بخش چهارم این بخش به موضوعاتی اختصاص دارد که در واقع ماهیت یک نظام سلطه ، چه از نوع شرقی و چه غربی اش را به وضوح نشان می دهد. قدرت های بزرگ که از حیث اقتصادی خودشان را فربه می کنند و البته به کیفیت این فربگی بیشتر اهمیت می دهند تا کمیت آن ، همواره از شگردهایی استفاده می کنند که غالبا" نامرئی و تقریبا" غیر قابل روء یت هستند و با اینکه مردم اکثرا" می بینند و می دانند که یک اهرمی در زندگی وتعاملات و روابظ آنان ، تاثیر گذار است ، اما به دلیل لایه های رنگارنگی که بر سیاست ها و برنامه های سیاسی - فرهنگی آنان به صورت یک غشاء ظریف کشیده شده ، کم تر کسی می تواند به ماهیت واقعی این اهرم های فشار پی ببرد . یک وقت مردم می بینند که به راهی افتاده اند که هیچ گریزی از آن نیست و معمولا" به این پدیده ها به شکل سرنوشت ، روزگار ، تقدیر و این گونه مسایل نگاه می کنند. اما دولت ها و افراد حقوقی که معمولا" حسابشان از دیدگاه های عوامانه ی مردم پیرامون سیاست های داخلی و خارجی سردمداران آن ها جداست و می دانند که چه می کنند و مملکت را به کجا می رانند ، مسئولیت های خطیری در این زمینه دارند . مردم با همه هوش و فراستی که دارند ، گاهی در زیر انبوهی از تبلیغات و سخنان درهم وبرهم و فریبنده ، بین انتخاب راه مردد می مانند و البته اگر راهی را هم انتخاب کنند ، بی شک هدایتی پنهانی از سوی نظام سیاسی موجود است که سرنوشت مملکت را به دست گرفته و به هر کجا که بخواهد آن را می برد . حکایت دیکتاتوری در شرق ، موضوعی نیست که بگوییم این شکل از دیکتاتوری در غرب وجود ندارد ، بلکه ما فقط می توانیم بگوییم که تنها شکل آن تفاوت می کند و مردم در دنیایی از فریب ها و نیرنگ ها ، دروغ ها و تزویر ها و ترفند ها و زدوبند های سیاسی واقتصادی غوطه ورند و اتفاقا" در دنیای غرب مردم از هیاهو ، درهم تنیدگی و پیچیدگی اوضاع سر در گم می شوند و در سیستمی مانند شوروی مردم علنا " از هرآن چه خارج از محدوده ی چنین سیستمی است ، منع می شوند که نبایستی بدانند و بخوانند و به مفاهیم وزوایای دنیای خارج از حیطه ی سوسیالیسم ، پی ببرند و آگاه شوند . آگاهی در این قسمت ، یک آگاهی ترسیم شده و دیکته ای است و آگاهی در آن قسمت یعنی در (غرب ) یک آگاهی هدایت شده از طریق سیستم هدایتگر تبلیغاتی عظیم بنگاه های سخن پراکنی و تبلیغی است که معممولا" تمامی اخبار و اطلاعات نظام سلطه را به صورت روتین در دست تهیه و تنظیم دارند و به تناسب شرایط زمانی و مکانی و اجتماعات وگروه های مختلف به خورد مردم می دهند و آنان را نادانسته به یک مسیر هدایت می کنند ، که اولی هدایت مستقیم ودومی نوعی هدایت غیر مستقیم و پوششی است . از این ها گذشته ، نظام های امپریالیستی به واسطه ای افزون خواهی های ذاتی و هوشمندی هایی مبنی بر طراحی پایه های استقرار فکری در لایه های مختلف اجتماعی ، هر نوع قدرت و روش و فرایند دیگر ی را بر نتافته و به لطائف الحیل علیه آن به منازعه ؛، مجادله و چالش می پردازند . سیر تحول در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی ، بحثی است که در این فراز و با حوصله به آن خواهیم پرداخت :
دکتر هوشنگ لارتی ، مترجم کتاب ژان کریستف روفن ، در مقدمه این کتاب که با عنوان : " نظم نوین جهانی " ، انتشار یافته ، در این باره چنین گفته است :
