چی فکر کردین ؟ که مثلا بد بختی اینه که ادم نون شب نداشته باشه ! نکنه فکر میکنین بد بختی یعنی اینکه ادم دست بچشو بگیرو از جلوی میوه فروشی بکشه اینور !! یا فکر میکنین بد بختی یعنی اینکه تو سرمای زمستون کنار خیابون بشینی با بخار دهنت دستاتو گرم کنی و به بقیه دستکشو جوراب بفروشی .. !!!
نه عزیز دلم " کی گفته اینا یعنی بد بختی ! بد بختی یعنی اینکه از ناچاری بشینیو اندی گوش کنیو بعدم بزنی رو ریپیت " تازه از اون بدتر اینکه اونقدر ندونی که حتی نفهمی الان کدوم آهنگ مناسب حالته .. " ها قربونت برم " پس چی ؟ اینا یعنی بدبختی دیگه .. !!!
حوصلت اونقدر سر بره که ندونی چی کار کنی " خارشوهر نیست ؛ الهه نیست ؛ عاطفه نیست ؛ مریم نیست ؛ اخیرن ویدام نیست " به عظیمه زنگ نزدم ولی مطمئنم اونم نیست ..
آجی نیست " مامان نیست " مرتضی نیست " محمد نیست " بابام که قربونش برم ..
خلاصه اینکه بد بختی یعنی اینکه مسنجرو باز کنیو ببینی اونجام هیچ کی نیست " بعد یه همچین حسی بهت دست میده
امروز فقط صدای نم نم بارون فضای اتاقو پر کرده بود ..
چقدر پاییزو دوست دارم " وقتی برگا زرد میشنو میریزن " بعد باد میاده برگا رو روی زمین از اینور به اونور حُل میده " حیف که نفسای آخرشه ..
بارونای پاییزو اوایل بهار یه حس غریبی دارن " هیچ وقت زیر بارون چتر نمیگیرم ..
2هفته پیش که شیراز بودم بارون خیلی تندی زد " هوا داشت تاریک میشدو بیشتر از اون نمیشد دانشگاه موند " جایی نبود که برم " حتی کسی که بتونم ساعتی پیشش بمونم ؛ 2 ساعت تمام رو زیر بارون راه رفتم و یکی از به یاد موندنی ترین شبای زندگیمو ساختم ..
راستی با همه ی ارادتی به شکیلا دارم " ای کاش ِ الهه هم بد نیستا ..!!
خلاصه اینکه بعله " همینه دیگه ..
مثلا اونقدر زندگی یکنواخت بشه که بری موهاتو تا ته بزنی .. !! بعد مامانت بگه خدا رو شکر که فعلنی خودتیو خودت وگرنه شوهره از دستت سکته میکرد !! آره میدونم که الان همه یکصدا دارین میگین فدا سرت اگرم که بود مسلما تنوع روحیه ی من مهمتر از سکته زدن اون بود !!!
آفرین من واقعا به داشتن دوستای با شعوری مثل شما افتخار میکنم
بعد اینکه حالا بذارین ریشه ی همه ی اینا رو بگم " این هفته قراره برا اولین بار تو گروه نوازی نی بزنم " استرس دارم " میترسم خرابش کنم " برام دعا کنین ؛ خیلی برام مهمه .. خیلی خیلی ..
فردا شب میرم " البته 4شمبه ( شنبه قلب به میم شداااا ) بر میگردم ولی یه فه دیدین مثل مرادی جون شدم ..
دوستون دارم
فعلنی
نه عزیز دلم " کی گفته اینا یعنی بد بختی ! بد بختی یعنی اینکه از ناچاری بشینیو اندی گوش کنیو بعدم بزنی رو ریپیت " تازه از اون بدتر اینکه اونقدر ندونی که حتی نفهمی الان کدوم آهنگ مناسب حالته .. " ها قربونت برم " پس چی ؟ اینا یعنی بدبختی دیگه .. !!!
حوصلت اونقدر سر بره که ندونی چی کار کنی " خارشوهر نیست ؛ الهه نیست ؛ عاطفه نیست ؛ مریم نیست ؛ اخیرن ویدام نیست " به عظیمه زنگ نزدم ولی مطمئنم اونم نیست ..
آجی نیست " مامان نیست " مرتضی نیست " محمد نیست " بابام که قربونش برم ..
خلاصه اینکه بد بختی یعنی اینکه مسنجرو باز کنیو ببینی اونجام هیچ کی نیست " بعد یه همچین حسی بهت دست میده
امروز فقط صدای نم نم بارون فضای اتاقو پر کرده بود ..
چقدر پاییزو دوست دارم " وقتی برگا زرد میشنو میریزن " بعد باد میاده برگا رو روی زمین از اینور به اونور حُل میده " حیف که نفسای آخرشه ..
بارونای پاییزو اوایل بهار یه حس غریبی دارن " هیچ وقت زیر بارون چتر نمیگیرم ..
2هفته پیش که شیراز بودم بارون خیلی تندی زد " هوا داشت تاریک میشدو بیشتر از اون نمیشد دانشگاه موند " جایی نبود که برم " حتی کسی که بتونم ساعتی پیشش بمونم ؛ 2 ساعت تمام رو زیر بارون راه رفتم و یکی از به یاد موندنی ترین شبای زندگیمو ساختم ..
راستی با همه ی ارادتی به شکیلا دارم " ای کاش ِ الهه هم بد نیستا ..!!
خلاصه اینکه بعله " همینه دیگه ..
مثلا اونقدر زندگی یکنواخت بشه که بری موهاتو تا ته بزنی .. !! بعد مامانت بگه خدا رو شکر که فعلنی خودتیو خودت وگرنه شوهره از دستت سکته میکرد !! آره میدونم که الان همه یکصدا دارین میگین فدا سرت اگرم که بود مسلما تنوع روحیه ی من مهمتر از سکته زدن اون بود !!!
آفرین من واقعا به داشتن دوستای با شعوری مثل شما افتخار میکنم
بعد اینکه حالا بذارین ریشه ی همه ی اینا رو بگم " این هفته قراره برا اولین بار تو گروه نوازی نی بزنم " استرس دارم " میترسم خرابش کنم " برام دعا کنین ؛ خیلی برام مهمه .. خیلی خیلی ..
فردا شب میرم " البته 4شمبه ( شنبه قلب به میم شداااا ) بر میگردم ولی یه فه دیدین مثل مرادی جون شدم ..
دوستون دارم
فعلنی
