Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionتقابل کژانديشي و آزاده گي Emptyتقابل کژانديشي و آزاده گي

more_horiz
گفتاري از آيت الله مصطفي محقق داماد

تقابل کژانديشي و آزاده گي


اعوذبالله من الشيطان الرجيم

«ومنزل من القران ما هو شفاء و رحمته للمومنين ولا يزيد الضالمين الا خسارا» (الاسراء، 82)

حادثه کربلا نشان دهنده يک حقيقت بسيار بزرگ است؛ اينکه دين به طور کلي در طول تاريخ يک چاقوي دوبر است، اگر درست درک شود آدمي را به اعلا عليين مي رساند و اگر کج انديشيده شود نه تنها بي اثر نيست بلکه آدمي را در سير نزول به طور بسيار موثري کمک کرده و او را به اسفل سافلين مي رساند. يعني خطر ديندار کج انديش از بي دين مطلق بسيار بيشتر است. انسان بي دين گاهي از يک نوع خصلت هاي انساني برخوردار است، رادمرد است، جوانمرد است؛ تمام شواليه ها و لوطي ها، صفت هاي خوبي داشته اند که از آموزش ديني سرچشمه نمي گرفته است ولي دينداري کج انديشانه خطرش اين است که تمام آن صفات در قالب دين درست جاي خود را به عکس خود در پوشش دين بدهد.عوامل کج انديشي ديني چيست و چرا انسان دين را بد مي فهمد؟ کج انديشي علل مختلفي دارد ولي به نظر من علت عمده اين است که مردم دين را به تعقل و تفهم انتخاب نکنند. من فکر مي کنم معناي ايمان يعني انتخاب يک مرام با آزادي کامل و معرفت مبتني بر تدبر عميق. به دور از هرگونه سيطره يي حتي سيطره کاريزماتيک يا عشق. قرآن مي فرمايد؛ فذîکًٌرٍ إًنٌîما أîنٍتî مïذîکًٌرى (الغاشيه، 21) لîسٍتî عîلîيٍهًمٍ بًمïصîيٍطًري (22) «پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده يي.» بر آنان سيطره نداري؛ سيطره هميشه چوب و فلک نيست. اکراه در مباحث حقوقي يک معنايي دارد که واژه سيطره اعم از آن است. اکراه يعني تهديد. کسي را با تهديد به امري وادار کنند که از ترس جانش کاري را بکند اگر چيزي را بفروشد غيرنافذ است و اگر حرامي را مرتکب شود عقابي بر او نيست. اما سيطره حاوي مفهوم بسيار دقيقي است. سيطره از ريشه سطر است. تسطير را به معناي تسلط ترجمه مي کنند ولي باز اين کلمه داراي باري است مخصوص به خود. سيطره از «سطر» يعني خط است. کسي که عقيده اش را بر ديگري تحميل مي کند، سيطره است، فکر را از او مي گيرد و به او خط مي دهد، گويي بر مغزش چيزي نقش مي کند. به نظر من بهترين معنا و ترجمه مقابل براي کلمه سيطره همان کلمه يي است که در فرنگي ديکته کردن قرار داده اند و ديکتاتور نيز از همين واژه اخذ شده است که فکر خودش را به ديگران ديکته مي کند. شخصي که مطلبي را به ديگري ديکته مي کند به اين نحو است که مطالب خودش را سطر به سطر مي گويد و او بايد همان گونه که او مي گويد، بنويسد. در تفسير «لا اکراه في الدين» برخي از مفسرين گفته اند منظور اين است که نبايد هيچ نوع اکراهي براي دين انجام گيرد ولي نظر ديگر اين است که مدلول اين آيه شريفه بيان يک واقعيت است و به معناي آن است که دين يک امري است قلبي و اکراه در آن امکان ندارد، آدمي با آزادي کامل بايد انتخاب کند. افزون آنکه دين انتخاب شده با آزادي کامل نقش تربيتي دارد و در غير اين صورت نه تنها موجب رشد نيست، چه بسا آفت عقب افتادگي است.ديني که تحت چنين شرايطي پذيرفته شده عاملي است خطرناک يا بي فايده و پوچ. اينکه مي بينيم دين که بايد انسان را به يک فرد اخلاقي مبدل کند و جامعه ديني را يک جامعه انساني بسازد ولي چنين نيست، راز اصلي و علت عمده آن اين است که دينداران معمولاً دين را با تحليل و آزادانه انتخاب نکرده اند. بيشتر ما مسلمانان چنينيم که اگر در هلند متولد شده بوديم يقيناً مسيحي بوديم، و اگر هند متولد شده بوديم هندو. اين گونه دين هاي غيرمبتني بر معرفت و درک صحيح موجب فلاح و رستگاري نخواهد بود.در آيه شريفه يي که بر اساس روايات معتبر شيعي درخصوص انتصاب حضرت مولا علي(ع) به مقام ولايت در روز غدير خم نازل شده فرموده است؛

