[You must be registered and logged in to see this image.]
سكوت هديه‌اي خدايي است كه بسياري از ما شهرنشينان تا حدود زيادي از آن محروميم و اگر هم به ندرت به آن دست پيدا كنيم با كمك راديو و تلويزيون در چشم برهم‌زدن از دستش مي‌دهيم.
انسان امروز از سكوت و لذت‌بردن از آن عاجز شده است و ناتوان در بودن و ماندن در آن!سكوت در ادبيات اجتماعي ما عموما در بار معنايي منفي آن به كار برده شده. نظير آنچه كه زنده‌ياد اخوان ثالث در شعر زمان به آن اشاره دارد؛ سلام‌ات را نمي‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گريبان است.پذيرش خاموشي، ناتواني انسان براي تغيير و اصلاح تلقي شده است. در حالي كه سكوت در ادبيات ايران مفهومي پرمعنا دارد. در اين رويكرد سكوت، فضايي امن براي بازنگري در خود، زمينه‌ساز بازخواني افكار و انديشه‌ها و وسيله‌اي مهم براي كنترل و رفتار و كردار آدمي است.

در ادبيات و در شعر شاعران ايراني سكوت، گاه انتخابي، گاه اجباري و گاه از سر رمز آلودگي و سرشار از گفتني‌ها و علامت‌ها است. سكوت در ادبيات روانشناسي ريشه در افكار پريشان و ناهنجار دارد و نوعي بيماري به حساب مي‌آيد.

در اين صورت است كه حرف نزدن، ساكت ماندن و به رفتارهاي عاطفي ديگران پاسخ ندادن از علائم افتادن در دام سكوت است. همچنين سكوت بين انسان‌ها را مي‌توان نبود صحبت ناميد. سكوت، نبودن صدا نيست، بلكه بعضي اوقات سكوت اصلا وجود ندارد. زيرا هميشه سر و صدا است. همچنين به اين معنا نيست كه بگوييم سكوت يعني گفتن هيچي. صحبت كردن مانند يك خط شعاع است، اما با ايماء و اشاره.

حركات رفتاري حتي اگر در سكوت صورت گيرد، باز هم مانند يك خط شعاع در سكوت به كارگرفته مي‌شود.

حرف نزدن، ساكت ماندن، به رفتارهاي شخصي و عاطفي ديگران جواب ندادن، از علائم افتادن در دام سكوت است.

در مواقع بسياري، سكوت كردن مي‌تواند عكس‌العملي در مقابل يك وضعيت دشوار باشد. اين سكوت نوعي انتخاب براي نگفتن است كه مي‌تواند علامتي باشد مبني‌بر اينكه فرد براي متعادل شدن نياز به كمك ما دارد. با اين حال در مواقعي نيز سكوت به معناي يك رفتار ناهنجار نيست بلكه انتخاب فرد است براي اينكه يك راز خانوادگي يا يك سنت دوستانه را پوشش دهد.

گاه زماني سكوت ما را دربرمي‌گيرد طوري كه دوست داريم وارد عالم رؤيا و لذت‌بردن از رؤياها شويم. اين لحظاتي است كه براي خود ساختن، آرامش و تعادل‌بخشي به روح و روان‌مان ضروري است.

سكوت به ما اجازه فكر كردن قبل از حرف زدن مي‌دهد. براي فكر كردن و تمركز بايد سكوت كنيم و در اين مرحله است كه احساس مي‌كنيم اين سكوت باعث ايجاد و تقويت حال خوب براي ما مي‌شود.

با اين حال بعضي از اشخاص به راحتي نمي‌توانند سكوت را تحمل بكنند و دچار استرس و افسردگي مي‌شوند و از سكوت هراس دارند.

يادمان باشد كه اشخاص با همديگر فرق مي‌كنند. هركسي عكس‌العمل خاص خودش را دارد. بعضي از اينكه مورد تمسخر ديگران واقع نشوند و يا اينكه ديگران حرفشان را نمي‌فهمند، سكوت مي‌كنند و بعضي ديگر نيز از اين طريق مي‌خواهند ابراز عقيده كرده. يا حرف خودشان را به كرسي بنشانند.

بايد گفت كه قدرت مبارزه با قانون و قدرت گفتن «من نمي‌توانم» و يا داشتن مدعاي امروزي هميشه مقدور و ممكن نيست. در هر صورت مشكلات يا دشواري‌هاي زندگي اجتماعي، شهرنشيني و به دست آوردن يك احساس خاص و حتي ناشناخته، فرد را به مشكلات مي‌كشاند و منجر به سكوت مي‌شود.

از زاويه‌اي ديگر سكوت مي‌تواند يك انتخاب و اراده شخصي باشد، براي سخن نگفتن. در واقع ما در زندگي اجتماعي و به تجربه ياد مي‌گيريم كه در مواقعي ساكت بمانيم و حرفي نزنيم و اين نوع سكوت كمتر فراموش مي‌شود.

پس مي‌توانيم بگوييم كه سكوت اكتسابي است و مي‌توانيم ياد بگيريم ساكت بمانيم يا ساكت نمانيم و يا در چه مواقعي سكوت كنيم و چه زمان‌هايي نه.

از سوي ديگر واقعيت اين است كه اگر بيش از حد و اندازه وارد دنياي سكوت بشويم، باعث تقويت سكوت مي‌شود و ما به راحتي از اين مهلكه نمي‌توانيم خارج شويم. اين قسمت را مي‌توان به معناي منفي سكوت ناميد كه باعث بسته شدن و قرار گرفتن ما در موقعيتي مي‌شود كه به راحتي نمي‌توان از آن خارج شد.

از بعدي ديگري مي‌توان گفت گاهي سكوت يك نوع وسيله گريز است. ما گاهي اوقات مي‌توانيم سكوت اختيار كنيم. آن هم به خاطر اينكه با مسائل نگران‌كننده مواجه نشويم.
حال سؤال اين است كه آيا سكوت ابعاد ديگري نيز دارد كه با تاريخ و فرهنگ يك جامعه رابطه داشته باشد؟

در برخي از فرهنگ‌ها يا اديان، سكوت امري با ارزش تلقي‌ مي‌شود. مثلا در فرهنگ مردم آسياي شرقي و چين، سكوت مملو از رازهاي سنگين است. سكوت به معناي احترام و يادبود به كار مي‌رود و اساساً كم‌سخن گفتن يك ويژگي خوب به شمار مي‌آيد.

سكوت يك نوع بيماري تعريف نشده است، اما بايد توجه داشت كه مي‌تواند علامتي براي برخي بيماري‌هاي خاص باشد. بنابراين سكوت مي‌تواند نمايانگر درد و رنج و مشكلات رواني باشد. اما نبايد زنداني سكوت شد و در حصار سكوت سلامت رواني و اجتماعي خود را از دست داد.

بعضي اوقات افراد با سكوت كردن خود يك نوع فشار روحي و رواني بر ديگران وارد مي‌كنند و از وسيله‌اي به نام سكوت خشم و ناراحتي خود را بروز مي‌دهند و البته اين بهتر از جيغ كشيدن و فرياد زدن است.

به عبارت ديگر يك سكوت معنادار و دردآلود، سكوتي است كه به سختي يك ديوار باشد. حتي بدتر از يك فرياد.

همچنين سكوت گاهي مي‌تواند به مانند يك نوع واكنش منفي به مثابه خشم عليه خويش باشد.

عموما سكوت و تنهايي با هم مي‌آيند و نتيجه آن برقرار نكردن ارتباط و همدلي با ديگران است. در اين حالت حرف زدن و برقراري ارتباط انساني مي‌تواند اين ديوار سخت را بشكند و راه را براي سخن گفتن و خود را نشان دادن هموار كند.

