بسم الله الرحمن الرحیم ــ الحمدلله رب العالمین
یاددارم یک غروب سردسرد....
میگذشت ازکوچه مادوره گرد...
دوره گردم کهنه قالی می خرم....
دست دوم جنس عالی می خرم...
کاسه وظرف سفالی می خرم...
گرنداری کوزه خالی می خرم...
اشک درچشمان باباحلقه بست...
عاقبت آهی کشیدبغضش شکست...
اول ماه است ونان درسفره نیست...
ای خداشکرت ولی این زندگیست؟....
بوی نان تازه هوش رابرده بود...
اتفاقامادرم هم روزه بود....
خواهرم بی روسری بیرون دوید...
گفت آقاسفره خالی می خرید....
یاددارم یک غروب سردسرد....
میگذشت ازکوچه مادوره گرد...
دوره گردم کهنه قالی می خرم....
دست دوم جنس عالی می خرم...
کاسه وظرف سفالی می خرم...
گرنداری کوزه خالی می خرم...
اشک درچشمان باباحلقه بست...
عاقبت آهی کشیدبغضش شکست...
اول ماه است ونان درسفره نیست...
ای خداشکرت ولی این زندگیست؟....
بوی نان تازه هوش رابرده بود...
اتفاقامادرم هم روزه بود....
خواهرم بی روسری بیرون دوید...
گفت آقاسفره خالی می خرید....