در دايرهالمعارف بريتانيکا از نوجواني به عنوان دوره گذر ازکودکي به جواني و بزرگسالي ياد شده است "هاروکس" يکي از روانشناساني که در دهه هاي گذشته به مطالعه در زمينه روانشناسي نوجواني پرداخته نوجوان را موجودي معرفي کرده است که از نظر بدني در حال دگرگوني و تحول، از لحاظ عاطفي نابالغ، از نظر تجربه محدود و از ديدگاه فرهنگي تابع محيط است. "گرهارد وور تسباخر" نيزر در کتاب خود به نام "انسان به نام موجود اجتماعي و شخصي" آورده است در جوامع جديد افراد ضمن رشد کردن روابط اجتماعي خود را از درون خانواده به بيرون از آن و سپس به بخشهاي ديگر جامعه گسترش ميدهند و هرگاه روابط آنها بخش جديدي از جامعه را در برگيرد دوباره در فضاي جديد اجتماعي و فرهنگپذير ميشوند اما از آنجا که هنجارها در بخشهاي مختلف به طور کامل منسجم و متجانس نيستند، شخص بايد هنجارهاي متناقض اين عضويتهاي چندگانه را به گونهاي در شخصيت خود با يکديگر سازگار کند. در نتيجه هربار با گسترش روابط به بخش جديدي از جامعه، شخصيت فرد متزلزل ميشود که اين امر تلاش در جهت دوباره متعادل شدن را برميانگيزد. برخي از صاحبنظران در حوزه روانشناسي و جامعهشناسي معتقدند مهمترين اشکال متزلزل شدن و برگشت دوباره به تعادل در دوران نوجواني و جواني رخ ميدهد به همين دليل اين دوره از زندگي اصليترين زمان از نظر دستيابي به هويت بهنجار يا نابهنجار است. از سوي ديگر عوامل متعددي در روند اجتماعي شدن فرد از لحظه تولد دخيل است که از آن جمله ميتوان به خانواده، مدرسه، گروه همسالان و رسانههاي جمعي اشاره کرد. اين در حالي است که بهرغم نقش مهم خانواده در همه فرهنگها در دوران طفوليت، در مراحل بعدي زندگي فرد، بسياري از عوامل ديگر اجتماعي شدن نقش دارند. در اين ميان گروه همسالان از مهمترين عوامل در دوران نوجواني است که در شکلگيري رفتارها، افکار، نگرشها، احساسات، آرزوها و بهطور کلي شخصيت فرد سهم زيادي دارد. بهطور نسبي ميتوان گفت که در شش سال اول زندگي خانواده، در شش سال دوم معلمان و در 6سال سوم زندگي همسالان و دوستان بيشترين نقش را در تربيت و شکلگيري شخصيت هر فرد ايفا ميکنند.
اگرچه برقراري رابطه با دوستان و همقطاران در هر دورهاي از زندگي واجد اهميت است، اما در دوره نوجواني با توجه به ويژگيها و رفتارهايي که توام با نوجواني است، بويژه اينکه اين افراد خواستار مستقل شدن از خانواده، اثبات وجود و کسب هويتاند، اهميتي مضاعف پيدا ميکند.
از نظرعلي رجبلو، جامعهشناس، عمر انسان به طور معمول به چند دوره تقسيم ميشود؛ دوره نوزادي يا فرآيند تولد تا پايان شيردهي که فرد کاملا به مادرش وابسته است و خردسالي که از 2 سالگي آغاز ميشود و تا 6 سالگي ادامه دارد. در اين سن کودک تاثيرپذيرياش از محيط بيشتر تجربي و عيني است تا ذهني به همين دليل کودک از طريق ديدن، لمس يا تجربه فردي خود نسبت به محيط از اطرافش تجربه کسب ميکند و روابط با همسالان که بيشتر بر موضوعاتي متمرکز است که جنبه تجربي دارند، مانند دعوا بر سر عروسک يا لوازم شخصي کوچک که به علت عيني بودن برايش اهميت دارد، پس در اين مرحله روابط گستردهاي ميان کودکان وجود ندارد.
اين استاد دانشگاه ادامه ميدهد از سن 6 سالگي به بعد تاثيرپذيري فرد از اطرافش بيشتر ذهني ميشود به همين دليل اين سن، زمان رفتن به مدرسه است. در اين مقطع ارتباط با محيط هم جنبه عيني و هم ذهني دارد.
از 10 سالگي فرد شروع به تحليل و برتري دادن مهارتهاي ذهني ميکند. از اين زمان است که تاثيرپذيري از گروههاي همسالان آغاز ميشود بنابراين بايد گفت فرد در 10 تا 15 سالگي بيشترين تاثير را از گروه دوستان ميپذيرد. دوستاني که در يک گروه سني قرار دارند، ميتوانند بيشتر از آنکه تاثيرات مثبت بر رفتار و نگرش فرد داشته باشند درصورت نبود نظارت والدين موجبات انحراف نوجوان از هنجارها و ارزشها را فراهم آورند.