Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionداستان شراکت یک روج سالمند Emptyداستان شراکت یک روج سالمند

more_horiz
تا آخرش بخونید! پشیمون نمیشین!

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان ز;وجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: «نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .»


پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک ن;وشابه در سینی بود.


پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.

پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان ل;یوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.»

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد ج;وان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»

پیرزن جواب داد: «بفرمایید.»

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟ »

پیرزن جواب داد: « منتظر دندانهــــــا !»

descriptionداستان شراکت یک روج سالمند EmptyRe: داستان شراکت یک روج سالمند

more_horiz
لام

خوبید ؟

این متنی که براتون فرستادم خیلی مهمه

ترجمش این می شه :

یک خانم هنگام چسباندن تمبر به پشت نامه اون تمبر را لیس می زنه که نمناک بشه . زبان اون خانم با لبه ی تمبر یک زخم خیلی کوچک پیدا می کند . چند روز بعد اون خانم متوجه تورمی در زبان خود می شود و به دکتر مراجعه می کند ، پس از معاینه دکتر خاطر نشان می کند که هیچ مشکلی وجود ندارد و هیچ چیز غیر نورمالی ندیده است . اما چند روز بعد تورم زبان خانم بیشتر و بیشتر می شود و بسیار دردناک به طوری که غذا خوردن وی دچار مشکل می شود . وی دوباره به دکتر مراجعه میکند و این بار پس از عکس برداری برای انجام یک عمل کوچک راهی بیمارستان می شود جالب اینجا است که پس از شکاف کوچکی که دکتر روی زبان وی بوجود می آورد ، سوسکی کوچک به آرامی از درون زبان وی به بیرون می خزد . دکتر متوجه می شود که تعدادی تخم سوسک درون زبان این خانم بارور شده است .

پس از لیس زدن تمبر تعدادی تخم سوسک از طریق زخمی که لبه ی تمبر بر زبان او ایجاد کرده بود وارد زبانش شده و چون بافت زبان بافتی گرم و مرطوب است محلی مناسب برای رشد سوسکها به وجود آورده .

از زبان اندی هوم :

من سالها پیش در یک شرکت تولید تمبر کار می کردم به گفته شده بود که هرگز به تمبر زبان نزنم و آن زمان نمی دانستم که دلیلش چیست پس از مدتی هنگام انتقال 2500 تمبر به انبار رفتم تعداد زیادی سوسک انجا دیدم . نکته قابل توجه این که سوسکها از چسب پشت تمبرها تغذیه می کنند.









CAUTION

One day a lady licked the envelopes and postage stamps instead of using a sponge. That very day the lady found a cut on her tongue. A week later, she noticed an abnormal swelling on her tongue... She went to the doctor, and they found nothing wrong. Her tongue was not sore or anything. A couple of days later, her tongue started to swell more, and it began to get really sore, so sore, that she could not eat.. She went back to the hospital, and demanded something to be done. The doctor took an x-ray of her tongue and noticed a lump. He prepared her for minor surgery.. When the doctor cut her tongue open, a live cockroach crawled out!!!!

There were cockroach eggs on the seal of the envelope. The egg was able to hatch inside of her tongue, because of her saliva. It was warm and moist.

This is a true story reported on CNN.

Andy Hume wrote:

Hey, I used to work in an envelope factory.. You wouldn't believe the things that float around in those gum applicator trays. I haven't licked an envelope for years. I used to work for a print shop (32 years ago) and we were told NEVER to lick the envelopes. I never understood why until I had to go into storage and pull out 2500 envelopes that were already printed and saw several squads of cockroaches roaming around inside a couple of boxes with eggs everywhere. They eat the glue on the envelopes.

PLEASE PASS THIS INFO TO EVERYONE AND SPECIALLY THE ONES YOU CARE ABOUT. After reading this you will never lick another envelope or stamp.
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply