نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلکه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است. يکي از ادياني که به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است.
زن هاي مسلمان مي توانند براي ازدواج بامردي غير مسلمان ،دين خود را تغيير دهند؟چرا مردهاي مسلمان مي توانند زني را که قائل به دين ديگري است به همسري بگيرند ، اما زن مسلمان نمي تواند با مردي که مثلا زرتشتي است ازدواج کنند و اگر مي شود زن ها مي توانند به خاطر اين موضوع دين شان را تغيير دهند؟
تغيير دين و اعتقاد چيزي نيست كه به خاطر اهدافي چون ازدواج و تبعيت از ديگران يا براي رسيدن به خواسته هاي نفساني صورت گيرد؛ دين انسان حقيقتي است كه او از راه عقل و منطق و استدلال و عشق و علاقه به آن ايمان آورده است نبه همين خاطر به حكم عقل لازم است كه به مقتضا و لوازم آن پايبند باشد ن به همين خاطر اهداف و اغراض و تمايلات حاشيه اي نمي تواند اصل ايمان و اعتقاد عقلي كه به آن رسيده، تغيير دهد.
فرض كنيد يقين داريد كه 2+2 مي شود 4 ؛ آيا ممكن است كه بگوييد چون دلم مي خواهد نتيجه 5 باشد، ايمانم به اين محاسبه ساده رياضي را تغيير مي دهم و از اين به بعد معتقد خواهم بود كه "2+2 مي شود 5"؟ يا چون 2+2 شود 5 براي من فايده بيش تري دارد؟ مسلما خير؛ بر همين اساس ايمان و اعتقاد ديني انسان هم قابل تغيير و تبديل نيست. نه به خاطر ازدواج و نه هيچ تمايل ديگري، مگر آن كه انسان معتقد شود تاكنون در تشخيص دين حق اشتباه مي كرده، ديني كه تا كنون به آن معتقد بوده ،دين حقيقي نبوده، در اين صورت لازم است دين خود را تغيير دهد.
البته در تغيير دين هم لازم است به ديني بگرود كه عقل و استدلال برهاني حقانيت آن را تاييد مي نمايد، نه هر ديني كه با تمايلات دروني او همراهي دارد؛ در نتيجه ازدواج با فردي از ديني ديگر تنها در صورتي است كه قوانين شرعي با آن ها منطبق باشد و گرنه به خاطر ازدواج و مانند آن نمي توان دين خود را تغيير داد.
اما اينكه مردان مسلمان امكان ازدواج با زناني از ديگر اديان را دارند، درست نيست.براي مردان نيز امكان ازدواج دائمي با زنان غير مسلمان نيست.
اولا ازدواج مردان مسلمان با زنان ديگر اديان به طور مطلق مجاز نبوده،تنها در تحت شرايط خاصي جايز مي باشد؛ از جمله آن كه اين زنان در زمره پيروان اديان آسماني باشند و بي دين يا معتقد به اديان گوناگون غير آسماني محسوب نگردند. ازدواج با آن ها تنها به شكل ازدواج موقت قابل قبول خواهد بود. ازدواج دائم با اين زنان جائز نيست.
ثانيا منع از ازدواج با پيروان ديگر اديان از جمله اموري است که ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مينمودند. سخت پايبند آن بودند، بدين معنا که معتقد بودند همان گونه که سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود.
به همين جهت پيروان اكثر اديان از ديرباز از ازدواج با افراد غير هم کيش خود دوري داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلکه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است. يکي از ادياني که به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است.
در بخشهاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع کرده و آن را از گناهان کبيره معرفي کرده است ؛ در آيين مسيحيت و زرتشتي نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. اگر در اسلام در حد محدود اجازه ازدواج مردان با زنان ديگر اديان داده شده ،به اين علت است كه معمولا زنان در تفكرات و اعتقادات خواسته يا ناخواسته تحت تاثير شوهران خود خواهند بود.
اين امر در شكل عكس خود چندان مصداق ندارد ؛ در واقع در زندگي عادي زناشويي مخصوصا مدتي بعد از ازدواج كه مردها چندان تحت تاثير احساسات و عواطف خود در قبال همسرناخود نيستند، اين عقيده مرد است كه در زندگي متجلي مي شود و مجموعه خانواده تحت تاثير آن قرار مي گيرند .
بر همين اساس احتمال تغيير دين در مرد به خاطر اعتقاد خاص همسرش بسيار كم است، در حالي كه احتمال تغيير دين زن و تحت تاثير عقيده و باور ديني شوهرش بسيار مي باشد ؛ فلسفه تحريم ازدواج زن مسلمان با مردان غير مسلمان در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذکر شده، يعني از آن جا که زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري فكري و رفتاري از شوهران شان قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شدهاند.(1)
شيخ صدوق در کتاب علل الشرايع در مورد اين که چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي( دشمنان شيعه) جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج کنند، روايتي را از زراره نقل کرده که امام صادق(ع) فرمود: «با زنان شکاک و مرددّ در دين خود ازدواج کنيد. زنان مسلمان را به شکاکان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت ميپذيرد و شوهر او را مجبور ميکند که به آيين خود درآيد».(2)
علامه مجلسي روايتي به همين مضمون آورده که: «از افراد بياعتقاد( منظور بي اعتقاد به دين اسلام است ، نه بي دين محض ) زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند . مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين خود ميکنند». (3)
از طرف ديگر پيش از ازدواج نحوه رابطه قلبي زن و مرد به گونه اي است كه مرد به واسطه تمايل شديد به زن حاضر است هر گونه شرطي را در مسير رسيدن به وي بپذيرد و به آن تن در دهد . همين شدت نظر در منع ازدواج مردان غير مسلمان با زنان مسلمان در موارد بسياري ديده شده كه منجر به مسلمان شدن مرداني غير مسلمان كه علاقه مند به ازدواج با زنان مسلمان بودند شده است .
اسلام دين منطق و عقلانيت است . تمايلي ندارد كه به هر وسيله و ابزاري تعداد پيروان خود را افزايش دهد ، اما مشكل انسان ها غالبا اين است كه معمولا به مقتضاي عقل و خرد خود عمل نمي نمايند . حاضر نيستند در برابر احساسات و اعتقادات سنتي خود بايستند مثلا دين آبا و اجدادي خود را تغيير دهند ؛ اما در شرايطي خاص و در موقعيت ويژه دروني ، حاضر به پذيرش حكم عقل خود خواهند شد .
مساله مورد نظر مي تواند در اين زمينه راهگشا باشد .
ممکن است گفته شود اگر فلسفه اين حکم چنين است، پس چه مانعي دارد در شرايطي، با اطمينان به اين که چنين خطري زن را تهديد نمي كند ، بلکه شرايط به گونهاي است که زنان ميتوانند شوهران شان را به پذيرش اسلام متمايل سازند، اين ازدواج جايز باشد، چنان که مسيحيان در شرايطي که به اين امر اطمينان داشته باشند، به زنان خويش چنين اجازهاي ميدهند؟
در پاسخ بايد گفت : اولاً اين مسئله صرفاً يک تصور و احتمال پيش از ازدواج است . نمي توان به چنين اطميناني رسيد؛ در نتيجه چه بسا زن پس از ازدواج ناخودآگاه و به تدريج تحت تأثير قرار بگيرد.
ثانياً: آن چه در فلسفه حکم تحريم ازدواج و تفاوت زن و مرد ياد شد، علت تامه حکم نيست، چه اين که ممکن است مصالح و مفاسد ديگري نيز در وضع حکم فوق مطرح باشد که از آن بياطلاعيم.
شايد يکي از دلائل اين باشد بعضي از فقها با استناد به آيه: «لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً(4) ؛ خداوند راهي براي تسلط كافران بر مومنان قرار نداده است » بر عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان استدلال ميکنند، چه اين که لازمه اين ازدواج، سلطه غير مسلمان بر مسلمان خواهد بود. بدين گونه که طبق آداب و رسوم اجتماعي زن مطيع شوهرش است. لازمه ازدواج با غير مسلمان، تسلط وي بر مسلمان خواهد بود.
البته علل و عوامل ديگري را نيز مي توان در اين رابطه بر شمرد ،مثلا بعضي از نويسندگان معاصر، عدم ازدواج زن مسلمان با مرد کافر را معلول عدم اعتراف غير مسلمان به مشروعيت آيين اسلام دانسته اند،(5) بدين معنا که عقيده و دين زن مسيحي يا يهودي يا زرتشتي در خانواده مسلمان ، قابل احترام است، زيرا آزادي مذهب از طرف اسلام پذيرفته شده، اين افراد به عنوان اهل کتاب و پيروان اديان آسماني كه زماني بر حق بودند شناخته مي شوند و حرمت خود را دارند ، ولي زن مسلمان و عقايد او در خانواده غير مسلمان به طور طبيعي مورد تحقير و كم توجهي قرار خواهد گرفت، زيرا ديگر اديان، دين اسلام را به عنوان دين آسماني قبول ندارد . تنها مذهب نجاتبخش را آيين خود ميداند ، به همين خاطر ناخواسته زن مجبور به عدم تظاهر به عقايد دين خود خواهد بود .
پينوشتها: 1. محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.
2. علل الشرايع، ج 2، ص 502.
3. بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.
4. نساء (4)آيه 141.
5. حقوقدان معاصر حافظ صيدي در کتاب المقارنات و المقابلات؛ هم چنين ر.ک: حقوق مدني يهود، ماده 393.;
زن هاي مسلمان مي توانند براي ازدواج بامردي غير مسلمان ،دين خود را تغيير دهند؟چرا مردهاي مسلمان مي توانند زني را که قائل به دين ديگري است به همسري بگيرند ، اما زن مسلمان نمي تواند با مردي که مثلا زرتشتي است ازدواج کنند و اگر مي شود زن ها مي توانند به خاطر اين موضوع دين شان را تغيير دهند؟
تغيير دين و اعتقاد چيزي نيست كه به خاطر اهدافي چون ازدواج و تبعيت از ديگران يا براي رسيدن به خواسته هاي نفساني صورت گيرد؛ دين انسان حقيقتي است كه او از راه عقل و منطق و استدلال و عشق و علاقه به آن ايمان آورده است نبه همين خاطر به حكم عقل لازم است كه به مقتضا و لوازم آن پايبند باشد ن به همين خاطر اهداف و اغراض و تمايلات حاشيه اي نمي تواند اصل ايمان و اعتقاد عقلي كه به آن رسيده، تغيير دهد.
فرض كنيد يقين داريد كه 2+2 مي شود 4 ؛ آيا ممكن است كه بگوييد چون دلم مي خواهد نتيجه 5 باشد، ايمانم به اين محاسبه ساده رياضي را تغيير مي دهم و از اين به بعد معتقد خواهم بود كه "2+2 مي شود 5"؟ يا چون 2+2 شود 5 براي من فايده بيش تري دارد؟ مسلما خير؛ بر همين اساس ايمان و اعتقاد ديني انسان هم قابل تغيير و تبديل نيست. نه به خاطر ازدواج و نه هيچ تمايل ديگري، مگر آن كه انسان معتقد شود تاكنون در تشخيص دين حق اشتباه مي كرده، ديني كه تا كنون به آن معتقد بوده ،دين حقيقي نبوده، در اين صورت لازم است دين خود را تغيير دهد.
البته در تغيير دين هم لازم است به ديني بگرود كه عقل و استدلال برهاني حقانيت آن را تاييد مي نمايد، نه هر ديني كه با تمايلات دروني او همراهي دارد؛ در نتيجه ازدواج با فردي از ديني ديگر تنها در صورتي است كه قوانين شرعي با آن ها منطبق باشد و گرنه به خاطر ازدواج و مانند آن نمي توان دين خود را تغيير داد.
اما اينكه مردان مسلمان امكان ازدواج با زناني از ديگر اديان را دارند، درست نيست.براي مردان نيز امكان ازدواج دائمي با زنان غير مسلمان نيست.
اولا ازدواج مردان مسلمان با زنان ديگر اديان به طور مطلق مجاز نبوده،تنها در تحت شرايط خاصي جايز مي باشد؛ از جمله آن كه اين زنان در زمره پيروان اديان آسماني باشند و بي دين يا معتقد به اديان گوناگون غير آسماني محسوب نگردند. ازدواج با آن ها تنها به شكل ازدواج موقت قابل قبول خواهد بود. ازدواج دائم با اين زنان جائز نيست.
ثانيا منع از ازدواج با پيروان ديگر اديان از جمله اموري است که ملل مختلف گذشته در انتخاب همسر خويش مراعات مينمودند. سخت پايبند آن بودند، بدين معنا که معتقد بودند همان گونه که سلامت جسمي پدر و مادر در سلامت جسمي فرزند مؤثر است، سلامت روحي و اخلاقي و عقيدتي نيز در سعادت فرزند مؤثر خواهد بود.
به همين جهت پيروان اكثر اديان از ديرباز از ازدواج با افراد غير هم کيش خود دوري داشته اند. بنابراين نهي از ازدواج با بيگانه عقيدتي اختصاص به اسلام نداشته، بلکه در اديان ديگر نيز از ازدواج با بيگانه عقيدتي نهي شده است. يکي از ادياني که به شدت پيروان خود را از ازدواج با بيگانگان برحذر داشته، آيين يهود است.
در بخشهاي مختلفي تورات به شدت يهوديان را از ازدواج با بيگانگان منع کرده و آن را از گناهان کبيره معرفي کرده است ؛ در آيين مسيحيت و زرتشتي نيز ازدواج با بيگانگان ممنوع است. اگر در اسلام در حد محدود اجازه ازدواج مردان با زنان ديگر اديان داده شده ،به اين علت است كه معمولا زنان در تفكرات و اعتقادات خواسته يا ناخواسته تحت تاثير شوهران خود خواهند بود.
اين امر در شكل عكس خود چندان مصداق ندارد ؛ در واقع در زندگي عادي زناشويي مخصوصا مدتي بعد از ازدواج كه مردها چندان تحت تاثير احساسات و عواطف خود در قبال همسرناخود نيستند، اين عقيده مرد است كه در زندگي متجلي مي شود و مجموعه خانواده تحت تاثير آن قرار مي گيرند .
بر همين اساس احتمال تغيير دين در مرد به خاطر اعتقاد خاص همسرش بسيار كم است، در حالي كه احتمال تغيير دين زن و تحت تاثير عقيده و باور ديني شوهرش بسيار مي باشد ؛ فلسفه تحريم ازدواج زن مسلمان با مردان غير مسلمان در قرآن و روايات، خوف تأثيرپذيري مسلمان از غير مسلمان و راه يافتن ضعف عقيدتي و اخلاقي به مسلمانان ذکر شده، يعني از آن جا که زنان به صورت نسبي در معرض تأثير پذيري فكري و رفتاري از شوهران شان قرار دارند، از اين ازدواج مطلقاً منع شدهاند.(1)
شيخ صدوق در کتاب علل الشرايع در مورد اين که چرا ازدواج مردان با زنان مستضعف ناصبي( دشمنان شيعه) جايز است، ولي زنان حق ندارند با چنين مرداني ازدواج کنند، روايتي را از زراره نقل کرده که امام صادق(ع) فرمود: «با زنان شکاک و مرددّ در دين خود ازدواج کنيد. زنان مسلمان را به شکاکان تزويج ننماييد، زيرا زن از شوهرش تربيت ميپذيرد و شوهر او را مجبور ميکند که به آيين خود درآيد».(2)
علامه مجلسي روايتي به همين مضمون آورده که: «از افراد بياعتقاد( منظور بي اعتقاد به دين اسلام است ، نه بي دين محض ) زن بگيريد، ولي به آنان زن ندهيد، زيرا زنان در معرض تأثير پذيري از مردان هستند . مردان زنان را مجبور به پذيرش آيين خود ميکنند». (3)
از طرف ديگر پيش از ازدواج نحوه رابطه قلبي زن و مرد به گونه اي است كه مرد به واسطه تمايل شديد به زن حاضر است هر گونه شرطي را در مسير رسيدن به وي بپذيرد و به آن تن در دهد . همين شدت نظر در منع ازدواج مردان غير مسلمان با زنان مسلمان در موارد بسياري ديده شده كه منجر به مسلمان شدن مرداني غير مسلمان كه علاقه مند به ازدواج با زنان مسلمان بودند شده است .
اسلام دين منطق و عقلانيت است . تمايلي ندارد كه به هر وسيله و ابزاري تعداد پيروان خود را افزايش دهد ، اما مشكل انسان ها غالبا اين است كه معمولا به مقتضاي عقل و خرد خود عمل نمي نمايند . حاضر نيستند در برابر احساسات و اعتقادات سنتي خود بايستند مثلا دين آبا و اجدادي خود را تغيير دهند ؛ اما در شرايطي خاص و در موقعيت ويژه دروني ، حاضر به پذيرش حكم عقل خود خواهند شد .
مساله مورد نظر مي تواند در اين زمينه راهگشا باشد .
ممکن است گفته شود اگر فلسفه اين حکم چنين است، پس چه مانعي دارد در شرايطي، با اطمينان به اين که چنين خطري زن را تهديد نمي كند ، بلکه شرايط به گونهاي است که زنان ميتوانند شوهران شان را به پذيرش اسلام متمايل سازند، اين ازدواج جايز باشد، چنان که مسيحيان در شرايطي که به اين امر اطمينان داشته باشند، به زنان خويش چنين اجازهاي ميدهند؟
در پاسخ بايد گفت : اولاً اين مسئله صرفاً يک تصور و احتمال پيش از ازدواج است . نمي توان به چنين اطميناني رسيد؛ در نتيجه چه بسا زن پس از ازدواج ناخودآگاه و به تدريج تحت تأثير قرار بگيرد.
ثانياً: آن چه در فلسفه حکم تحريم ازدواج و تفاوت زن و مرد ياد شد، علت تامه حکم نيست، چه اين که ممکن است مصالح و مفاسد ديگري نيز در وضع حکم فوق مطرح باشد که از آن بياطلاعيم.
شايد يکي از دلائل اين باشد بعضي از فقها با استناد به آيه: «لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً(4) ؛ خداوند راهي براي تسلط كافران بر مومنان قرار نداده است » بر عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد غير مسلمان استدلال ميکنند، چه اين که لازمه اين ازدواج، سلطه غير مسلمان بر مسلمان خواهد بود. بدين گونه که طبق آداب و رسوم اجتماعي زن مطيع شوهرش است. لازمه ازدواج با غير مسلمان، تسلط وي بر مسلمان خواهد بود.
البته علل و عوامل ديگري را نيز مي توان در اين رابطه بر شمرد ،مثلا بعضي از نويسندگان معاصر، عدم ازدواج زن مسلمان با مرد کافر را معلول عدم اعتراف غير مسلمان به مشروعيت آيين اسلام دانسته اند،(5) بدين معنا که عقيده و دين زن مسيحي يا يهودي يا زرتشتي در خانواده مسلمان ، قابل احترام است، زيرا آزادي مذهب از طرف اسلام پذيرفته شده، اين افراد به عنوان اهل کتاب و پيروان اديان آسماني كه زماني بر حق بودند شناخته مي شوند و حرمت خود را دارند ، ولي زن مسلمان و عقايد او در خانواده غير مسلمان به طور طبيعي مورد تحقير و كم توجهي قرار خواهد گرفت، زيرا ديگر اديان، دين اسلام را به عنوان دين آسماني قبول ندارد . تنها مذهب نجاتبخش را آيين خود ميداند ، به همين خاطر ناخواسته زن مجبور به عدم تظاهر به عقايد دين خود خواهد بود .
پينوشتها: 1. محمد ابراهيمي، ازدواج با بيگانگان، ص 117.
2. علل الشرايع، ج 2، ص 502.
3. بحارالانوار، ج 103، ص 377 و 380.
4. نساء (4)آيه 141.
5. حقوقدان معاصر حافظ صيدي در کتاب المقارنات و المقابلات؛ هم چنين ر.ک: حقوق مدني يهود، ماده 393.;