الٍيîوٍمî أîکٍمîلٍتï لîکïمٍ دينîکïمٍ وî أîتٍمîمٍتï عîلîيٍکïمٍ نًعٍمîتي وî رîضيتï لîکïمï الٍإًسٍلامî ديناً فîمîنً اضٍطïرٌî في مîخٍمîصîه غيرمïتîجانًفي لًإًثٍمي فîإًنٌî اللٌîهî غîفïورى رîحيمى. (المائده، 3) «امروز دين شما را برايتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براي شما غبه عنوانف آييني برگزيدم. و هر کس دچار گرسنگي شود، بي آنکه به گناه متمايل باشد غاگر از آنچه منع شده است بخوردف، بي ترديد، خدا آمرزنده مهربان است.»

پيام اين آيه آن است که در فضايي که دين، تفسير متون و مفاهيم ديني و اداره امور ديني به دست شخصي مانند علي(ع) قرار گيرد، دين نعمت است براي بشريت و در غير اين صورت چنانچه به جاي مولاي متقيان(ع) شخصي مانند معاويه، يزيد،حجاج بن يوسف و امثال اين اشخاص بنشينند دين بلا و آفتي خانمان سوز خواهد بود.

وقايع تاريخي اين حقيقت را به خوبي به اثبات رسانيد که واقعاً چنين است. همه ديدند که چگونه با حربه دين و جهاد مقدس و به اميد رفتن به بهشت، معاويه مردم را براي جنگ با علي(ع) بسيج کرد. ابن سعد در روز عاشورا فرمان حمله به اردوگاه سيد الشهدا(ع) را با اين جمله صادرکرد؛ يا خيل الله ارکبي وبالجنه ابشري «اي لشگر خدا، سوار شويد و به سوي بهشت حرکت کنيد.»

مصائبي که خوارج براي دين پديد آوردند شواهد گويايي براي کج انديشي ديني است. خوارج مردمي بودند کاملاً معتقد ولي اعتقاداتي کاملاً کج، منحرف و ناصحيح. چنان معتقد بودند که اجازه باز انديشي در عقايد خود به خويشتن نمي دادند. براي همان اعتقادات به راحتي آماده بودند جان بدهند همان طور که آماده بودند به آساني جان هزاران مردم را بگيرند، خون بدهند و خون بريزند. اينجانب به هيچ وجه گمان ندارم که فاجعه شهادت و ماتم جانسوز شخصيتي مانند علي(ع) معلول انگيزه هاي جنسي نظير داستان قطام و امثال آن باشد، به احتمال قوي تاريخ از شرمندگي خود دست به جعل چنين مطالبي زده است. آنچه مي تواند ابن ملجم را به اين حادثه هولناک وادارد انگيزه هاي ديني است و بس. او مي داند دستگير خواهد شد و به جزاي اعمالش خواهد رسيد ولي بدون ترديد به قصد کشتن و کشته شدن دست به چنين کاري زده است. مطالعه زندگي ابن ملجم و سوابق او و گفت وگويي که در آخرين لحظات زندگي حضرت مولي با او کرده است به خوبي اين حقيقت را نشان مي دهد. توجه کنيد؛ لسان الميزان (3/440) از قول ابوسعيد ابن يونس در تاريخ مصر آورده است که ابن ملجم در گشودن مصر شرکت داشت . عمروبن عاص فرمانرواي مصر وي را که از سواران و قاريان بود و قرائت قرآن را از معاذبن جبل آموخته بود، از مقربان و همراهان خود قرار داد. گفته اند هنگامي که عمروبن عاص از خليفه عمر درباره مشکلات قرآن ياري خواست ، عمر طي نامه يي به وي فرمان داد که عبدالرحمان ابن ملجم را در کنار مسجد جاي دهد تا او قرآن و فقه به مردم بياموزد. عمرو خانه يي را در کنار خانه ابن عديس به ابن ملجم اختصاص داد.(همان جا) اگر اين دو روايت ابن حجر درست باشد، بايد پذيرفت که ابن ملجم هنگام مرگ چندان جوان نبوده است . نيز روشن مي شود که وي در قرائت قرآن و معارف ديني آن روزگار چندان مهارت داشت که خليفه مسلمانان و عمروبن عاص او را رسماً به کار تعليم قرآن گماردند. (طبقات ابن سعد، 3/40)

از گفت وگويي که ميان ابن ملجم با حضرت مولا پس از ضربت زدن انجام شده معلوم مي شود اين مرد به قرآن کاملاً واقف بوده است و اين لقب يعني اشقي الاشقيا را خودش براي خود انتخاب کرده است. متن گفت وگو چنين است؛ پس از ضربت زدن فرار مي کند ولي مردم او را دستگير مي کنند. او را به نزد مولا آوردند. مولا از بي حالي به خواب رفته بودند. فلما افاق من نومه و فتح عينيه فقال ارفقوا بي يا ملائکه ربي. «وقتي از خواب بيدار مي شود زير لب مي گويد اي فرشتگان خدا به من مهربان باشيد.»

فقال له الحسن هذا عدوالله وعدوک ابن ملجم قد امکننا الله منه وقد حضر بين يديک. «حسن بن علي به پدر عرض مي کند دشمن شما را دستگير کرده اند و اينک نزد شما است.»

ففتح اميرالمومنين عينيه وقال له بضعف و انکسار صوت؛ «مولي(ع) چشمان شان را باز مي کنند و با کمال بي حالي و ضعف و صداي ضعيف به قاتل مي گويند؛ «يا هذا لقد جئت عظيما وارتکبت امرا عظيما وخطبا جسيما، ابئس الامام کنت لک حتي جازيتني بهذا الجزاء ؟ الم اکن شفيقا عليک وآثرتک علي غيرک واحسنت اليک وزدت في اعطائک؟ الم يقال فيک کذا وکذا فخليت لک السبيل و منحتک عطائي؟

«اي مرد، امر عظيمي پديد آوردي و کار بزرگي مرتکب شده يي، آيا من امام بدي براي تو بودم که مرا بدين گونه مجازات کردي؟ آيا من به تو مهرباني نکردم؟ آيا من از احسان به تو کم نهادم؟ ياد داري که درباره تو چه گزارشات تلخي دادند و من بر تو به هيچ وجه سخت نگرفتم؟»

ابن ملجم در تمام اين لحظات در سکوت محض بود و پاسخي نمي داد و گويي فکر مي کرد. ناگهان لب به سخن گشود و فرازي از يک آيه قرآن مجيد را تلاوت کرد که تامل در آن قطعه نشان مي دهد اين مرد اينک وجدانش بيدار شده و راز بدبختي خود را درک کرده است. بشنويد؛

فدمعت عينا ابن ملجم وقال؛ يا اميرالمومنين افانت تنقذ من في النار؟

«چشمان ابن ملجم پر از اشک شد و بر گونه اش لغزيد و گفت اي اميرمومنان؛ آيا تو مي تواني محکومين به دوزخ و نار را نجات دهي؟» (آيه يي از قرآن)

امام بلافاصله فرمودند؛ صدقت، يعني درست مي گويي،

اين جمله يک قطعه از آيه شريفه سوره زمر است. اگر به آيات قبل از اين آيه مراجعه کنيم متوجه مي شويم که ابن ملجم اينک با فاجعه يي که رخ داده ناگهان وجدانش از خواب غفلت بيدار شده و به حقيقتي اشاره کرده است. آيات قبل چنين است؛

وî الٌîذينî اجٍتîنîبïوا الطٌîاغïوتî أîنٍ يîعٍبïدïوها وî أîنابïوا إًلîي اللٌîهً لîهïمï الٍبïشٍري فîبîشًٌرٍ عًبادً (زمر، 17)

«وغليف آنان که خود را از طاغوت به دور مي دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوي خدا بازگشته اند آنان را مژده باد، پس بشارت ده به آن بندگان من» که؛

الٌîذينî يîسٍتîمًعïونî الٍقîوٍلî فîيîتٌîبًعïونî أîحٍسîنîهï أïولئًکî الٌîذينî هîداهïمï اللٌîهï وî أïولئًکî هïمٍ أïولïوا الٍأîلٍبابً (18)

«به سخن گوش فرا مي دهند و بهترين آن را پيروي مي کنند؛ اينانند که خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.»

أî فîمîنٍ حîقٌî عîلîيٍهً کîلًمîه الٍعîذابً أî فîأîنٍتî تïنٍقًذï مîنٍ فًي النٌîارً (19)

«پس آيا کسي که فرمان عذاب بر او واجب آمده غکجا روي رهايي داردف؟ آيا تو کسي را که در آتش است مي رهاني؟»

به هرحال «شقاوت» از نوع خدا داده، دقيقاً همان آفتي است که از ناحيه کج انديشي ديني نصيب بشر مي شود. ضلالتي را هم که خدا مي دهد همين است؛ ضلالتي که در قرآن به خدا نسبت داده شده ضلالتي است که از کج فهمي دين نصيب او شده که در حقيقت ناشي از تقصير و کوتاهي خود آدمي است.در داستان کربلا چنان جناياتي انجام گرفته که در دوران جاهليت هم سابقه نداشته است. مردم در دوران جاهليت به تربيت جاهلي داراي صفاتي بودند که آنان را گاهي از ارتکاب برخي اعمال باز مي داشت. جوانمردي، وفاي به عهد و امثال اين گونه خصائل مبتني بر فتوت در ميان شان ديده مي شد. جاهليت- دوران قبل از اسلام- قابل مطالعه است. مطالعه آن دوران مي تواند نقش تربيتي خوبي داشته باشد. به گفته ايزوتسو ژاپني جاهليت مقابل عالميت نيست، مقابل عاقليت است. دوراني است که انسان ها در فضايي خاص با فرهنگي خاص زندگي مي کنند. جامعه نسبتاً آزادي است، هرکس هرکاري مي خواهد، مي تواند بکند و هيچ چيز جلوي او را نمي گيرد. در چنين جامعه يي برخي افراد هر چند بسيار قليل با مراجعه به عقل و هدايت عقلاني به يکسري از ارزش ها پايبند مي شوند که نشانه رقاء فکري آنان است ولي اين دسته افراد بسيار اندک اند. البته آفات چنين جامعه يي اين است که همين صفات ناخود آگاه مورد اطاعت هوا و هوس قرار مي گيرد. مثل حميت که در يک جهت ممکن است بسيار خوب باشد ولي خطرش اين است که گاهي به صفتي بسيار زشت و خطرناک تبديل مي شود. اين جامعه را مقايسه کنيد با جامعه ديني پس از بعثت پيامبر(ص). دين نعمت بسيار بزرگي است و شايد نعمتي براي بشر بزرگ تر از نعمت دين نباشد ولي مي تواند اين باران رحمت تبديل به مايه عذاب شود. و به قول سعدي؛

باران که در لطافت طبعش خلاف نيست/ در باغ لاله رويد و در شوره زار خس.

در جامعه جاهلي همه صفات زشت بد بود هر چند مرتکب مي شدند ولي در جامعه ديني خطر اين است که دين ابزار توجيه همه زشتي ها شود، که پس از پيامبر شد. تمام دروغ ها به نام دين جايز بلکه واجب شود. تمام جنايت ها، قتل ها، خيانت ها، حتي اشاعه فحشا جايز بلکه واجب شود. در اين صورت هر جنايتکاري بدون ناراحتي وجدان جنايت مي کند. اين بار با اعتقاد و ايمان ولي ايمان به طاغوت يعني شيطان تمام کارهاي او را توجيه مي کند.

شريعت نبوي در جامعه يي که دين به نحو صحيح درک نشود، مي تواند وسيله ايجاد فاجعه عظيمي شود.

ساده انگاري بينديشم که جانياني که به کربلا براي قتل سيدالشهدا(ع) آمده بودند براي رسيدن به پول يا همه براي مقام بوده است. شواهد تاريخي به وضوح گوياي آن است که انگيزه قوي که موثر ترين نقش را در بسيج عليه آن بزرگوار داشت، حربه هاي ديني بوده است. نبايد از فتواي قضاتي مانند شريح غافل بود که به نظر مي رسد با توجه به اينکه وي قاضي کوفه است افراد زيادي از قاتلان کربلا کوفي بوده اند يا لااقل در بي وفايي آنان موثر بوده است.

علامه حلي کتابي دارد به نام «الفين» که از آثار کلامي مهم ايشان است.1 در کتاب الفين علامه حلي متن فتواي شريح، قاضي رسمي کوفه را به شرح زير آورده است؛

ان حسين بنî علي بن ابي طالب لقد شق عصا المسلمين و خالف اميرîالمومنين و خرج عن الدين. ثبت عندي وحقق عندي.قضيت وحکمت بدفعه و قتله حفظا لشريعه سيدالمرسلين.2

«به يقين حسين بن علي بن ابي طالب موجب تفرقه در اجتماع مسلمانان شده و با اميرمومنان (يزيد) مخالفت کرده و از دين جدش خارج گشته است. اين امر نزد من ثابت و محقق شده. من به مبارزه با او و کشتن او حکم مي کنم و راي مي دهم به خاطر حفظ شريعت سيد رسولان.»

بر اساس نقل مورخان لشگر عمرسعد عصر تاسوعا جنگ را آغاز کردند و امام برادر خود عباس بن علي(ع) را فرستاد تا شبي را مهلت بخواهد. مشهور اين است که دليل اين مهلت طلبي تدارک شبانه براي راز و نياز با خدا بوده است. اما در تاريخ بلعمي جمله يي آمده است که حاوي نکته يي است بسيار تکان دهنده. پدر ابوالفضل بلعمي و پسر ابوعلي بلعمي پدر عربي نويس است و پسر فارسي نويس. وزير سه تن از امراي ساماني بوده و در نشر زبان فارسي کوشيده است. به دستور وي تاريخ طبري ترجمه شده است.

او مي نويسد؛ «پس حسين اين مردمان را يکان يکان که به نصرت او آمده بودند، بنشاند و همه مهتران و بزرگان بودند و ايشان را خطبه کرد و گفت آنچه بر شما بود، کرديد و من شما را نه به حرب آوردم، اکنون حرب پيش آمد و من از جان خويش نوميد گشتم و شما را از بيعت خويش بحل کردم. شما بازگرديد و برويد و مرا امشب زمان خواستن، به کار نبود، از بهر شما خواستم تا هر که خواهد رفتن، برود.»

امام مي فرمايد من اگر مهلت خواستم براي خودم نبود براي شما بود. امام مي خواست با استفاده از تاريکي شب يک انتخاب آزاد صورت گيرد. به دور از هرگونه تحميل و رودربايستي هرکس بتواند تصميم بگيرد.

