[You must be registered and logged in to see this image.]
وقتي سيل از فراز كوهستان پايين آمد و زلزله تلي از آوار را بر سر و روي خفتگان ريخت، حجم عظيمي از مصيبت آنها را فرا گرفت.
انكار نخستين كاري بود كه كردند ولي فايدهاي نداشت؛ همه آنچه اتفاق افتاده بود واقعيت داشت. روزهاي زيادي از آن سيل و زلزله ميگذرد. كسي فكرش را هم نميكرد كه از آن همه غم، به سلامت سر بيرون بياورند. در آن بين بسياري در حاشيه فاجعه از همبستگي و همنوعخواهي مردم حرف ميزدند و اينكه بالاخره چه ميشود.
وقتي حجم عظيم يك مصيبت بر افراد جامعه وارد ميشود افراد آن جامعه براي مقابله با آن راههاي مختلفي را در پيش ميگيرند اما نكتهاي كه در فرايند پذيرش آن مصيبت وجود دارد اين است كه تحمل مصيبت عظيم طبيعي و غيرطبيعي با وجود حمايتهاي اجتماعي آسانتر ميشود.
در گذشته فكر ميكردند وقتي مصيبتي در جوامع انساني رخ ميدهد صرفنظر از امكانات مادي، ساختار شخصيتي و جسمي آدمها كه به ذهن و جسم ميشناسيم، دچار ضايعه و تخريب ميشود؛ ضايعهاي كه اثراتش غير قابل جبران است. در گذشته، مشكل، محور اصلي قرار ميگرفت و در مورد راهحلهاي رفع آن صحبت به ميان ميآمد به همين دليل حل مشكل را سخت ميديدند و ضايعه را غير قابل جبران ميدانستند اما پژوهشهاي اخير كه با رويكرد متفاوت از گذشته انجام شده چيز ديگري ميگويد.
عزتالله كردميرزا، مدرس دانشگاه علامه طباطبايي در اين باره ميگويد: اگر پرورش توانمنديها محور قرار بگيرد بين 50 تا 70 درصد آدمها به سمت پيشرفت حركت ميكنند 30 درصد باقيمانده نيز به سمت پيشرفت و انسجام حركت خواهند كرد ولي ممكن است با نقصان و فقدان اين كار را انجام دهند.وي با اشاره به اينكه وقتي تخريب در جامعه صورت ميگيرد بايد انسجام مجدد اجتماعي را به آن بازگرداند ميگويد: اگر جامعهاي ميخواهد با تخريب مقابله كند بايد حرمت يا عزت نفس را به افراد بازگرداند.
اين تجديد قوا نياز به چند مؤلفه دارد. مهمترين آنها اميد است. اگر ميخواهيد با تخريب مقابله كنيد بايد اميدوار باشيد. نكته ديگر خوشبيني است. بررسيها نشان داده است كه كساني كه در موقعيتهاي ناگوار خوشبيني خود را از دست ندادهاند زودتر به تجديدقوا دستيافتهاند. اما كساني كه به مسئله اهميت ندادهاند و فكر كردهاند كه بايد دست روي دست گذاشت و كاري نكرد معمولا نميتوانند به انسجام مجدد درست دست يابند. در كنار اين دو مؤلفه، ايمان به مسير اهميت ويژهاي دارد. آدمهاي حادثه ديده، ضايعه ديده و تخريب شده نبايد نسبت به مسير خود دچار ترديد شوند.
وي با اشاره به اينكه بيشتر حوادثي كه در زندگي رخ ميدهد قابل كنترل هستند گفت: آدمهايي كه در مسير مشخصي حركت ميكنند شايد فكر كنند خودشان اشتباه كردهاند كه آن حادثه روي داده است اما كارشناسان ميگويند بايد با ايمان به مسير تخريب را كاهش داد و انسجام مجدد را ايجاد كرد.
دكتر عزتالله كرد ميرزا در مورد ساختارهاي اجتماعي كه بر انسجام مجدد افراد تاثيرگذار است، ميگويد: نخستين عامل محيطي، رابطه فرد با ديگر افراد جامعه است. بهطور مثال رابطهاي كه فرد با اعضاي خانواده خود بهعنوان كوچكترين ساختار اجتماعي دارد ميتواند در انسجام مجدد تاثير بسزا بگذارد. اگر در يك تخريب، فرد با اعضاي خانواده يا دوستان صميمي خود رابطه نزديكي داشته باشد موفقتر خواهد بود.
وي در ادامه ميگويد: عامل دوم جلب حمايتهاي اجتماعي است كه به ساختارهاي جامعه بستگي نزديكي دارد. بهعنوان مثال در جامعهاي كه بيمههاي درماني فراگير وجود داشته باشند آدمها كمتر دچار نگراني ميشون د. اگر خانهتان بيمه باشد حتي اگر سيل و زلزله بيايد شما ميدانيد كه يك ساختار اجتماعي از شما و سرمايهتان دفاع ميكند.
فاكتور ديگري كه در محيط بيروني باعث انسجام ميشود عامل ذهني جو رواني حاكم در جامعه است. اگر جو رواني حاكم در جامعه مثبت باشد ميتوان اميدوار بود كه مؤلفههاي خوشبيني و اميد و ايمان هم فعال است اما اگر دچار يأس و نااميدي شده باشد ممكن است بازسازي و تجديدقوا را به تاخير بيندازد اما نميتواند از آن بازداري كند و تا زماني كه روح زمان و شرايط عمومي آمادگي پذيرش و ترميم را داشته باشد، باقي ميماند. سيل، زلزله، جنگ، بيماري يا مرگ عزيزان براي انسانها فشار رواني ايجاد ميكند. احساسات و رفتارهايي كه ما در مقابل هر يك از اين موقعيتها از خود نشان ميدهيم، متفاوت هستند. بايد به خاطر داشت كه هر كس در مقابل يك موقعيت خاص، به شكل خاصي عكسالعمل نشان ميدهد كه مختص به خودش است.
چيزي كه براي يك شخص استرسزاست ممكن است براي ديگري يك موقعيت عادي باشد و براي شخص سوم ممكن است لذتبخش و براي شخص چهارم ناخوشايند باشد.دكتر كردميرزا در اين باره ميگويد: در ساختارهاي اجتماعي اساسا خوبي و بدي، سلامت و بيماري و... سوژههاي ذهني هستند كه از فردي به فرد ديگر فرق ميكند. ممكن است كسي موضوعي را ضايعه تلقي كند و ديگري آن را پيروزي تلقي كند. مثل نتيجه فوتبال است.
كسي در آن پيروز ميشود و ديگري شكست ميخورد. اين واژهها چون ذهني است، همبستگي در مورد آنها كار سختي است. هر كسي ممكن است در هر جامعهاي پيرو شخص خاصي براي انسجام مجدد باشد ولي همه آدمها لزوما هدف واحدي ندارند و هر كسي بهدنبال ذهنيت خود ميرود و بر اساس آن وقايع را تفسير ميكند. پس اگر ميخواهيم انسجام مجدد رخ بدهد بايد شرايط اجتماعي را طوري تغيير دهيم كه آدمها فرصت همگرايي در تجديد قوا پيدا كنند. به عبارت ديگر شرايط و جو عمومي براي پيشرفت بايد مثبت شود.
وي با تاكيد بر اينكه ايجاد همگرايي كار سختي نيست ميگويد: تاريخچه زندگي آدمها نشان داده كه آنها ميتوانند به نقطه اشتراك برسند. خيلي از كشورها بودهاند كه دچار ضايعه، فقدان و جنگ شدهاند ولي توانستهاند با يك زمان مختصر براي تجديد قوا حركت كنند. وي با تاكيد بر اينكه نبايد گذاشت جو بدبيني بر جامعه حاكم شود ميگويد: حتي اگر كسي فكر ميكند حقكشي شده است اگر بدبيني به سراغش بيايد نميتواند موفق شود.
براي تجديد قوا بعد از تخريب به 2 طريق ميتوان عمل كرد؛ يا متمركز بر اشخاص شويم يا متمركز بر عوامل شويم. منظور از اشخاص همه كساني هستند كه در جامعه با الگوهاي متفاوت ذهني و رفتاري متفاوت در جامعه زندگي ميكنند. بايد بدانيم كه چه برخوردي ميتواند الگوي رفتاري ايرانيان را تغيير بدهد. بايد، رفتارهاي ايرانيان را به خوبي تحليل كرد و بدانيم ساختار رفتاري شخصيتي و ذهنيتي ايرانيان بر چه چيزهايي استوار است. عامل دوم رويكرد متمركز بر متغير عوامل است. بايد بدانيم كه چه عوامل خارجياي باعث تغيير رفتار ميشود. بهطور مثال در مسائل اقتصادي، يك كانديدا بايد بداند كه چه عامل اقتصادي بر كدام ريخت جمعيتي يا خرده جمعيتها چه تأثيري ميگذارد.
كارشناسان معتقداند اگر ميخواهيد مرحله تخريب را پشت سر بگذاريد بايد بر 3ساختار معيشتي و جسماني، روانشناختي و معنوي افراد به صورت خاص متمركز شويد. تغيير در اين 3 ساختار تجديد قوا را به همراه ميآورد.اما همه ماجرا اين نيست وقتي حجم مصيبت به افراد يك جامعه وارد ميشود در كمترين واكنش احتمالي، بدن نشانههايي از خود نشان ميدهد كه به آن استرس يا فشار رواني ميگويند.
فشار رواني يا استرس احساس تنش روي اعضاي بدن يا نيروي ذهني است؛ بهدنبال آن بيماريهاي قلبي-عروقي و رواني بروز ميكند.برخي نيز معتقدند كه چند عامل مشخص بعد از وقوع حوادث طبيعي و غيرطبيعي عظيم باعث رفع عوارض ناشي از آن ميشود. حمايتهاي اجتماعي، سختكوشي، احساس تعهد به هدفي كه دارند و چالشي بودن ميتواند مردم را آرامتر كند. هر چقدر اين عوامل فراگيرتر باشد مردم انسجام بيشتري پيدا ميكنند و راحتتر با حادثه و معضل موجود كنار ميآيند. در اين بين فرقي بين وقايعي طبيعي مانند زلزله، سيل، آتشفشان و غير طبيعي مانند جنگ نميكند.
منظور از چالشي بودن نيز اين است كه افراد براي هدفي كه انتخاب كردهاند در برابر هرگونه اعمال فشار و شكست احتمالي مقاومت كرده و به صورت چالشي عمل كنند. دكتر شهين زاهدي روانشناس نيز ميگويد: تعهد داشتن، چالشي بودن و احساس كنترل بر اوضاع باعث ميشود انسجام بيشتري ايجاد بشود؛ اين در كنار حمايتهاي اجتماعي و تلاش افراد موفقيت را به همراه ميآورد.هر چيزي كه جان و مال و عزت نفس افراد را تهديد كند انسان در مقابلش واكنش نشان ميدهد. اين مبارزه اگر نماد بيروني هم نداشته باشد باز بدن واكنش خود را در برابر آن نشان ميدهد. مسئله حمايتهاي اجتماعي به همراه ويژگيهاي شخصيتي افراد ميتواند استرس ناشي از هر عامل خارجي را كم كند.
وقتي سيل از فراز كوهستان پايين آمد و زلزله تلي از آوار را بر سر و روي خفتگان ريخت، حجم عظيمي از مصيبت آنها را فرا گرفت.
انكار نخستين كاري بود كه كردند ولي فايدهاي نداشت؛ همه آنچه اتفاق افتاده بود واقعيت داشت. روزهاي زيادي از آن سيل و زلزله ميگذرد. كسي فكرش را هم نميكرد كه از آن همه غم، به سلامت سر بيرون بياورند. در آن بين بسياري در حاشيه فاجعه از همبستگي و همنوعخواهي مردم حرف ميزدند و اينكه بالاخره چه ميشود.
وقتي حجم عظيم يك مصيبت بر افراد جامعه وارد ميشود افراد آن جامعه براي مقابله با آن راههاي مختلفي را در پيش ميگيرند اما نكتهاي كه در فرايند پذيرش آن مصيبت وجود دارد اين است كه تحمل مصيبت عظيم طبيعي و غيرطبيعي با وجود حمايتهاي اجتماعي آسانتر ميشود.
در گذشته فكر ميكردند وقتي مصيبتي در جوامع انساني رخ ميدهد صرفنظر از امكانات مادي، ساختار شخصيتي و جسمي آدمها كه به ذهن و جسم ميشناسيم، دچار ضايعه و تخريب ميشود؛ ضايعهاي كه اثراتش غير قابل جبران است. در گذشته، مشكل، محور اصلي قرار ميگرفت و در مورد راهحلهاي رفع آن صحبت به ميان ميآمد به همين دليل حل مشكل را سخت ميديدند و ضايعه را غير قابل جبران ميدانستند اما پژوهشهاي اخير كه با رويكرد متفاوت از گذشته انجام شده چيز ديگري ميگويد.
عزتالله كردميرزا، مدرس دانشگاه علامه طباطبايي در اين باره ميگويد: اگر پرورش توانمنديها محور قرار بگيرد بين 50 تا 70 درصد آدمها به سمت پيشرفت حركت ميكنند 30 درصد باقيمانده نيز به سمت پيشرفت و انسجام حركت خواهند كرد ولي ممكن است با نقصان و فقدان اين كار را انجام دهند.وي با اشاره به اينكه وقتي تخريب در جامعه صورت ميگيرد بايد انسجام مجدد اجتماعي را به آن بازگرداند ميگويد: اگر جامعهاي ميخواهد با تخريب مقابله كند بايد حرمت يا عزت نفس را به افراد بازگرداند.
اين تجديد قوا نياز به چند مؤلفه دارد. مهمترين آنها اميد است. اگر ميخواهيد با تخريب مقابله كنيد بايد اميدوار باشيد. نكته ديگر خوشبيني است. بررسيها نشان داده است كه كساني كه در موقعيتهاي ناگوار خوشبيني خود را از دست ندادهاند زودتر به تجديدقوا دستيافتهاند. اما كساني كه به مسئله اهميت ندادهاند و فكر كردهاند كه بايد دست روي دست گذاشت و كاري نكرد معمولا نميتوانند به انسجام مجدد درست دست يابند. در كنار اين دو مؤلفه، ايمان به مسير اهميت ويژهاي دارد. آدمهاي حادثه ديده، ضايعه ديده و تخريب شده نبايد نسبت به مسير خود دچار ترديد شوند.
وي با اشاره به اينكه بيشتر حوادثي كه در زندگي رخ ميدهد قابل كنترل هستند گفت: آدمهايي كه در مسير مشخصي حركت ميكنند شايد فكر كنند خودشان اشتباه كردهاند كه آن حادثه روي داده است اما كارشناسان ميگويند بايد با ايمان به مسير تخريب را كاهش داد و انسجام مجدد را ايجاد كرد.
دكتر عزتالله كرد ميرزا در مورد ساختارهاي اجتماعي كه بر انسجام مجدد افراد تاثيرگذار است، ميگويد: نخستين عامل محيطي، رابطه فرد با ديگر افراد جامعه است. بهطور مثال رابطهاي كه فرد با اعضاي خانواده خود بهعنوان كوچكترين ساختار اجتماعي دارد ميتواند در انسجام مجدد تاثير بسزا بگذارد. اگر در يك تخريب، فرد با اعضاي خانواده يا دوستان صميمي خود رابطه نزديكي داشته باشد موفقتر خواهد بود.
وي در ادامه ميگويد: عامل دوم جلب حمايتهاي اجتماعي است كه به ساختارهاي جامعه بستگي نزديكي دارد. بهعنوان مثال در جامعهاي كه بيمههاي درماني فراگير وجود داشته باشند آدمها كمتر دچار نگراني ميشون د. اگر خانهتان بيمه باشد حتي اگر سيل و زلزله بيايد شما ميدانيد كه يك ساختار اجتماعي از شما و سرمايهتان دفاع ميكند.
فاكتور ديگري كه در محيط بيروني باعث انسجام ميشود عامل ذهني جو رواني حاكم در جامعه است. اگر جو رواني حاكم در جامعه مثبت باشد ميتوان اميدوار بود كه مؤلفههاي خوشبيني و اميد و ايمان هم فعال است اما اگر دچار يأس و نااميدي شده باشد ممكن است بازسازي و تجديدقوا را به تاخير بيندازد اما نميتواند از آن بازداري كند و تا زماني كه روح زمان و شرايط عمومي آمادگي پذيرش و ترميم را داشته باشد، باقي ميماند. سيل، زلزله، جنگ، بيماري يا مرگ عزيزان براي انسانها فشار رواني ايجاد ميكند. احساسات و رفتارهايي كه ما در مقابل هر يك از اين موقعيتها از خود نشان ميدهيم، متفاوت هستند. بايد به خاطر داشت كه هر كس در مقابل يك موقعيت خاص، به شكل خاصي عكسالعمل نشان ميدهد كه مختص به خودش است.
چيزي كه براي يك شخص استرسزاست ممكن است براي ديگري يك موقعيت عادي باشد و براي شخص سوم ممكن است لذتبخش و براي شخص چهارم ناخوشايند باشد.دكتر كردميرزا در اين باره ميگويد: در ساختارهاي اجتماعي اساسا خوبي و بدي، سلامت و بيماري و... سوژههاي ذهني هستند كه از فردي به فرد ديگر فرق ميكند. ممكن است كسي موضوعي را ضايعه تلقي كند و ديگري آن را پيروزي تلقي كند. مثل نتيجه فوتبال است.
كسي در آن پيروز ميشود و ديگري شكست ميخورد. اين واژهها چون ذهني است، همبستگي در مورد آنها كار سختي است. هر كسي ممكن است در هر جامعهاي پيرو شخص خاصي براي انسجام مجدد باشد ولي همه آدمها لزوما هدف واحدي ندارند و هر كسي بهدنبال ذهنيت خود ميرود و بر اساس آن وقايع را تفسير ميكند. پس اگر ميخواهيم انسجام مجدد رخ بدهد بايد شرايط اجتماعي را طوري تغيير دهيم كه آدمها فرصت همگرايي در تجديد قوا پيدا كنند. به عبارت ديگر شرايط و جو عمومي براي پيشرفت بايد مثبت شود.
وي با تاكيد بر اينكه ايجاد همگرايي كار سختي نيست ميگويد: تاريخچه زندگي آدمها نشان داده كه آنها ميتوانند به نقطه اشتراك برسند. خيلي از كشورها بودهاند كه دچار ضايعه، فقدان و جنگ شدهاند ولي توانستهاند با يك زمان مختصر براي تجديد قوا حركت كنند. وي با تاكيد بر اينكه نبايد گذاشت جو بدبيني بر جامعه حاكم شود ميگويد: حتي اگر كسي فكر ميكند حقكشي شده است اگر بدبيني به سراغش بيايد نميتواند موفق شود.
براي تجديد قوا بعد از تخريب به 2 طريق ميتوان عمل كرد؛ يا متمركز بر اشخاص شويم يا متمركز بر عوامل شويم. منظور از اشخاص همه كساني هستند كه در جامعه با الگوهاي متفاوت ذهني و رفتاري متفاوت در جامعه زندگي ميكنند. بايد بدانيم كه چه برخوردي ميتواند الگوي رفتاري ايرانيان را تغيير بدهد. بايد، رفتارهاي ايرانيان را به خوبي تحليل كرد و بدانيم ساختار رفتاري شخصيتي و ذهنيتي ايرانيان بر چه چيزهايي استوار است. عامل دوم رويكرد متمركز بر متغير عوامل است. بايد بدانيم كه چه عوامل خارجياي باعث تغيير رفتار ميشود. بهطور مثال در مسائل اقتصادي، يك كانديدا بايد بداند كه چه عامل اقتصادي بر كدام ريخت جمعيتي يا خرده جمعيتها چه تأثيري ميگذارد.
كارشناسان معتقداند اگر ميخواهيد مرحله تخريب را پشت سر بگذاريد بايد بر 3ساختار معيشتي و جسماني، روانشناختي و معنوي افراد به صورت خاص متمركز شويد. تغيير در اين 3 ساختار تجديد قوا را به همراه ميآورد.اما همه ماجرا اين نيست وقتي حجم مصيبت به افراد يك جامعه وارد ميشود در كمترين واكنش احتمالي، بدن نشانههايي از خود نشان ميدهد كه به آن استرس يا فشار رواني ميگويند.
فشار رواني يا استرس احساس تنش روي اعضاي بدن يا نيروي ذهني است؛ بهدنبال آن بيماريهاي قلبي-عروقي و رواني بروز ميكند.برخي نيز معتقدند كه چند عامل مشخص بعد از وقوع حوادث طبيعي و غيرطبيعي عظيم باعث رفع عوارض ناشي از آن ميشود. حمايتهاي اجتماعي، سختكوشي، احساس تعهد به هدفي كه دارند و چالشي بودن ميتواند مردم را آرامتر كند. هر چقدر اين عوامل فراگيرتر باشد مردم انسجام بيشتري پيدا ميكنند و راحتتر با حادثه و معضل موجود كنار ميآيند. در اين بين فرقي بين وقايعي طبيعي مانند زلزله، سيل، آتشفشان و غير طبيعي مانند جنگ نميكند.
منظور از چالشي بودن نيز اين است كه افراد براي هدفي كه انتخاب كردهاند در برابر هرگونه اعمال فشار و شكست احتمالي مقاومت كرده و به صورت چالشي عمل كنند. دكتر شهين زاهدي روانشناس نيز ميگويد: تعهد داشتن، چالشي بودن و احساس كنترل بر اوضاع باعث ميشود انسجام بيشتري ايجاد بشود؛ اين در كنار حمايتهاي اجتماعي و تلاش افراد موفقيت را به همراه ميآورد.هر چيزي كه جان و مال و عزت نفس افراد را تهديد كند انسان در مقابلش واكنش نشان ميدهد. اين مبارزه اگر نماد بيروني هم نداشته باشد باز بدن واكنش خود را در برابر آن نشان ميدهد. مسئله حمايتهاي اجتماعي به همراه ويژگيهاي شخصيتي افراد ميتواند استرس ناشي از هر عامل خارجي را كم كند.