک فرد محقق طبیعی است، دنبال چیزهای بدرد بخور بگرد!». در ادامه برای قاضی مرتضوی توضیح دادم که کتاب هایی که در ساختمان کلمة سبز پیدا شده مربوط به بخشی از کتابخانة بنیاد نشر و آثار شهید آیت الله دکتر بهشتی بوده که هنوز به مکان جدید دفتر آن منتقل نشده بوده است. ایشان هم این توضیح را کافی دانستند و به بازپرس مربوطه ابلاغ کردند که موضوع مختومه اعلام گردد.
اینکه این موضوع بار دیگر توسط سردار رادان به عنوان کشفی جدید مطرح شده، جای تعجب ندارد. همه می دانیم که پروژة انتساب اعضای ستاد آقای مهندس موسوی به اجانب و منافقین چقدر برای توجیه برخوردهای غیرقانونی نیروهای امنیتی در حوادث اخیر ضروری است. اما نام این سردار مرا بیاد خاطره ای دیگر، این بار نزدیک تر، می اندازد. در روزهای گرم تابستان دو سال پیش، همایشی با عنوان «رد پا» در بازشناسی شخصیت و اندیشة شهید آیت الله دکتر بهشتی و به همت خانة شهریاران جوان شهرداری تهران برگزار شد.
مراسم افتتاحیة این همایش به صحنه ای بیاد ماندنی تبدیل شد چرا که در زمانی که مجری محترم خیر مقدم گفته و مرا برای ایراد سخنی کوتاه دعوت کرد، ناگهان درهای سالن بسته شد و فردی مسلح که صورت خود را پوشانده بود، ادارة مجلس را بعهده گرفت. داستان آن گروگان گیری توسط فردی که بعدا معلوم شد از پرسنل سابق ناجا بوده و گفته ها و ناگفته های آن طولانی تر از آن است که در اینجا نقل کنم.
کوتاه اینکه پس از دو ساعت و نیم حبس در سالن، نگرانیم نسبت به حفظ جان دانشجویانی که اکثر آنها دختر بودند و خیال باطل من در اینکه کماندوهای مجرب نیروهای ویژة نیروی انتظامی از طریق بالکن سالن که فرد گروگانگیر بر آن احاطه نداشت هر لحظه از راه می رسند، فرد گروگانگیر که طی سخنانی مبسوط، مشاهدات خود از فساد رایج در بخشی از نیروی انتظامی را افشا کرده بود و در واقع قصدش از گروگانگیری نیز همین بود، قطعات کلاشینکف خود را باز کرده به گوشه ای پرتاب کرد، روی زمین زانو زد و خود را تسلیم کرد.
در همین هنگام بود که نیروهای ویژه وارد شدند و فرد تسلیم شده را با سروصدای فراوان دستگیر کردند. پس از انتقال او به خارج از سالن بود که سردار رادان به سالن وارد شد و پشت تریبون رفت و طی سخنانی کوتاه اعلام کرد که آمده بود تا به گروگانگیر مذکور پیشنهاد بدهد در ازای آزادی ما، سردار را به گروگان بگیرد. این شجاعت دیرهنگام البته مورد توجه حاضرانی که دو ساعت و نیم در شرایط بحرانی بسر برده بودند واقع نشد و سردار سالن را ترک کرد.
راستش را بخواهید، در تمام دو سالی که از آن ماجرا گذشت دیگر یاد سردار نیفتادم تا دیروز که خبر کشف بزرگ ایشان را خواندم و یاد آن سخن افتادم که تاریخ تنها نام قهرمانانی را به نیکی ثبت می کند که در هنگام عمل قهرمانانة خود، در فکر ثبت آن در تاریخ نیستند.
منبع سایت خبری رخداد
هر چند بر میزان آگاهی روزافزون هموطنانم در پی انفجار آگاهی که در نتیجة حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بوقوع پیوسته آگاهم، اما لازم می دانم در مورد درج خبر کشف کتاب های سازمان منافقین در ساختمان روزنامة کلمة سبز، توضیحاتی را که به جناب قاضی مرتضوی داده ام را تکرار کنم.