طبري از ابي مخنف از طريق حضرت علي بن الحسين نقل مي کند که وقتي عمربن سعد به کربلا بازگشت (و براي حسين بن علي اعلام جنگ کرد و آن حضرت مهلت تا فردا صبح را استمهال کرد) نزديک غروب بود.

قال علي بن الحسين فدنوت منه لاسمع وأنا مريض فسمعت أبي وهو يقول لأصحابه؛

«علي بن الحسين مي گويد من نزديک شدم تا صداي پدرم را بشنوم. من بيمار بودم ولي مي شنيديم که پدرم چنين گفت»؛ أثني علي الله تبارک و تعالي أحسن الثناء و أحمده علي السراء و الضراء اللهم إني أحمدک علي أن أکرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئده و لم تجعلنا من المشرکين

«من خداوند را ثنا و ستايش مي گويم و بهترين حمد و سپاس را دارم چه پيدا و چه پنهان. خداوندا تو را سپاس که ما را به نبوت کرامت بخشيدي و توفيق تفقه در دين را عنايت فرمودي و چشمي بينا، گوشي شنوا و دلي آگاه به ما عطا فرمودي.» نکته مهمي است که آن حضرت بر آن تاکيد مي فرمايند. دين بايد از روي تفقه يعني معرفت ناب در دل جاي گيرد. با چشم بسته و تقليد کورکورانه دينداري نه مفيد که خطرناک است. أما بعد فإني لا أعلم أصحابا أولي ولا خيرا من أصحابي ولا أهل بيت أبر ولا أوصل من أهل بيتي فجزاکم الله عني جميعا خيرا «من هيچ ياراني بهتر از يارانم و هيچ اهل خانه يي بهتر و باوفاتر از آن که من دارم نديده و سراغ ندارم.»

ألا وإني أظن يومنا من هولاء الأعداء غدا ألا وإني قد رأيت لکم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليکم مني ذمام هذا ليل قد غشيکم فاتخذوه جملا3

«من نيت شوم اين قوم که به اينجا آمده اند، مي دانم. راي من براي شما اين است که همه آزاد و رها باشيد. از ناحيه من هيچ عزم و پيماني بر گردن شما نباشد. اينک شب است و تاريکي همه جا را فرا گرفته. از تاريکي استفاده کنيد و اينجا را ترک کنيد.»

امام(ع) مي خواهد هيچ کس تحت فشارها و جاذبه هاي دوستي و سيطره آشنايي يا از روي ناانديشي و نابخردانه اقدام به دينداري نکند با آزادي کامل در فضايي کاملاً باز تصميم بگيرد.

پس از سخنان امام(ع) هرچند عده يي رفتند ولي آنان که ماندند هريک سخناني ابراز داشته اند که تاريخ به نقل آن سخنان مفتخر است. معرفتي از دين ارائه داده اند که از عمق جان آگاه شان نشات گرفته بود. مطالبي در آن سخنان وجود دارد که هر جمله يک دنيا معرفت است. آنگاه امام(ع) از يکايک آنان تقديرکرد.

ملولان همه رفتند در خانه ببنديد

بر اين جمع ملولانه همه جمع بخنديد

به معراج در آييد که از آل رسوليد

رخ ماه ببينيد که بر بام بلنديد

سلام خدا بر تو اي سرور شهيدان. سلام بر تو و بر ياران با وفايت. والسلام

پي نوشت ها؛-------------------------

1- طريحي در مجمع البحرين مي گويد من 500 کتاب و رساله به خط خود علامه حلي ديده ام چه برسد به خط ديگران. (مقدمه الفين)

2- الفين، ص1004

descriptionتقابل کژانديشي و آزاده گي EmptyRe: تقابل کژانديشي و آزاده گي

more_horiz
خیلی زیبا ، آموزنده و بیدار کننده بود . خوشحالم که چنین متنی را خواندم و بر گوینده و نگارنده و تنظیم کننده و گردآورنده و بر این کاربر خوش فکر درود می فرستم . خدایتان یار و مدد کار باد.
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply