می دانم که دوباره معجزه خواهی کرد. می دانم دوباره لبخندی واقعی هدیه ام خواهی داد. و این بار من چشم انتظارم. چشم انتظار لطفی دوباره ام . چشم انتظار معجزه ای دوباره . ای مهربانم برای برگشتنش معجزه کن تو ای عظمت هستی که زندگی ام سرشار از معجزات توست. برای او که مدتی است همدم کماست زندگی دوباره عطا کن. به او آسودگی ببخش تا به آرامی چشمانش را بگشاید تا دوباره لبخند پرمهر و نگاه معصومش را ببینم .
خدایا من به نیت گشودن چشمانش پارچه سبزی را بر میله های ضریح زیارتگاهی بستم و شب هنگام خواب دیدم در گذر از زمان ساده زندگیم راهی زیارتگاهی شدم و برگ سبزی از جنس پارچه را به تن تنومند ضریح گره کردم . دستان خالی و پر از سادگیم را بر میله های ضریح حلقه بستم. و ای خدای مهربان آنگاه از تو خواستم تا او را به حرمت پاکیش سلامتی کامل عطا کنی. تا او را به حرمت نگاه های معصومش زندگی دوباره ببخشی تا چشمانش را بگشایی.
همانگونه که آرام با تو راز و نیاز می کردم او آمد و با مهربانی گفت: چه حریم سبزی برافراشتی- چه شمع روشنی در دلت برافروختی. این پارچه سبز که در دلت گره خورده از برای کیست و بی آنکه منتظر پاسخی بماند گره را گشود و به دستم داد و با مهربانی گفت به زودی چشمانم را می گشایم و زیارتگاه امن دلم را که گره های سبزش مهربانانه به دست خدا گشوده شده است نشانت خواهم داد. که اوست بهترین گره گشا.
از خواب که بیدار شدم احساس کردم در دلم جای حاجتی خالیست. به گمانم ای خالق معجزه آفرینم یکی دیگر از گره های زندگیم به دست تو گشوده شد. و من امیدوارانه در انتظار سلامتی اش شمعی برافروختم تا راه آمدن را برایش روشن نگه دارم تا زودتر برگردد. و من از جانب تو ای مهربان برای تمام آنانکه برای سلامتی اش گره ای سبز در دلشان بسته بودند نوید خواهم داد که معجزه شد، همه گره ها گشوده شدند.
آنجا که دل حریم خداست گشودن گره ها میسر است
منبع:urparadise.blogfa.com
خدایا من به نیت گشودن چشمانش پارچه سبزی را بر میله های ضریح زیارتگاهی بستم و شب هنگام خواب دیدم در گذر از زمان ساده زندگیم راهی زیارتگاهی شدم و برگ سبزی از جنس پارچه را به تن تنومند ضریح گره کردم . دستان خالی و پر از سادگیم را بر میله های ضریح حلقه بستم. و ای خدای مهربان آنگاه از تو خواستم تا او را به حرمت پاکیش سلامتی کامل عطا کنی. تا او را به حرمت نگاه های معصومش زندگی دوباره ببخشی تا چشمانش را بگشایی.
همانگونه که آرام با تو راز و نیاز می کردم او آمد و با مهربانی گفت: چه حریم سبزی برافراشتی- چه شمع روشنی در دلت برافروختی. این پارچه سبز که در دلت گره خورده از برای کیست و بی آنکه منتظر پاسخی بماند گره را گشود و به دستم داد و با مهربانی گفت به زودی چشمانم را می گشایم و زیارتگاه امن دلم را که گره های سبزش مهربانانه به دست خدا گشوده شده است نشانت خواهم داد. که اوست بهترین گره گشا.
از خواب که بیدار شدم احساس کردم در دلم جای حاجتی خالیست. به گمانم ای خالق معجزه آفرینم یکی دیگر از گره های زندگیم به دست تو گشوده شد. و من امیدوارانه در انتظار سلامتی اش شمعی برافروختم تا راه آمدن را برایش روشن نگه دارم تا زودتر برگردد. و من از جانب تو ای مهربان برای تمام آنانکه برای سلامتی اش گره ای سبز در دلشان بسته بودند نوید خواهم داد که معجزه شد، همه گره ها گشوده شدند.
آنجا که دل حریم خداست گشودن گره ها میسر است
منبع:urparadise.blogfa.com