براي خروج از تنهايي هنگامي كه فرد در اثر برخورد با مشكلات ، ترس، شك و ترديد سكوت اختيار مي‌كند روش‌هايي وجود دارند كه مي‌توانند در از بين بردن سكوت موثر واقع شوند، مانند شوخ‌طبعي.

البته گوش كردن خودش باعث شكسته شدن سكوت مي‌شود. ولي بايد بدانيم كه گوش دادن به يك گفت‌وگوي ساده نمي‌تواند موثر شود. بلكه بايد شخص مقابل درباره چيزي حرف بزند كه مورد علاقه شديد و يا مسئله ذهن آن فرد باشد. با تمام اينها بايد گفت هر چند سكوت در زندگي لازم است- مانند شب كه سكوت در آن لازمه زندگي است- اما نبايد در انتخاب و به كار بستن آن زياده‌روي كرد.

همچنين سكوت مي‌تواند قابليت انتقالي بالايي داشته باشد. شخص در اين وضعيت مي‌تواند عكس‌العمل بدون حرف زدن داشته با شد.

به هر حال حرف نزدن و سكوت كردن سد راه ارتباطات مي‌شود. شخصي كه در اين موقعيت قرار مي‌گيرد نمي‌تواند با ديگران ارتباط برقرار بكند.

از سويي ديگر خجالتي بودن مي‌تواند با سكوت ارتباط داشته باشد. وقتي شخص جرأت ابراز عقايد خود را ندارد و از نگاه كردن به ديگران و گوش دادن ترس دارد، با نااميدي مي‌گويد: اين كار از من ساخته نيست و سكوت مي‌كند.

اكثر اوقات شاهد اشخاصي هستيم كه براي اولين بار در يك جمعي مي‌نشينند و فقط به ديگران گوش مي‌دهند. اينها اشخاصي هستند كه دوست دارند حرف بزنند ولي تا زماني كه از آنها دعوت به حرف زدن نشده است، در سكوت خود باقي مي‌مانند. اين وظيفه ما است كه به آنها جرأت و اجازه حرف زدن را بدهيم.

همچنين در مواقع خاصي مثلا وقتي كسي عاشق مي‌شود، شديدا در افكار خود غرق شده و سكوت اختيار مي‌كند. اگر از او بپرسيم چه شده؟ جوابي نمي‌يابيم، جز سكوت. از رفتار و احساساتش متوجه مي‌شويم كه عاشق شده است.

در هر صورت مي‌توان گفت در طول روز ما نيازمند سكوت كردن و دقايقي را با خود بودن هستيم. دقايقي در روز سكوت كردن باعث مي‌شود كه فقط با خودمان صحبت بكنيم. مخصوصا افرادي كه نياز به سكوت آخر روز دارند. بعضي اوقات خيلي خوب است كه تلويزيون و راديو را خاموش كرده و حتي در تاريكي و در آرامش فكر بكنيم و تصميم بگيريم.

تجربه ثابت كرده است كه در مواردي اينگونه به تصميمات مهمي دست مي‌يابيم. شما هم امتحان كنيد و از نتيجه آن لذت ببريد!به ويژه اينكه اين سكوت در پايان غوغاي روز مي‌تواند موجب تخليه عصبانيت‌ها و فشارهاي عصبي شود.

‌سكوت روزانه باعث ايجاد ايده‌هاي جديد مي‌شود و راه‌هاي جديدي پيش‌پاي ما مي‌گذارد. يادمان باشد بعضي مواقع سكوت باعث پيشگيري از يك‌سري مسائل دردسرزا مي‌شود. بعضي مواقع سكوت كردن،سبب مي‌شود كه بهتر در مورد ايده‌هايمان تمركز كنيم. مواقع سكوت، مواقع آرامش است كه به ما اجازه تصميم‌گيري مي‌دهد تا اينكه بدانيم كجا هستيم و چه مي‌كنيم. بعضي مواقع واقعا بايد سكوت كنيم تا اينكه هم بتوانيم به خوبي تمركز ذهني داشته باشيم و هم بتوانيم به ديگران گوش فرا دهيم.