ديشب يك مشكلي پيش آمده بود و ما در اداره پليس با پسرم بوديم، پسرم وقتي پليس ها رو ديد به من گفت بابايي من دوست ندارم دكتر بشم من دوست دارم پليس بشم.
وقتي 2ساعتي توي اين مركز پليس منتظر مانديم تا آقاي افسر آمدن و كروكي تصادف ما رو بما دادن ديگه پسرم از نشستن خسته شده بود برگشت گفت بابايي من دوست ندارم پليس بشم من همون دكتر مي شم
با اين مطلب نمي خواستم سر كسي رو درد بيارم فقط خواستم بگم كه الحمدا... توي كشور ما تنها چيزي كه هيچ ارزشي نداره و كسي بهش اهميت نمي ده وقت است و وقت است و وقت
وقتي 2ساعتي توي اين مركز پليس منتظر مانديم تا آقاي افسر آمدن و كروكي تصادف ما رو بما دادن ديگه پسرم از نشستن خسته شده بود برگشت گفت بابايي من دوست ندارم پليس بشم من همون دكتر مي شم
با اين مطلب نمي خواستم سر كسي رو درد بيارم فقط خواستم بگم كه الحمدا... توي كشور ما تنها چيزي كه هيچ ارزشي نداره و كسي بهش اهميت نمي ده وقت است و وقت است و وقت