اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد، دل می گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که دروغ وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمی ذاشت، با خودت جا نمی ذاشت... اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد.
دیروز می گفتی:
- همین فردا
امروز می گویی:
- همین فردا
فردا که آید نیز خواهی گفت:
- باشد همین فردا، همین فردا....
ای مانده در ویرانه رویا
امروز را دریاب!
این آخرین فردا!!
دل بی عشق چه سرگردونه
اگه عشقی نباشه
دل ما تیره و تاریک می شه
اگه چشمای سیاه شیرین
قصه گوی دل خسرو نبود
اونهمه سنگ که افسانه نداشت
فریادی است در سکوتم
از دوست داشتن
و جاده است در نگاهم
از عشق ورزیدن
اما
نه سکوتم را خواندی
و نه نگاهم را ....
خیال انگیز و جان پرور ، چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی ، که میدانی که زیبایی
میان بود و نبودش تنها یک حرف فاصله است.
و من روز و شب جریمه سنگین رفتنت را پرداختم!
و جز دل که روزی هزار بار خراش افتاده
کسی نفهمید که از باء بودنت
تا نون نبودنت فاصله تا بی نهایت بود
سکوت گنگ در جانم نموده آشیان امشب
من غمگین و بیمارم
درون بستر تنهاییم عطر تو پیچیده
تورا می خواهم و دوری ربوده خواب شیرینم
من دیوانه دور از تو .... پریشانم . پریشانم
مرا درديست اندر دل
اگر گويم زبان سوزد
وگر پنهان كنم
ترسم كه مغز استخوان سوزد
[You must be registered and logged in to see this link.]