Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


مشاعره

power_settings_newLogin to reply
+35
javad57m
saeedeh 27
sepideh
beul
nima20mehdi
N@3RIN
azarmina
سها
omid
smahdi
112
vahab
farhad
مالدار
Diosa
hajreza
kaveh
kudakaneehsas
mohammadali
nahid
mohammad moafi madani
babak
mahsa
nohed
احمد رضا
sohailsoltani
sezar
poopak
sahar
tasbiheabi
elnaz
niloofar
yady
faezeh
hiran
39 posters

descriptionمشاعره - Page 2 Emptyمشاعره

more_horiz
First topic message reminder :

دوستان در اینجا هروقت گذرتون افتاد در مشاعره شرکت کنید وبه نفر قبلی جواب بدین

مشاعره که همه میدونید شعر شما با اخرین حرف شعر دوست قبلی یتان شروع میشه

حلا من استارت میزنم

اشاره میکنم از مرد ناشی .....گلی گم کرده ام شالا تو باشی

به قول شاعران ی بدین

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یافت"مخفی" در بساط زندگانی کام خویش
هر که کار دهر را بر خویشتن آسان گرفت

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو ريشه بودي من درخت سبز بودم

با دوريت هر شاخه ام بي بارو برگست

اكنون كه ميبينم ترا در چنگ پائيز

در گوش من، در جان من ، فرياد مرگست

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
بازم ت منبع يادتون نره نظامي ليلي ومجنون

تو کز عبرت بدين افسانه ماني چه پنداري مگر افسانه خواني

درين افسانه شرطست اشک راندن گلابي تلخ بر شيرين فشاندن

بحکم آنکه آن کم زندگاني چو گل بر باد شد روز جواني

سبک رو چون بت قبچاق من بود گمان افتاد خود کافاق من بود
جيم بده بزار فضا تغيير كنه

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
nohed wrote:
بازم ت منبع يادتون نره نظامي ليلي ومجنون

تو کز عبرت بدين افسانه ماني چه پنداري مگر افسانه خواني

درين افسانه شرطست اشک راندن گلابي تلخ بر شيرين فشاندن

بحکم آنکه آن کم زندگاني چو گل بر باد شد روز جواني

سبک رو چون بت قبچاق من بود گمان افتاد خود کافاق من بود
جيم بده بزار فضا تغيير كنه

جز غم به جهان کسی مرا یار نشد
کس مونس من جز غم دلدار نشد

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در این دنیا که مردانش عصا از دست کور میدزدند
من ِ خوش باور نادان از این مردم محبت جستجو کردم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ميبوسمت ميبوسمت اي تك مسافر

ميبينمت بهر سفر پا در ركابي

جانا درنگي، تاسپند اشك ريزم

بر آتش دل-از چه اينسان در شتابي؟

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یا رب که زچشم زخم دوران هرگز
دردی نرسد نرگس بیمار ترا

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
آنان به مرگ وام ندارند
آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند
آنان که ترس را
تا پشت مرزهای زمان راندند
آنان به مرگ وام ندارند
آنان فراز بام تهور
افراشتند نام
آنان
تا آخرین گلوله جنگیدند
آنان با آخرین گلوله خود مردند
آری به مرگ وام ندارند
آنان
عشاق عصر ما
پویندگان راه بلا راه بی امید
مادر ! بگو که در تک این خانه خراب
گل های آتشین
در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟
این خواهر و برادر من ایا
شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟
پیش از طلوع طالع
امشب ستارگان به بستر خون خسته خفته اند
بیدار باش را
در کوچه های دور
در شاهراه خلق به او درآورید
دلخستگان به بستر خون تازه خفته اند

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دردا که عجوزه ای رخ نمود به شمایل مهر
بنیاد صفا و قرار دل از هم گسست

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تاب این سیل بلاخیز نیست
غنچه ام نشکفته به کام
طاقت سیلی پاییزم نیست

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تاب این سیل بلاخیز نیست
غنچه ام نشکفته به کام
طاقت سیلی پاییزم نیست

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو کز محنت دیگران بی غمی ...نشاید که نامت نهند ادمی

(این شعر با این روزها خیلی مطابقت دارد)

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو از خاکم نخواهی بر گرفتن
به جای اشک اگر گوهر ببارم
j

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود 7

من آخر شاعرم 10

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
[quote="faezeh"]
[color=darkblue]یکدم آسوده کنار جوی می باید نشست
پندها از نغمه ی آب روان باید گرفت[/c
olor]
[/quot
ترانه ها رادردل درياشكن اقيانوس بايدديد
جوي ها همه نسخي زانساخ جهان بايدديد

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در خرابات مغان ما نیز هم منزل کنیم کاین چنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
ایکاش در چشم هایت تردید را دیده بودم
یا از همان روز اول از عشق ترسیده بودم
ایکاش آن شب که رفتم از آسمان گل بچینم
جای گل رز برایت پروانگی چیده بودم
گل را به دست تو دادم حتی نگاهم نکردی
آن شب نمی دانی اما تا صبح لرزیده بودم
آن شب تو با خود نگفتی که بر سرمن چه آمد
با خود نگفتی ز دستت من باز رنجیده بودم
انگار پی برده بودی دیوانه ات گشته ام من
تو عاشق من نبودی و دیر فهمیده بودم
از آن شب سرد پاییز که چشم من به تو افتاد
گفتم ایکاش شب ها هر گر نخوابیده بودم
از کوچه که می گذشتیم حتی نگاهم نکردی
چشمت پی دیگری بود این را نفهمیده بودم
آن شب من و اشک و مهتاب تا صبح با هم نشستیم
ایکاش یک خواب بد بود چیزی من دیده بودم
تو اهل آن دوردستی من یک اسیر زمینی
عشق زمین و افق را ایکاش سنجیده بودم
بی تو چه شبها که تا صبح در حسرت با تو بودن
اندوه ویرانیت را تنها پرستیده بودم
وقتی صدا کردی از دور با عشوه ای نادرت را
آن لهجه نقره ای را ایکاش نشنیده بودم
انگار تقصیر من بود حق با تو و آسمان است
وقتی که تو می گذشتی از دور خندیده بودم
اما به پروانه سوگند تنها گناهم همین ست
جای تو بودم اگر من صد بار بخشیده بودم
باید برایت دعا کرد آباد باشی و سرسبز
ایکاش هرگز نبینی چیزی که من دیده بودم
اندوه بی اعتنای چه یادگار عجیبی ست
اما چه شب ها که آن را از عشق بوسیده بودم
حالا بدان تو که رفتی در حسرت بازگشت
یک آسمان اشک آن شب در کوچه پایشده بودم
هر گز پشیمان نگشتم از انتخاب تو هرگز
رفتی که شاید بدانم بیهوده رنجیده بودم
حالا تو را به شقایق دیگر بیا کوچ کافیست
جای تو بودم اگر من این بار بخشیده بودم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه هردمم از هجر توست بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
حالا که کسی نیست ، دوباره خودم میگم با (ت):
تکرار می کنم خودم را پی در پی و تورا
تنهایی را تکرار می کنم و باز تلخ می شوم !!

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
روشن از پرتوی رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
این هم یه شعر که با ک شروع میشه
کمال دلبری در نظر بازیست
به شیوه نظر از نادران دوران باش

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
شوخی نگر که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر بدر کند

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدین امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم
به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
حجم دلم لبریز شده است
حرفهای نگفته را
از قفس دلم میکشم بیرون
یک به یک چو پرنده ای
به آسمان رها میکنم
اگر روزی پرنده ای
روی دست تو نشست
اندکی صبر کن
شاید حرفی برایت داشته باشد

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
در دل ندهم ره پس ازین مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
در خرقه ازین بیش منافق نتوان بود
بنیاد ازین شیوه رندانه نهادیم
چون میرود این کشتی سر گشته که آخر
جان در سر آن گوهر یکدانه نهادیم
المنـة لله که چو ما بی دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
منتظر بودم که بگشاید به رویم آسمان تار
دیدگان صبح سیمین را
تا بنوشم ار لب خورشید نور افشان
شهد هزاران بوسه ی تبدار شیرین را
لیکن ای افسوس
من ندیدم عاقبت در آسمان شهر رویاها
نور خورشیدی

خوب میدانم که دیگر نیست امیدی
نیست امیدی

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
من نمیابم مجال ای دوستان
گرچه دارد او جمالی بس جمیل
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
لالا لالا نخواب سودی نداره

همون بهتر که بشماری ستاره

همون بهتر که چشمات وا بمونه

که ماه غصش نشه تنها بیداره

لالا لالا نخواب میدونه جنگه

دست هر کی میبینی یه تفنگه

یه عمره دور چشماش گشتم اما

نفهمیدم که اون چشما چه رنگه

لالا لالا نخواب زندونه دنیا

سر ناسازگاری داره با ما

بشین بازم دعا کن واسه اونکه

ما رو اینجا گذاشت تنهای تنها

لالا لالا نخواب اون راه دوره

خدا میدونه که حالش چجوره

توی خلوت میگم اینجا کسی نیست

خداییش که دلم خیلی صبوره

لالا لالا نخواب تیرست چراغم

مثل آتشفشان می مونه داغم

بجونه گلدونا کم غصه ای نیست

هزار شب شد نیومد باز سراغم

لالا لالا نخواب خواب که دوا نیست

دل دیوونه داشتن که خطا نیست

میگن دست از سرش بردار . نمی شه

آخه عاشق شدن که دست ما نیست

لالا لالا نخواب تنها میمونم

کمک کن قدر چشماتو بدونم

چرا چشمات پر خشم عزیزم؟

مگه من مثل اون نامهربونم

لالا لالا نخواب ماهو نگاه کن

من اسپندو میارم تو دعا کن

بگو برگرده پیش ما بمونه

کتاب حافظو بردار و وا کن

لالا لالا نخواب سرما تو راهه

همیشه عمر خوشبختی کوتاهه

میگن با یه فرشته اونو دیدن

دروغه جون دریا اشتباهه

لالا لالا نخواب تلخ جدایی

کمر خم میشه زیر بی وفایی

تو بیدار باش همه تو خواب نازن

برای کی بخونم پس لالایی

لالا لالا نخواب تنهایی زرده

اگه طولانی شه مثل یه درده

اگه چشم انتظار باشی که هیچی

دروغ میگی به دل که برمیگرده

لالا لالا نخواب اشکت زلاله

مثل بارون پای نخل وصاله

من و تو هم شب و هم قلبو کشتیم

ولی اون چی چقدر اون بی خیاله

لالا لالا نخواب دنیا خسیسه

واسه کم آدمی خوب می نویسه

یکی لبهاش تو خوابم غرق خندست

یکی چشماش تو خوابم خیسه خیسه

لالا لالا نخواب عاشق یه سیبه

همیشه سرخ و تبدارو غریبه

تا اون بالاست رسیدست اما تنهاست

پایینم که بیافته بی نصیبه

لالا لالا نخواب اینجا سیاهی

پر اما تو تنگه قصه ماهی

اونی که ماها رو بیدار نگه داشت

الهی خواب باشه حالا الهی

لالا لالا نخواب تا اون بخوابه

بشین اینقدر تا که خورشید بتابه

زمونی که یقین کردم بیدار شد

بخواب با یاد عکسی که تو قابه

لالا لالا بخواب دنیا همینه

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz

هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یکی بود یکی نبود*
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
گیس شون قد کمون رنگ شبق
از کمون بلن ترک
از شبق مشکی ترک.
روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.

از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج ناله شبگیر می اومد...

« - پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسه شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟ »

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
***
« - پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیاین به شهر ما؟

شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-

پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین:
اسب سفید نقره نل
یال و دمش رنگ عسل،
مرکب صرصر تک من!
آهوی آهن رگ من!

گردن و ساقش ببینین!
باد دماغش ببینین!
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
داریه و دمبک می زنن
می رقصن و می رقصونن
غنچه خندون می ریزن
نقل بیابون می ریزن
های می کشن
هوی می کشن:
« - شهر جای ما شد!
عید مردماس، دیب گله داره
دنیا مال ماس، دیب گله داره
سفیدی پادشاس، دیب گله داره
سیاهی رو سیاس، دیب گله داره » ...
***
پریا!
دیگه توک روز شیکسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم، ببینین: صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
آره ! زنجیرای گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
می ریزد ز دست و پا.
پوسیده ن، پاره می شن
دیبا بیچاره میشن:
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بذارن، کویر و نمکزار می بینن

عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمی دونین پریا!]
در برجا وا می شن، برده دارا رسوا می شن
غلوما آزاد می شن، ویرونه ها آباد می شن
هر کی که غصه داره
غمشو زمین میذاره.
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا.
اسیرا کینه دارن
داس شونو ور می میدارن
سیل می شن: گرگرگر!
تو قلب شب که بد گله
آتیش بازی چه خوشگله!

آتیش! آتیش! - چه خوبه!
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
به سوز تب نمونده،
به جستن و واجستن
تو حوض نقره جستن

الان غلاما وایسادن که مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو پالون بزنن وارد میدونش کنن
به جائی که شنگولش کنن
سکه یه پولش کنن:
دست همو بچسبن
دور یارو برقصن
« حمومک مورچه داره، بشین و پاشو » در بیارن
« قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو » در بیارن

پریا! بسه دیگه های های تون
گریه تون، وای وای تون! » ...

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا ...
***
« - پریای خط خطی، عریون و لخت و پاپتی!
شبای چله کوچیک که زیر کرسی، چیک و چیک
تخمه میشکستیم و بارون می اومد صداش تو نودون می اومد
بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
قصه سبز پری زرد پری
قصه سنگ صبور، بز روی بون
قصه دختر شاه پریون، -
شما ئین اون پریا!
اومدین دنیای ما
حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین
که دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟

دنیای ما قصه نبود
پیغوم سر بسته نبود.

دنیای ما عیونه
هر کی می خواد بدونه:

دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبردار داره!

دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه!

دنیای ما - هی هی هی !
عقب آتیش - لی لی لی !
آتیش می خوای بالا ترک
تا کف پات ترک ترک ...

دنیای ما همینه
بخوای نخواهی اینه!

خوب، پریای قصه!
مرغای شیکسه!
آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
کی بتونه گفت که بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما
قلعه قصه تونو ول بکنین، کارتونو مشکل بکنین؟ »

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
***
دس زدم به شونه شون
که کنم روونه شون -
پریا جیغ زدن، ویغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
[ پائین اومدن پود شدن، پیر شدن گریه شدن، جوون شدن
[ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر کنده شدن،
[ میوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، امید شدن یاس
[ شدن، ستاره نحس شدن ...

وقتی دیدن ستاره
یه من اثر نداره:
می بینم و حاشا می کنم، بازی رو تماشا می کنم
هاج و واج و منگ نمی شم، از جادو سنگ نمی شم -
یکیش تنگ شراب شد
یکیش دریای آب شد
یکیش کوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد ...

شرابه رو سر کشیدم
پاشنه رو ور کشیدم
زدم به دریا تر شدم، از آن ورش به در شدم
دویدم و دویدم
بالای کوه رسیدم
اون ور کوه ساز می زدن، همپای آواز می زدن:

« - دلنگ دلنگ، شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد.
خورشید خانوم! بفرمائین!
از اون بالا بیاین پائین
ما ظلمو نفله کردیم
از وقتی خلق پا شد
زندگی مال ما شد.
از شادی سیر نمی شیم
دیگه اسیر نمی شیم
ها جستیم و واجستیم
تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم
به خونه مون رسیدیم ... »
***
بالا رفتیم دوغ بود
قصه بی بیم دروغ بود،
پائین اومدیم ماست بود
قصه ما راست بود:

قصه ما به سر رسید
کلاغه به خونه ش نرسید،
هاچین و واچین
زنجیرو ورچین!

*شعر پریا سروده استاد احمد شاملو نقل از سایت آوای آزاد

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک چشم و سزاست
که چرا دل به جگر گوشه مردم دادlم.

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند بهر تنم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یکی از بزرگان ایران فروم....بدون تکلف نشسته ورم.


درود دوستان این روزا گرفتارم همتون را می سپاسم

امیدوارم زودتر وبیشتر در محضرتون باشم

38 38 36 37 19 19 16 16 16

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیدده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری ست رنجیدن

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم

ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟؟

بي وفا بي وفا حالا كه من افتاده ام از پاچرا؟

نوشدارويي وبعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل اين زودتر ميخواستي – حالا چرا؟

عمر مارا مهلت امروز و فرداي تو نيست

من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا؟

نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم

ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا

وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار

اينهمه غافل شدن از چون مني شيدا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند

در شگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا؟

شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر

راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا؟



شهریار

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
iالا ای آهوی وحشی کجایی
مرا باتوست بسیار آشنایی
دو تنها رو دو سرگردان دو بی کس
دو دام است از کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
که می بینم که این دشت مشوش
چرا گاهی ندارد ایمن و خوش
که خواهد شد بگویید ای حبیبان
رفیق بی کسان یار غریبان

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
نگارینم دل و جانم تو هستی
همه پیدا و پنهانم تو هستی

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی نا شادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی درافتی به پایش چو مور
گرفتم ز تو ناتوان تر بسی ست
تواناتر از تو هم آخر کسی ست
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است

ت بدید 11

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت
دل رفت به جایی که عرب رفت و نی انداخت

46

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو مگه باده فروشي که همه مست تو اند / تو مگه ساغر عشقي که همه معشوق تو اند

منشين با همگان اي گل زيباي دلم / که به ظاهر همه مشتاق و خريدار تو اند . . .

(به جای اینکه به دنبال سعادت باشیم ، خالق سعادت باشیم . . .)

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
yady wrote:
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود


شما سوختید اقا یدی 11 22
این شعر رو قبلا مهسا جون نوشته بود 61

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
احسنت به شما و حضور ذهن تان .
بالاخره جوانی همینش خوبه .
تا همین جا پابپای شما جوانان آمدن هنره !
و در تکرار مکررات خواستم بگویم :
پیر نیستیم بلکه برنائیم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
yady wrote:
احسنت به شما و حضور ذهن تان .
بالاخره جوانی همینش خوبه .
تا همین جا پابپای شما جوانان آمدن هنره !
و در تکرار مکررات خواستم بگویم :
پیر نیستیم بلکه برنائیم


شوخی کردما آقا یدی 2
اگه شما ادامه ندید منم ادامه نمی دم
گفته باشم 4

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
mohammadali wrote:
تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت
دل رفت به جایی که عرب رفت و نی انداخت

46


این شعر خیلی قشنگ بود 11 7

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن ، سایه ها رنگ سیاهی

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد
بیا کان داوری ها را پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
منم خورشید بی فردا
که در آیینه میمیرم
اگر پرواز هم باشم
به سوئی پر نمیگیرم
(فرقي نميکنه که يه گودال کوچيک آب باشي يا يه دريا ، زلال که باشي آسمان در توست. )

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
می روم سهم من این ماندن نیست
قصه ام تلخ شد این اشک من از رفتن نیست

شانه ام زیر غم ثانیه ها می شکند
چشم من مانده به درگاهش و این راندن نیست؟

آتشش سوخت در این عالم و آن عالم کی
به چه جرمی شدم این گون که سبب با من نیست

همه در خاطره ام ماند در این غربت شوم
زخم دل باز شود مرهم آن گفتن نیست

سخت مجروحم و این درد مرا خواهد کشت
رفته از یادم و این شعر دگر خواندن نیست

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تا از سپیده گفتگوی مشروط
برخیزد
من
تصویر هجرت از پل
بر می گیرم
تصویر هجرت از پل
از پله ی مناجاتم
تا سفره های شن
تا سفره های زخم
سفر می کند
بر سفره های شن کلماتی آبی مهمانند
مهمان هجرت
ای نفس رفته ی من ای پل متصاعد
که جثه ی زمین را
در آن هزار فرسخ نیلی
می غلتانی
چون است اینکه عشق
جز در هراس مرگ
ما را دگر به خویش نمی خواند
از ما جز استغاثه نمی ماند
از ما درو گران چراگاه های هوایی
اینجا ، میان گفتگوی مشروط
اینجا ، در انتحار اشباح
جز سطل های خالی در چاه های خالی
کی از مزارع نمک
ما را عبور داده ست ؟

یداله رویایی

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی


(فقط کسی رنگین کمان را میبیند که تا آخر زیر باران بایستد)

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
یارم از بالا نشستن شد خراب دیگری

وای اگر من روکنم سوی خرابات دگر

descriptionمشاعره - Page 2 EmptyRe: مشاعره

more_horiz
روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند
ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند
گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند
آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند
عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند
خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد
عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد....
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply