١) می گویم حالا که پمپ بنزین شلوغ است بروم بنزین سوپر بزنم. لاین بنزین سوپر خالی است. متصدی محترم تا می بیند یک خانم پشت ماشین است می آید تا کارت بنزین را بگیرد و زحمت زدنش را بکشد. اعتراضی نمی کنم. می گویم بگذار ٢٠٠ تومان هم او بابت این زحمت گیرش بیاید. پول یک بسته آدامس هم نیست این روزها. می گویم ٢٠ لیتر بزنید لطفا. چند دقیقه بعد کارت و سوئیچ را می دهد و می گوید شد ١١ هزار تومان. کمی تعجب می کنم. می خواهم بگویم مگر با کارت هم لیتری ۵۴٠ است. با خودم می گویم این مملکت که حساب و کتاب ندارد . شاید دوباره گران شده و من خبر ندارم. پول را می دهم اما کمی جلوتر از جایگاه پارک می کنم و تلفنی از بهزاد قیمت بنزین سوپر را می پرسم. می گوید با کارت ١۴٠ یا ١۵٠ است. به جایگاه بر می گردم و سراغ مسئولش می روم. باز هم با شک قیمت ها را می پرسم. حرف بهزاد جان درست است. می پرسم پس چرا متصدی شما ١١ هزار تومان بابت 20 لیتر با کارت از من پول گرفت. کمی او را آزاد می گذارم تا از متصدی محترم پرس و جو کند و آخر بدون توضیح اضافه باقیمانده ١١ هزار تومان تا ٣ هزار تومان را پس می دهد و می گوید متصدی ما فکر کرده شما بدون کارت زده اید. می گویم احیانا خود ایشان زحمت زدن بنزین را کشیدند. اگر حافظه ایشان اینقدر خراب است یا ذهنشان اینقدر مشغول است بفرستیدشان مرخصی. برایشان خوب نیست. فقط مرا نگاه می کند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

٢) دو بار است پول تلفن خانه را بهزاد جان که به تکنولوژی خیلی علاقمند هستند از طریق اینترنت پرداخت می کنند که به مدد در دسترس تر بودن موبایل که زحمت رفتن تا دستگاه تلفن را به آدم نمی دهد ٣ یا ۴ هزار تومان می شود. دو هفته پیش قبض موبایل با بدهی 8 هزار تومانی امد . دیگر به اینترنت اعتماد نکردیم و رفتیم بانک و پرداختش کردیم دوباره و رفتیم به مخابرات اعلام کنیم. به مسئولش می گویم چرا هر وقت با اینترنت پرداخت می کنیم به دردسر می افتیم. می گوید خب زحمت بکشید بروید تا بانک پرداخت کنید!!!!!!!!!!!!!!

۳) این mp3 های فندکی مخصوص ماشین را دیده اید حتما. بهزاد جان از آنجا که از دست شلختگی ما در امر نگهداری cd خسته شده اند یک دانه از اینها برایمان گرفتند. چون با هم این حرف ها را نداریم قیمتش را پرسیدم که گفت 30 هزار تومان . تولد دوستمان است و می خواهیم یکی برایش بخرم . همان مدل و همان مارک را فروشنده 38 هزار تومان قیمت می دهد. می گویم من خودم 30 هزار تومان خریده ام. می گوید حالا به شما 32 هزار تومان می دهیم!!!!!!!!!!!!!!

4) می روم جلوی جای پارک تا دنده عقب بروم داخل پارک . جا نمی شود این ماشین ما. آقایی پشت سر بنده در پارک است که با ماشین پشت سری اش فاصله زیادی دارد. از آنجا که دو بار دنبال جای پارک خیابان را بالا و پایین کرده ام از توی آینده به راننده خوشحال می گویم اگر ممکن است کمی عقب برود تا در پارک جا بگیرم. همین طور نگاهم می کند. پیاده می شوم و به شیشه می زنم. شیشه را بالاخره پایین می آورد. می گویم جا که هست کمی عقب تر می روید؟ می گوید: مشکل شماست. نگاهش می کنم. می گویم جسارتا خواهش می کنم لطف کنید کمی اتومبیلتان را جا به جا کنید. شیشه را بالا می کشد و از جایش تکان نمی خورد. خنده ام گرفته است. هیچ احساس خاصی ندارم!!!!!!!!!!!!!!

5) باور کنید همه این اتفاق ها در یک روز افتاده است. تنها مکان وقوع اتفاق ها یی از این دست هم روی این کره خاکی که معلوم است کجاست. نه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!