عصرایران- از میانه دهه 10 خورشیدی که سیلوها به سبک امروزی در شهرهای ایران قد علم کردند و نام شهرنشینان، نه از تنورهای خانگی که از نانوایی های کوچه ها و خیابان ها تامین شد، دولت وقت برای راضی نگه داشتن مردم به ویژه پایتخت نشینان، برای اولین بار- به شیوه معاصر- نظام یارانه ای برای نان برقرار کرد و با فرارسیدن سال های قحطی و خشکسالی، بر میزان یارانه ها افزود و بدین سان، مقوله ای به نام "یارانه" وارد ادبیات اقتصادی ایران شد و افتان و خیزان، تا به امروز پیش آمد.
یارانه که آمد، هم قیمت ها و هزینه ها از واقعیت اقتصادی خود دور گشتند و هم درآمدها و دخل ها غیرواقعی شدند و در این بازار کاذب، دولت نقش اول را عهده دار شد و به خود اجازه داد هر آنگونه که می خواهد در معیشت مردم مداخله کند چه آنکه، دولت برای خودش، نه جایگاه "خدمتگزار"ی که از مردم حقوق می گیرد، بلکه موقعیت "پدر"ی را تعریف کرد که به مردم به عنوان فرزندانش پول توجیبی می دهد و از این رو، برای هرگونه رفتاری با این "فرزندان چشم به دست پدر" خود را محق دید.
در همین حال، تزریق 70 ساله یارانه به رگ های اقتصاد و معیشت مردم، جامعه را نیز به شدت به ادامه این روند، وابسته کرده است چه آنکه تقریباً همه محاسبات اقتصادی و دخل و خرج روزمره مردم، مبتنی بر نظام یارانه ای موجود است و هرگونه خللی در این عرصه می تواند حتی به فروپاشی نظام معیشتی خانواده ها بینجامد.
از این رو، باید به جامعه حق داد که دل نگران طرحی باشند که تحت عنوان هدفمند کردن یارانه ها می خواهد سرم یارانه ها را از رگ های اقتصاد بیمار ایران جدا کند.
البته اگر می شد تا همیشه تزریق سرم یارانه ها را ادامه داد باکی از ادامه این روند نبود چه آنکه هیچ دولتی - ولو برای محبوبیت خودش هم که شده- به مصلحت می داند که با استمرار و حتی تقویت یارانه ها مردم را راضی و دعاگو نگاه دارد.
اما واقعیت تلخ اینجاست که سیلندر سرم یارانه ها، دارد ته می کشد و اگر تا اتمام چند cc پایانی، تمهیدی اندیشیده نشود، نه تنها دیگر اجبارا سرمی در کار نخواهد بود بلکه لوله های خالی سرم را خونی پر خواهد کرد که از رگ های بیمار بدان جاری شده است.
طرح هدفمند کردن یارانه ها، نه سخن دیروز و امروز که حدیثی 40 ساله است. یعنی از سه دهه بعد از شکل گیری نظام یارانه ها در ایران، اقتصاد دانان متوجه شدند که استقرار و استمرار نظام یارانه ای بدین سبک و سیاق سم مهلکی است که در دراز مدت، اقتصاد ملی را به خاک سیاه می نشاند.
با این حال، در هر دوره ای به عللی ، هدفمندسازی یارانه ها از قالب شعار و مقالات علمی استادان دل نگران دانشگاه خارج نشد و بیماری اقتصاد ایران،در گذر زمان وارد مراحل بحرانی تری شد.
اینک اما دولتی بر سرکار آمده که مدعی است می خواهد این آرمان 40 ساله را محقق سازد.
شاید ما با این دولت، سر سازگاری نداشته باشیم و برای پایان دوره رییس آن نیز روزشماری کنیم اما این دلیل نمی شود که اساس طرحی به اهمیت هدفمند کردن یارانه ها را منکوب و محکوم نماییم.
متاسفانه یک فرهنگ غلط و خانمان برانداز در ادبیات سیاسی ما رایج شده است و آن اینکه اگر جناح مقابل، بهترین کارها را هم انجام دهد، حتما باید تخطئه شود و اگر خودی هایمان بزرگ ترین اشتباهات را نیز مرتکب شوند، باید به گونه ای وانمود شود که شاهکاری بی بدیل انجام داده اند.
مثلا همین احمدی نژاد را بنگرید و مخالفان و موافقانش را؛ موافقان او، کاری به ماهیت کارها و سخنان رییس شان ندارند. هر آنچه احمدی نژاد بگوید وحی منزل است و هر آنچه انجام دهد فتح الفتوحی است که باید به احترامش از جا بلند شد و او را به عرش رساند. اینان، سخت بر این باورند که هر چه آن خسرو کند شیرین بود، ولو آنکه از رهگذر کارهای این خسرو کام ملتی تلخ شود.
مخالفان او نیز در رفتار شناسی، از الگوی مشابهی پیروی می کنند، یعنی کاری به خوب و بد اقدامات و اظهارات ندارند بلکه ملاک شان ، شخصی به نام احمدی نژاد است که لابد هر کاری و سخنی که از او صادر شده، محکوم است و ناپسند و باید از کاه، کوه ساخت و تخریب اش کرد.
ماجرای هدفمند کردن یارانه ها نیز همین گونه است و متاسفانه کسانی که به روایت آرشیو، در سالهای گذشته، از هرج و مرج نظام یارانه ها در ایران شاکی بودند، اینک چون دولت احمدی نژاد می خواهد یارانه ها را هدفمند کند، علم مخالفت برافراشته اند که اگر دست به یارانه ها بزنید، مردم به روز سیاه می نشینند و سخنانی از این دست.
البته خود آنها بهتر از هر کس دیگری می دانند که حتی اگر دولت هم بخواهد وضعیت کنونی یارانه ها را ادامه دهد، نمی تواند، زیرا منابع کشور این اجازه را نمی دهد.
به بیان واضح تر و تلخ تر، هدفمند کردن یارانه، نه یک تصمیم از سر اختیار و شکم سیری، که یک "اجبار" اقتصادی گریز ناپذیر است.
لذا باید تصریح داشت که شکست طرح هدفمند کردن یارانه، فقط شکست دولت احمدی نژاد نیست بلکه سقوط جمعی همه ما را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین، هم بر دولت است که طرح را به شیوه ای علمی و به صورت تدریجی پیش ببرد و هم مساعدت و همراهی ملی برای موفقیت آن لازم است.
نگاه واقع گرایانه ملی به این طرح ما را به این مسیر رهنمون می کند که رقابت ها و تضادهایمان را با دولت دهم، در حوزه های دیگری دنبال کنیم و در عرصه طرح هدفمند سازی یارانه ها اگر یاری رسان نیستیم، سنگ راه نباشیم.
البته باید دولت را در این مسیر نقد کرد و اتفاقا یکی از مصادیق امدادرسانی به اجرای بهتر این طرح، نقد دولت در نحوه اجرای طرح است ولی فرق است میان نقد و تخریب و نیز تفاوت است میان اصل طرح را زیر سوال بردن و انتقاد از روش های اجرایی.
دولت و مجریان طرح هدفمند کردن یارانه ها نیز باید به دور از تعصب و غرور قدرت، نقدها را به جان دل بشنوند تا به امید خدا، گذر از گردنه سخت و صعب العبور طرح هدفمند سازی یارانه ها با همدلی ملی محقق شود.
تاکید بر این همدلی ملی از آن جهت است که طرح هدفمندسازی یارانه ها، نه یک طرح دولتی، جناحی و حزبی که یک پروژه ملی است که دیر یا زود باید اجرا شود... این راه ناگزیر ماست.
یارانه که آمد، هم قیمت ها و هزینه ها از واقعیت اقتصادی خود دور گشتند و هم درآمدها و دخل ها غیرواقعی شدند و در این بازار کاذب، دولت نقش اول را عهده دار شد و به خود اجازه داد هر آنگونه که می خواهد در معیشت مردم مداخله کند چه آنکه، دولت برای خودش، نه جایگاه "خدمتگزار"ی که از مردم حقوق می گیرد، بلکه موقعیت "پدر"ی را تعریف کرد که به مردم به عنوان فرزندانش پول توجیبی می دهد و از این رو، برای هرگونه رفتاری با این "فرزندان چشم به دست پدر" خود را محق دید.
در همین حال، تزریق 70 ساله یارانه به رگ های اقتصاد و معیشت مردم، جامعه را نیز به شدت به ادامه این روند، وابسته کرده است چه آنکه تقریباً همه محاسبات اقتصادی و دخل و خرج روزمره مردم، مبتنی بر نظام یارانه ای موجود است و هرگونه خللی در این عرصه می تواند حتی به فروپاشی نظام معیشتی خانواده ها بینجامد.
از این رو، باید به جامعه حق داد که دل نگران طرحی باشند که تحت عنوان هدفمند کردن یارانه ها می خواهد سرم یارانه ها را از رگ های اقتصاد بیمار ایران جدا کند.
البته اگر می شد تا همیشه تزریق سرم یارانه ها را ادامه داد باکی از ادامه این روند نبود چه آنکه هیچ دولتی - ولو برای محبوبیت خودش هم که شده- به مصلحت می داند که با استمرار و حتی تقویت یارانه ها مردم را راضی و دعاگو نگاه دارد.
اما واقعیت تلخ اینجاست که سیلندر سرم یارانه ها، دارد ته می کشد و اگر تا اتمام چند cc پایانی، تمهیدی اندیشیده نشود، نه تنها دیگر اجبارا سرمی در کار نخواهد بود بلکه لوله های خالی سرم را خونی پر خواهد کرد که از رگ های بیمار بدان جاری شده است.
