گاهی ادم نمیدونه چرا ولی دلش میگیره
من دلم گرفته از اینکه نمیدونم چرا!؟
چرا... نمیتونیم نبینییم اشک چشمان غمگینی؟
چرا نمیتونیم نبینیم دستان پینه بسته ای از زخم کار و نابرابری؟
چرا نمیتونیم دل هر ناشادمانی را به شادی وجد اریم؟
چرا ما هم گرفتاریم به به دیدن و نتوانستن ؟
چرا یک کودکی یتیم به حسرت دل به اهی سرد بیالاید؟
چرا در پیش چشمانش دگر کودک به شادی پدر را دربغل گیرد
چرا...؟
چرا...؟
چرا...؟
[You must be registered and logged in to see this image.]
نمیدانم چرا ، نمیدانم !؟
من دلم گرفته از اینکه نمیدونم چرا!؟
چرا... نمیتونیم نبینییم اشک چشمان غمگینی؟
چرا نمیتونیم نبینیم دستان پینه بسته ای از زخم کار و نابرابری؟
چرا نمیتونیم دل هر ناشادمانی را به شادی وجد اریم؟
چرا ما هم گرفتاریم به به دیدن و نتوانستن ؟
چرا یک کودکی یتیم به حسرت دل به اهی سرد بیالاید؟
چرا در پیش چشمانش دگر کودک به شادی پدر را دربغل گیرد
چرا...؟
چرا...؟
چرا...؟
[You must be registered and logged in to see this image.]
نمیدانم چرا ، نمیدانم !؟
Last edited by hiran on Fri May 07, 2010 10:15 pm; edited 2 times in total