امید استراتژیست های آمریکا ، پوسیدگی تدریجی چنین نظامی از درون به دلیل فرسایش ایده ها و روش ها ، و فاصله روز افزون آن با فناوری های مدرن که شوروی با این شرایط و شیوه ها نمی توانست به آن دست یابد - به ویژه اقتصاد وابسته و اشتراکی که حس رقابت های فردی را از مردم می گرفت و پیوسته آن ها را از قافله توسعه اقتصادی کاپیتالیستی دورتر می کرد ، بود . البته آمریکا تنها به چنین امید تئــوریکی دل نبست ، بلکه اقدامات خود را با توسعه ابزار ارتباطی ، کمک های پنهان و آشکار به ناراضیان و مخالفان شوروی که عمدتا" از دانشمندان و نخبگان این کشور بودند ، گسترش جاسوسی اقتصادی و صنعتی ، تحریک مداوم جنبش ها و نهضت های مردمی و اسلامی که کاملا" مخالف سردمداران دیکتاتوری شوروی بودند ، و با سرمایه گذاری بر روی ایجاد تحولات فکری و اجتماعی در بین نخبگان و افراد و گروه های برجسته ، گسترش داد و نهایتا" عوامل داخلی و فشارهای خارجی ، مخوف ترین رژیم سیاسی تاریخ بشر را به نابودی کشانید . سقوط شوروی البته بیشتر زاییده اندیشه هایی بود که دنیا دیگر نمی توانست آن را برتابد و فشارهای سنگین روانی و اجتماعی از داخل نیز آن را هر روز بیشتر به ورطه ی نابودی سوق می داد. اضمحلال این امپراتوری آهنین ، خلاء بسیار بزرگ روانی و سیاسی در آمریکا و بلوک غرب به وجو د آورد و تامدت ها غالب استراتژیست ها ، نخبگان سیاسی ، ارباب جراید و رسانه ها ی عمومی و همه ی کسانی که در امر ارتباطات فعالیت داشتند را در سردر گمی عجیبی فرو برده بود و درصدد پیدا کردن آلتر ناتیوی برای این قضیه و پر کردن این شکاف و خلاء عظیم سیاسی بودند . حضور آمریکا و شرکایش در اروپای غربی ، در بسیاری از مناطق جهان ، به ویژه مرکز انرژی دنیا - یعنی خاورمیانه عمدتا" با آگراندیسمان تابوی شوروی بود . دوران روس هراسی به سر آمده بود و هزینه های هنگفتی که آمریکا در ایجاد سپرهای دفاعی فکری ، فرهنگی ، و نظامی دز برابر دیوار قطور و بسیار بلند اتحاد جماهیر شوروی سابق متحمل شده بود ، اکنون به کابوس بزرگی برای سیاستمداران و استراتژیست های غربی تبدیل شده بود . آمریکا به تناسب نظام امپریالیستی خود ، به وجود دشمنی ، ولو فرضی برای پر کردن این شکاف به وجود آمده نیاز مبرم داشت و می بایست به طریقی معقول و مناسب ، این مشکل را حل می کرد . اقدامات آمریکا در این زمینه ، برخی شتاب آلود و بسیاری نیز با طرح هایی از پیش تعیین شده بود . چه الگویی می توانست جایگزین شرایط گذشته باشد . از سوی دیگر ، تقریبا" همزمان با نابودی شوروی ( با اندکی فاصله ) در منطقه خاورمیانه ، دگرگونی عمیقی اتفاق افتاده و تعادل و توازنی که آمریکا سالیان متمادی برای آن هزینه کرده بود و برروی آن حساب خاصی بازکرده بود ، به بی ثباتی ملموسی برای نظام سرمایه سالاری امپراتوری زر و زور ، آمریکا تبدیل شده بود . این دگرگونی چیزی نبود جز وقوع انقلاب اسلامی در ایران . اضمحلال شوروی به خودی خود نقش گذشته ایران را برای آمریکا و غرب ، بسیار کم رنگ می کرد . با نابودی شوروی دیگر دیگر چه نیازی به تحمل هزینه های سنگین در ایران هست ، اما پیش بینی آمریکا فراتر از این قضایا بود و نگاه بلند استراتژیست های آمریکایی به ظهور قدرت های جدیدی مانند چین ، هند ، مالزی و حتی روسیه ای بود که احتمال تجدید حیات آن در دل یک احساس حقارت و پوچی ملی و میهنی ، دور از واقعیت نبود . مباحثی مانند سر برآوردن رادیکالیست های اسلامی که ده ها سال سرکوب شده و در زیر انبوهی از خاکستر داغ ، آتشی سرخ بودند که با وزش توقان فروپاشی شوروی شعله ور می شدند ، سر برآوردن پان عربیسم و سوسیال - عربیسمی که دردهه های پیش از انقلاب اسلامی ایران توسط آمریکا و به ویژه رژیم شاه به عنوان ژاندارم منطقه خاورمیانه با پشتیبانی مستقیم آمریکاییان شدیدا" منزوی شده و در لاک انفعالی عجیبی فرو رفته بودند ، نگرانی آمریکا را افرایش می داد - و این مورد اخیر اتفاقا" به سودآمریکا تمام شد و علیه انقلاب نوپای اسلامی در ایران - آن را عملا" به کار گرفت ، عملکردی که در نهایت چندان به سود آمریکا تمام نشد و هنوز تیر ترکش های آن به سمت آمریکا و غرب نشانه می رود . این نگرانی البته وقتی بیشتر می شد که آمریکا می دانست با زاییدن نیروی بازدارنده و نوظهوری به نام القاعده و طالبان برا ی مقابله با ارتش سرخ شوروی در افغانستان ، کار خود را بسیار دشوار کرده است و قطعا" پیوند تفکر طالبانی و گسترش بن لادنیسم با گروه های تازه از بند رسته ی اسلامی در کشورهایی مانند پاکستان ، هند ، عراق و یا حتی ایران می شود . همه ی این موضوعات ، و شرایط داخلی در آمریکا ، اوضاع را به گونه ای جلوه می داد که لزوم بازنگری در روش ها ، تسریع در اجرای برنامه ها ی مدون از پیش طراحی شده و یافتن بهانه ای کاملا" منطقی و موجه برای پیشبرد اهداف استراتژیک آمریکا را حتمی می ساخت . این پژوهش می خواهد با استناد به فرضیات و نظریات مبتنی بر آن ها ، به کنکاش میدانی و کتاب خانه ای پیرامون دلایل واقعی آمریکا برای حمله به عراق و افغانستان بپردازد و دراین میان ، از نظریات نویسندگان ، صاحب نظران و دانشمندان غربی نیز در این زمینه بهر ه بگیرد . بی گمان دلایل ظاهری این امر که با نظر به واقعیات انطباق مفهومی دارند ، نمی تواند تنها علل این رفتار سیاسی آمریکا در منطقه ی خاورمیانه و خلیج فارس باشد . این امر ، مار ا مجاب می کند تا فرایندهای تو سعه ، سیاست های ترسیمی موسوم به شمال-جنوب آمریکا ووقایع مرتبط با آن ، و مسایلی ازاین دست را نیز مورد مداقه و تدقیق قرار داد . اوضاع داخلی آمریکا ( از نقطه نظر اقتصادی ) ، بروز نشانه هایی از بحران اجتماعی و سیاسی حاصل از زلزله های اقتصادی موسوم به سونامی اقتصادی ، گسترش اعتراضات راخلی در آمریکا علیه سیاست های آموزشی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی و بحث جهانی سازی که موجب بروز شکاف های عمیق طبقاتی شده است ، را نیز می توان به عنوان بخش مهمی از این بررسی مورد توجه قرار داد.