طرح هدفمند کردن یارانه ها، نه سخن دیروز و امروز که حدیثی 40 ساله است. یعنی از سه دهه بعد از شکل گیری نظام یارانه ها در ایران، اقتصاد دانان متوجه شدند که استقرار و استمرار نظام یارانه ای بدین سبک و سیاق سم مهلکی است که در دراز مدت، اقتصاد ملی را به خاک سیاه می نشاند.
با این حال، در هر دوره ای به عللی ، هدفمندسازی یارانه ها از قالب شعار و مقالات علمی استادان دل نگران دانشگاه خارج نشد و بیماری اقتصاد ایران،در گذر زمان وارد مراحل بحرانی تری شد.
اینک اما دولتی بر سرکار آمده که مدعی است می خواهد این آرمان 40 ساله را محقق سازد.
شاید ما با این دولت، سر سازگاری نداشته باشیم و برای پایان دوره رییس آن نیز روزشماری کنیم اما این دلیل نمی شود که اساس طرحی به اهمیت هدفمند کردن یارانه ها را منکوب و محکوم نماییم.
متاسفانه یک فرهنگ غلط و خانمان برانداز در ادبیات سیاسی ما رایج شده است و آن اینکه اگر جناح مقابل، بهترین کارها را هم انجام دهد، حتما باید تخطئه شود و اگر خودی هایمان بزرگ ترین اشتباهات را نیز مرتکب شوند، باید به گونه ای وانمود شود که شاهکاری بی بدیل انجام داده اند.
مثلا همین احمدی نژاد را بنگرید و مخالفان و موافقانش را؛ موافقان او، کاری به ماهیت کارها و سخنان رییس شان ندارند. هر آنچه احمدی نژاد بگوید وحی منزل است و هر آنچه انجام دهد فتح الفتوحی است که باید به احترامش از جا بلند شد و او را به عرش رساند. اینان، سخت بر این باورند که هر چه آن خسرو کند شیرین بود، ولو آنکه از رهگذر کارهای این خسرو کام ملتی تلخ شود.
مخالفان او نیز در رفتار شناسی، از الگوی مشابهی پیروی می کنند، یعنی کاری به خوب و بد اقدامات و اظهارات ندارند بلکه ملاک شان ، شخصی به نام احمدی نژاد است که لابد هر کاری و سخنی که از او صادر شده، محکوم است و ناپسند و باید از کاه، کوه ساخت و تخریب اش کرد.
ماجرای هدفمند کردن یارانه ها نیز همین گونه است و متاسفانه کسانی که به روایت آرشیو، در سالهای گذشته، از هرج و مرج نظام یارانه ها در ایران شاکی بودند، اینک چون دولت احمدی نژاد می خواهد یارانه ها را هدفمند کند، علم مخالفت برافراشته اند که اگر دست به یارانه ها بزنید، مردم به روز سیاه می نشینند و سخنانی از این دست.
البته خود آنها بهتر از هر کس دیگری می دانند که حتی اگر دولت هم بخواهد وضعیت کنونی یارانه ها را ادامه دهد، نمی تواند، زیرا منابع کشور این اجازه را نمی دهد.
به بیان واضح تر و تلخ تر، هدفمند کردن یارانه، نه یک تصمیم از سر اختیار و شکم سیری، که یک "اجبار" اقتصادی گریز ناپذیر است.
لذا باید تصریح داشت که شکست طرح هدفمند کردن یارانه، فقط شکست دولت احمدی نژاد نیست بلکه سقوط جمعی همه ما را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین، هم بر دولت است که طرح را به شیوه ای علمی و به صورت تدریجی پیش ببرد و هم مساعدت و همراهی ملی برای موفقیت آن لازم است.
نگاه واقع گرایانه ملی به این طرح ما را به این مسیر رهنمون می کند که رقابت ها و تضادهایمان را با دولت دهم، در حوزه های دیگری دنبال کنیم و در عرصه طرح هدفمند سازی یارانه ها اگر یاری رسان نیستیم، سنگ راه نباشیم.
البته باید دولت را در این مسیر نقد کرد و اتفاقا یکی از مصادیق امدادرسانی به اجرای بهتر این طرح، نقد دولت در نحوه اجرای طرح است ولی فرق است میان نقد و تخریب و نیز تفاوت است میان اصل طرح را زیر سوال بردن و انتقاد از روش های اجرایی.
دولت و مجریان طرح هدفمند کردن یارانه ها نیز باید به دور از تعصب و غرور قدرت، نقدها را به جان دل بشنوند تا به امید خدا، گذر از گردنه سخت و صعب العبور طرح هدفمند سازی یارانه ها با همدلی ملی محقق شود.
تاکید بر این همدلی ملی از آن جهت است که طرح هدفمندسازی یارانه ها، نه یک طرح دولتی، جناحی و حزبی که یک پروژه ملی است که دیر یا زود باید اجرا شود... این راه ناگزیر ماست.