دوستان همه با نام ایرج میرزا آشنا هستند شعر معروفش در باره مادر با مطلع گویند مرا جه زاد مادر را که در کتب درسی ابتدایی قدیم بود همه بیاد دارند. اما ایرج میرزا شعرجاودانه دیگری هم دارد بنام قلب مادر که بسیار سوزناک و تراژدیک است خواندنش خالی از لطف نیست و در اینجا تقدیم دوستان میگردد. | ||
داد معشوقه به عاشق پيغام كه كند مادر تو با من جنگ هركجا بيندم از دور كند چهره پرچين و جبين پر آژنگ با نگاه غضب آلود زند بر دل نازك من تيري خدنگ مادر سنگدلت تا زنده است شهد در كام من و تست شرنگ نشوم يكدل و يكرنگ ترا تا نسازي دل او از خون رنگ گر تو خواهي به وصالم برسي بايد اين ساعت بي خوف و درنگ روي و سينه تنگش بدري دل برون آري از آن سينه تنگ گرم و خونين به منش باز آري تا برد زاينه قلبم زنگ عاشق بي خرد ناهنجار نه بل آن فاسق بي عصمت و ننگ حرمت مادري از ياد ببرد خيره از باده و ديوانه زبنگ رفت و مادر را افكند به خاك سينه بدريد و دل آورد به چنگ قصد سرمنزل معشوق نمود دل مادر به كفش چون نارنگ از قضا خورد دم در به زمين و اندكي سوده شد او را آرنگ وان دل گرم كه جان داشت هنوز اوفتاد از كف آن بي فرهنگ از زمين باز چو برخاست نمود پي برداشتن آن آهنگ ديد كز آن دل آغشته به خون آيد آهسته برون اين آهنگ: آه دست پسرم يافت خراش آه پاي پسرم خورد به سنگ |