Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionاز هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري Emptyاز هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري

more_horiz
در نور کم غروب، زن سالخورده اي را ديد که در کنار جاده درمانده،منتظر بود در آن نور کم متوجه شد که او نياز به کمک دارد جلوي مرسدس زن ايستاد و از اتومبيلش پياده شد در اين يک ساعت گذشته هيچ کس نايستاده بود تا کمکش کند زن به خود گفت مبادا اين مرد بخواهد به من صدمه اي بزند؟ ظاهرش که بي خطر نبود فقير و گرسنه هم به نظر مي رسيد مرد زن را که در بيرون از ماشينيش در سرما ايستاده بود ديد و متوجه آثار ترس در او شد گفت: خانم من آماده ام به شما کمک کنم بهتر است شما برويد داخل اتومبيل که گرمتر است ضمنا" اسم من برايان آندرسون است فقط لاستيک اتومبيلش پنچر شده بود اما همين هم براي يک زن سالخورده مصيبت محسوب مي شد برايان در مدت کوتاهي لاستيک را عوض کرد زن گفت اهل سنتلوئيس است و عبوري از آنجا مي گذشته است تشکر زباني براي کمک آن مرد کافي نبود از او پرسيد که چه مبلغ بپردازد هر مبلغي مي گفت مي پرداخت چون اگر او کمکش نمي کرد هر اتفاقي ممکن بود بيفتد برايان معمولا براي دستمزدش تامل نمي کرد اما اين بار براي مزد نکرده بود براي کمک به يک نيازمند کرده بود و البته در گذشته افراد زيادي هم به او کمک کرده بودند .

او به خانم گفت که اگر واقعا مي خواهد مزد او را بدهد دفعۀ بعد که نيازمندي را ديد به او کمک کند و افزود و آن وقت از من هم يادي کنيد خانم سوار اتومبيلش شد و رفت چند کيلومتر جلوتر، خانم، کافه اي ديد به آن کافه رفت تا چيزي بخورد. پيشخدمت زن پيش آمد و حوله تميزي آورد تا موهايش را خشک کند پيشخدمت لبخند شيريني داشت لبخندي که صبح تا شب سرپابودن هم نتوانسته بود محوش کند آن خانم ديد که پيشخدمت بايد 8 ماهه حامله باشد با اين حال نگذاشته بود که فشار و درد تغييري در رفتارش بدهد آن گاه به ياد برايان افتاد وقتي آن خانم غذايش را تمام کرد، صورتحساب را با يک اسکناس صد دلاري پرداخت پيشخدمت رفت تا بقيه پول را بياورد وقتي برگشت، آن خانم رفته بود

پيشخدمت نفهميد آن خانم کجا رفت. بعد متوجه شد چيزي روي دستمال سفره نوشته شده است با خواندن آن اشک به چشمش آمد چيزي لازم نيست به من برگرداني من هم در چنين وضعي قرار داشتم شخصي به من کمک کرد همان طور که من به تو کمک کردم اگر واقعا مي خواهي دين خود را ادا کني اين کار را بکن نگذار اين زنجيرۀ عشق همين جا به تو ختم شود زير دستمال چهارصد دلار ديگر هم بود آن شب او به آن نوشته و پول فکر مي کرد آن خانم از کجا فهميد که او و شوهرش به آن پول نياز داشتند

بچه ماه آينده به دنيا مي آمد و آن وقت وضع بدتر هم مي شد شوهرش هم خيلي نگران بود همان طور که کنار شوهرش دراز کشيده بود به نرمي او را بوسيد و آهسته در گوشش گفت همه چيز درست ميشه دوستت دارم برايان آندرسون

descriptionاز هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري EmptyRe: از هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري

more_horiz
بله دوست عزیز

تو نیکی میکنی در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
16

descriptionاز هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري EmptyRe: از هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري

more_horiz
ممنون آقا سزار از این مطلب خوب و باید از اتوبان زنجان براتون تعریف کنم
در اتوبان قزوین به زنجان مسیر 190 کیلومتری معمولا خلوت است و ماشینها هم به سرعت
رد میشند بدون توجه به حاشیه جاده
در اون اتوبان اگر خودروی شما دچار نقص فنی شود و یا بنزین تمام کنی
حسابت با کرام الکاتبین هست.
من معمولا هفته ای یکبار در بهار و تابستون از این اتوبان رفت و آمد میکنم و تو
صندوق عقب ماشین همه چی نگه میدارم از طناب ضخیم برای بکسل تا چهارلیتری
و جعبه ابزار و سایر ملزومات و اگر در بین راه ببینم کسی دچار مشکل شده نگه میدارم و کمک
میکنم هرچند بچه ها و همسرم گاها نگران میشوند و بشتر از صفحه حوادث روزنامه ها ذهنیت دارند اما میگم به در راه مانده باید کمک کرد و دوستان هم اینکار را بکنندو هیچ وقت لنگ نمی مونند.

descriptionاز هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري EmptyRe: از هر دست بدهي از همان دست پس مي گيري

more_horiz
آفرین یدی جان واقعآ که کار شما خیلی قشنگه

کمک به کسی که تو یه جاده خلوت دچار نقص شده خیلی خوبه
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply