[You must be registered and logged in to see this link.] انگشت خپل اشاره ی دست راستش رو به ابعاد ۲ بند انگشت داخل حفره ی سمت چپ دماغ دراز و قوزدارش کرده بود و با چشمانی که انگار از حدقه در اومده بودند نمی دونم دقیقا به چی خیره شده بود!
من با چشمانی حیرت زده از صندلی عقب ماشین به این صحنه ی تراژیک یعنی" راننده ی محترم ماشین بغلی که مشغول حفاری اونم از نوع عمیقش بود" زل زده بودم. این اولین منظره ای نبود که من با اون مواجه می شدم! اما بدون شک از بی نظیرتریناش بود. راننده ی محترم بعد از اینکه حسابی انگشت اشاره ی فلک زده رو احتمالا جهت تنظیم وزن خپلگیش پیچ و تاب داد سوژه ی مورد نظر رو به آرومی از بینی محترم در آورد و طی یک عمل مخفیانه اون رو ناپدید کرد! بعد از اینکه این منظره ی دلخراش من رو کمی تا قسمتی دستخوش احساسات زود گذر کرد. قسمت دوم ماجرا به ادامه پیوست و من رو متحیر تر از قبل کرد! همون راننده ی عزیز دقیقاً با همون انگشت -نه چپیش نه راستیش- به سمت گوش سمت چپش رفت و عملیات حفاری و پاک سازی رو دوباره از سر گرفت و من دوباره تعجب زده تر از قبل شاهد ادامه ی این ماجرای رقت انگیز شدم...... ادامه ی این مبحث گرانقدر رو به عهده ی ذهن پر از هیجان و سرشار از شور زندگیتون می ذارم. شما می تونید خیلی راحت سرنوشت اون انگشت بیچاره رو پیش روی خودتون مجسم کنید! به هر حال انصافاً طی این ۲۰ بهاری که پشت سر گذاشتم به دفعات شاهد وقایع اینچنینی بودم و اون علاقه ی طیف عظیم رانندگان زحمتکش این مرز و بوم به حرکتی بود که قاعدتاً باید "اون" رو توی دستشویی انجام داد و نه در حضور این ملت شریف و همیشه در صحنه!
هنوز هم نفهمیدم چرا؟ و هنوز هم متوجه نشدم که آیا این اشخاص متوجه حضور بقیه و احیاناً سر رفتن و پاشیده شدن آبروی خود نیستند؟