و بر شب سلام ،
این یار دیر پای تنهایی هایم ،
سکوت و رنگ خاطره ای مبهم
در این انزوای سرد
تا باورهای تلخ
تا سرپنجه های درد
بی تو بودن و
بی تو چشم به سقف دوختن
و بر غم سلام ،
این ندیم وفادار همارگی ام ،
سلام بر فریادهای خاموش ،
از تمناهای بی انجام
و سلام بر وفاداری
خونی که از هستی ام جاری است !
این یار دیر پای تنهایی هایم ،
سکوت و رنگ خاطره ای مبهم
در این انزوای سرد
تا باورهای تلخ
تا سرپنجه های درد
بی تو بودن و
بی تو چشم به سقف دوختن
و بر غم سلام ،
این ندیم وفادار همارگی ام ،
سلام بر فریادهای خاموش ،
از تمناهای بی انجام
و سلام بر وفاداری
خونی که از هستی ام جاری است !