در آن دیدار، سخنم را با ذکر خاطره ای آغاز کردم و گفتم که در سال 1354 که ساواک به خانة ما یورش برد، مسئول تیم با شگفتی و از طریق بیسیم به مسئول بالاتر خود گزارش داد که در کتابخانة آقای بهشتی، کتاب های ممنوعة زیادی یافت می شود از جمله دورة کامل آثار مارکس و انگلس، لنین، مائو و دکتر شریعتی. مسئول مربوطه از آن طرف تشر زد که «احمق! داشتن این کتاب ها برای یک فرد محقق طبیعی است، دنبال چیزهای بدرد بخور بگرد!». در ادامه برای قاضی مرتضوی توضیح دادم که کتاب هایی که در ساختمان کلمة سبز پیدا شده مربوط به بخشی از کتابخانة بنیاد نشر و آثار شهید آیت الله دکتر بهشتی بوده که هنوز به مکان جدید دفتر آن منتقل نشده بوده است. ایشان هم این توضیح را کافی دانستند و به بازپرس مربوطه ابلاغ کردند که موضوع مختومه اعلام گردد.
اینکه این موضوع بار دیگر توسط سردار رادان به عنوان کشفی جدید مطرح شده، جای تعجب ندارد. همه می دانیم که پروژة انتساب اعضای ستاد آقای مهندس موسوی به اجانب و منافقین چقدر برای توجیه برخوردهای غیرقانونی نیروهای امنیتی در حوادث اخیر ضروری است. اما نام این سردار مرا بیاد خاطره ای دیگر، این بار نزدیک تر، می اندازد. در روزهای گرم تابستان دو سال پیش، همایشی با عنوان «رد پا» در بازشناسی شخصیت و اندیشة شهید آیت الله دکتر بهشتی و به همت خانة شهریاران جوان شهرداری تهران برگزار شد.
مراسم افتتاحیة این همایش به صحنه ای بیاد ماندنی تبدیل شد چرا که در زمانی که مجری محترم خیر مقدم گفته و مرا برای ایراد سخنی کوتاه دعوت کرد، ناگهان درهای سالن بسته شد و فردی مسلح که صورت خود را پوشانده بود، ادارة مجلس را بعهده گرفت. داستان آن گروگان گیری توسط فردی که بعدا معلوم شد از پرسنل سابق ناجا بوده و گفته ها و ناگفته های آن طولانی تر از آن است که در اینجا نقل کنم.
کوتاه اینکه پس از دو ساعت و نیم حبس در سالن، نگرانیم نسبت به حفظ جان دانشجویانی که اکثر آنها دختر بودند و خیال باطل من در اینکه کماندوهای مجرب نیروهای ویژة نیروی انتظامی از طریق بالکن سالن که فرد گروگانگیر بر آن احاطه نداشت هر لحظه از راه می رسند، فرد گروگانگیر که طی سخنانی مبسوط، مشاهدات خود از فساد رایج در بخشی از نیروی انتظامی را افشا کرده بود و در واقع قصدش از گروگانگیری نیز همین بود، قطعات کلاشینکف خود را باز کرده به گوشه ای پرتاب کرد، روی زمین زانو زد و خود را تسلیم کرد.
در همین هنگام بود که نیروهای ویژه وارد شدند و فرد تسلیم شده را با سروصدای فراوان دستگیر کردند. پس از انتقال او به خارج از سالن بود که سردار رادان به سالن وارد شد و پشت تریبون رفت و طی سخنانی کوتاه اعلام کرد که آمده بود تا به گروگانگیر مذکور پیشنهاد بدهد در ازای آزادی ما، سردار را به گروگان بگیرد. این شجاعت دیرهنگام البته مورد توجه حاضرانی که دو ساعت و نیم در شرایط بحرانی بسر برده بودند واقع نشد و سردار سالن را ترک کرد.
راستش را بخواهید، در تمام دو سالی که از آن ماجرا گذشت دیگر یاد سردار نیفتادم تا دیروز که خبر کشف بزرگ ایشان را خواندم و یاد آن سخن افتادم که تاریخ تنها نام قهرمانانی را به نیکی ثبت می کند که در هنگام عمل قهرمانانة خود، در فکر ثبت آن در تاریخ نیستند.
منبع سایت خبری رخداد