به یاد جای پای خسته تو، که رو برفا دل خورشیدو خون کرد
در اون روزای سرد گریه کردن، که بااشکات دلم رومهربون کرد
نشستم در غروب گیج یک رود،که روزی عاشق لب تشنگیم بود
دراندوه فرود تیر ودشنه ،که یار بی ریای خستگیم بود
تموم دفترای شعر من سوخت، نبودی تا ببینی گریه کردم
شدم خاکستر وبرباد رفتم، به ابری بغض شب را هدیه کردم
تموم خاطراتم گر گرفتن، به مرگ شعله شمعی تو بارون
چه سخته دوری گل از بهارون، چه سخته طاقت مرگ عزیزون
کدوم دشمن کدوم بیگانه شب زد، به روزایی که درسنگر شکفتی
چه آسوده تو درمسلخ نشستی ،چه آسوده مرا بدرود گفتی
اگرچه روزها بی تو گذشتن، بدون این همه شب باستاره
اگرچه درعزای تو نشستم ،که شاید ابر دلتنگی بباره
هنوزم تازه ای ای گل تو آب تموم چشمه های این ولایت
هنوز چشم وچراغ عاشقایی، تو این زندون غمگین اسارت