" از اواخر حکومت گور باچف در اتحاد جماهیر شوروی سابق و تحولات سریعی که در جهان کمونیزم در شرف انجام بود و نسیم آزادی ، هر چند به ظاهر که از شرق وزیدن گرفت ، ساختار هفتاد واندی ساله نظام استبدادی را که دیگر به تنگی نفس افتاده بود ، در هم ریخت و فروپاشید .ایده های پروسترویکا - گلاسنوست ، ( این رایحه برخاسته از فضای باز سیاسی ) از اتحاد شوروی سابق سراسر اروپای شرقی را آکنده ساخت و شکستن زنجیرها به گوش می رسید . هرچند که برای برخی سنگین بود و یا چون از شنوایی کامل برخوردار نبودند ، نمی شنیدند. پس از فرو ریختن ( دیوارهای سنگین سکوت ) و ذوب شدن نرده های آهنین ونیز کنار رفتن پرده های ظریف و حریر مانند ابهامات و سرانجام فرو پاشی کمونیزم و پیکره های مظاهر آن ، آن گاه بحران خلیج فارس که همزمان با حمله ( حاکم چشم و گوش بسته ) ، اما بیدادگر ، پر مدعا و ستیزه جوی عراق به کویت آغاز و به جنگ خلیج فارس منتهی شد . صلح و سازش دو ابر قدرت به بازی دیرینه و خصمانه رویارویی شرق - غرب خاتمه داد و جهان دو قطبی را به نظامی تک قطبی مبدل ساخت . در این فاصله و در دوران کوتاه ( ماه عسل ) آشتی کنان دو ابر قدرت ، سازمان ملل متحد که به درست یا به غلط به گونه ای آلت درست این یا آن قدرت بود و نقشی ( حاشیه ای ) و به اصطلاح کارشناسان امور بین الملل ( کریدوری ) بازی می کرد و ( لابی ) خوب و مناسبی برای ( بند و بست های پنهانی قدرت ها ) ، آن هم همزمان با برقراری کنفرانس های بین المللی محسوب می شد ، در ( بحران خلیج فارس ) خودی نمایاند و حداقل به ظاهر ، نقش آفرینی نمود ، تصمیماتی گرفت و نیروهای چند ملیتی را در زیر یک پرچم متحد ، روانه بغداد نمود . جنبش ها ی آشکار و پنهان کوچک و بزرگی که این جا و آن جا در جهان پا می گرفت خاکستر سکوت ( اجباری ) جوامع بود و برخی نیز تصنعی و ساخته و پرداخته دست های آلوده و ( نامرئی ) داخلی یا خارجی بود . در کنار تمام این رویدادها و تحولات و ( نیمچه انقلابات ) ، از آسیا گرفته تا اروپا و آمریکای لاتین که به اختصار بدان اشارت رفت ، زمزمه هایی شنیده می شد ، آهسته و کم آهنگ و با گوش ها نا آشنا که ( نظم نوین جهانی ) در راه است . "
نظم نوین جهانی را بسیاری مفهومی جدید می دانند ، که در پی فروپاشی شوروی سابق به گوش رسیده است ، اما آمریکا از مدت ها پیش به دنبال ایجاد چنین نظمی بود و در واقع آن را درسر می پروراند . نظمی که در گذشته بر جهان حاکم بود ، به طور واضح یعنی تقسیم جهان بین دو ابر قدرت شرق و غرب و هرکدام به دنبال تامین منافع خود بودند ، اما این دو در حقیقت منافع مشترکی هم داشتند که هریک به شکلی بدان راه می جستند .در عین حال هرکدام نبز مراقب بودند تا دیگری از خطوط تعیین شده عبور نکند و در واقع طمع ورزی و زیاده طلبی های آشکار و پنهان آن ها پیوسته راه را بردیگری می بست . در این بین اما این آمریکا بود که طبیعت امپریالیستی اش او را وادار به برنامه ریزی بلند مدت برای استیلای بی چون وچرا بر دنیا و پیشی گرفتن بر رقیب دیرینه اش می کرد . این سخن ژان کریستف روفن ، نویسنده کتاب : ( نظم نوین جهانی - امپراتوری و بربرهای جدید ، شما ل - جنوب ) به خوبی نیت آمریکا از این مساله و همچنین نگرانی آن پس از اضمحلال شوروی سابق را آشکار می سازد. او در ابتدای کتابش چنین نوشته است :
"... و ما خیلی ترسیدیم ، زیرا : سقوط و اضمحلال شوروی ( سابق ) و غیبت این دشمنی که روی آن متجاوز از چهل و پنج سال به خاطر وحشتی که ایجاد کرده بود حساب می کردیم ، از صحنه بین المللی ، ناگهان دموکراسی های غربی را به سختی دستخوش سر درگمی ، ابهام وحیرت آمیخته با اندوه ساخت ، هم چنان که ( کاتون - سردار بزرگ رومی ) ، پس از انهدام و ویرانی (کارتاژ) به طعن و استهزاء گفته بود :
از این پس رم بدون دشمنانش چه خواهد شد ؟! ، ما نیز توانستیم همین گونه سئوال نگران کننده ای را مطرح نماییم . حیرت توام با ناراحتی و پریشانی ناشی از فروپاشی شوروی و دیوار برلین را به خاطر بیاورید ، و این دلهره و اضطراب را که دیگر در معرض تهدید خطر مرگ و نابودی قرار نداریم ، مگر آن که این خطر را ( خودمان ) به وجود بیاوریم !!"
اینکه در بسیار ی از تحلیل ها ، به طرز بدبینانه ای آمریکا را همواره به دنبال ( دشمن سازی ) برای خود و در واقع برای حفظ نظام سیاسی و هیمنه ی اقتصادی و ابر قدرتی اش ، تشریح می کنند ، نمی تواند چندان دور از ذهن باشد . آمریکا برای خود نگرانی هایی داشته و دارد و این نگرانی ها را موانعی برای پیشبرد اهداف راهبردی خودش می داند . ژان کریستف روفن به این حقیقت بدین صورت اشاره می کند :
" یک کسی با طرح مطالب تحریک آمیز ، برای دومین بار هگلرا در گور خود لرزاند و با اعلام ظهور دموکراسی جهانی و ( پایان تاریخ ) ناراحتی ها و تشویش عمومی را تشدید نمود ، اما خوشبختانه برخی شخصیت های فرزانه ، پشتوانه و تجربیات نظامی نیز دردنیا وجود دارند تا به ما نوید و اطمینان دهند که تمامی ( امیدها ) نقش بر آب نشده است و اینکه ( هنوز بازی و واقعه هولناک د ربرابرمان قرار دارد ) و بدترین وقایع احتمالا" قابل وقوع است ، هرچند که متاسفانه بر این تصورات اطمینانی نیست . تهدید ، جنگ ، و بالاخره ( زندگی )، کدامیک ؟! می رفت تا به زودی به ما بازگردانده شود . نیاز به زمان چندانی نبود تا معلوم شود که این نظریه پردازان حق داشته اند . عملیات عظیم نظامی آمریکا در پاناما ، نزاع و مجادله در آذربایجان شوروی ، جدال و منازعات خونین و بی سابقه در افریقا ، البته و به ویژه اشغال کویت ، تمامی این اتفاقات ، شواهد خوبی بر این مدعا بود که : دشمن تازه ای در برابرمان پای به عرصه وجود گذاشته است . اینکه می گویم ( یک دشمن ) ، البته ظاهرا" که چهره های گوناگونی به خود می گرفت :
روفن ، سپس در این مومرد توضیحاتی ارایه می دهد و آن گاه بر سر بحث ( دشمن نامرئی ) و یا همان ( مساله دشمن سازی ) می رود و می گوید :
" تمامی این کانون های خطر یا به عبارت دیگر منشاء و مبداء شعله های آتش از یک نقطه و افق است ، افقی که به ظاهر نامرئی است ، مرتبا" در حال تفسیر و جوشش و در عین حال دارای انگیزه ها و مراکز متعدد است و تنها د رآن جهت است که می توان ( خطر ) را تشخیص داد و آن هم در ( جنوب ) قرار دارد . بله ، دقیقا" همان است که گفتم ، جنوب تهدید تازه ای به شمار می رود !! دور اندیش ترین افراد می گویند این امر را پیش بینی کرده بودند که جایگزینی می بایست از این قاره های تازه و جوان آغاز گردد . بیچاره روسیه !! و ماکه مدت زمانی مدید ، عصاره تلخ آنرا مکیدیم ، حال از پای در آمده ، نزار وضعیف ، آن قدر هست که به زحمت خودش را سر پا نگه دارد و خود را فدا کند . برای دنیایی که به خاطر منافع خویش با شگفتی به راه خود ادامه می دهد ، چه اهمیتی دارد؟ مضافا" که جایگزینی برای آن ( روسیه ) یافته است ! و حال دیگر بر ماست که دور هم گرد آییم ، متحد شویم ، همبستگی خودرا حفظ کنیم ، چون که در معرض ( خطر ) هستیم و ( خطر ) در حال بازگشت بوده و کمین کرده است و در عناوین و محتوای مقالات ، کتاب ها ، سخنرانی ها ، و کنفرانس ها ، این موضوع به خوبی به چشم می خورد و مرتب هشدار می دهد که :
رویارویی میان شرق - غرب ، از بین رفت و مقابله شمال - جنوب که جایگزین آن شده ، آغاز گردیده است .