Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionاولين ملاقات Emptyاولين ملاقات

more_horiz
توي كافي‌شاپ روبه‌روي هم نشسته بودند، اولين ملاقاتشان بود، مي‌خواستند گپ بزنند و همديگر را بيشتر بشناسند.
اشكان با قاشق كوچكي سعي مي‌كرد شيرموزش را هم بزند و در حالي كه از خجالت سرش را پايين انداخته بود گفت:

‌ ببين من از تو چيزي جز صداقت و همراهي نمي‌خوام، مي‌خوام دوست و همسرم باشي همين، توقع زياديه؟ حالا حاضري با من ازدواج بكني؟

رويا در حالي كه لبخند مرموزي به لب داشت و خيابان را نگاهي مي‌كرد گفت:

يه چيزي بپرسم راستشو مي‌گي؟

آره، چرا بايد دروغ بگم؟

ببينم اين ماشين خوشگله مال خودته!؟

منبع:‌جام جم

descriptionاولين ملاقات EmptyRe: اولين ملاقات

more_horiz
خیلی جالب بود ، ممنون - مصداق این قضیه :
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست
من از بوی دلاویز تو مستم !!
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply