[You must be registered and logged in to see this image.]
اینجا جایی است نزدیک جذام خانه! همان جایی که روزی فروغ طلاهایش را
به جذامیان هدیه داده بود.
حس غریبی ست وقتی به آنجا می روی. و غریب تر از آن، فضایی ست که در
چند قدمی آنجاست!!!
اینجا حتی سنگها هم گویی جذام دارند!
پروردگارا! چه شکر گویمت وقتی می بینم حتی آینه های اینجا از نمایش شرمسارند.
چه شکر گویمت وقتی می شنوم اینجا عشقها هم رنگی به بی رنگی دنیایشان دارند.
اما اینان همه عاشقند؟؟
چه شکر گویمت وقتی رنجی را حس می کنم که شبانه روز به آنها هدیه داده ای و
اینان چه سپاسگذارانه به درگاهت نیایش می کنند؟؟
پروردگارا پس عدالتت کجاست؟!!
اینجا جایی است نزدیک جذام خانه! همان جایی که روزی فروغ طلاهایش را
به جذامیان هدیه داده بود.
حس غریبی ست وقتی به آنجا می روی. و غریب تر از آن، فضایی ست که در
چند قدمی آنجاست!!!
اینجا حتی سنگها هم گویی جذام دارند!
پروردگارا! چه شکر گویمت وقتی می بینم حتی آینه های اینجا از نمایش شرمسارند.
چه شکر گویمت وقتی می شنوم اینجا عشقها هم رنگی به بی رنگی دنیایشان دارند.
اما اینان همه عاشقند؟؟
چه شکر گویمت وقتی رنجی را حس می کنم که شبانه روز به آنها هدیه داده ای و
اینان چه سپاسگذارانه به درگاهت نیایش می کنند؟؟
پروردگارا پس عدالتت کجاست؟!!