[You must be registered and logged in to see this image.]
yady wrote:مجال بازي او و خواهر هفت سالهاش تنها فاصله بين دو چراغ قرمز است. چراغ که سبز ميشود "احمد" و "زهرا" کنار خيابان بيخيال هياهوي خيابان و صداي بوقها و ترمزها سرخوشانه دنبال هم ميدوند و صداي خنده کودکانهشان توجه رهگذران را جلب ميکند. آنان کودکي شان را تنها در اين يک دقيقه خلاصه ميکنند و بعد از قرمز شدن چراغ راهنمايي هر کدام لابه لاي ماشينها زن و مرد کوچکي هستند در فکر کسب و کار و گلهاي سرخ و سفيد را به رانندگان و مسافران تعارف ميکنند." آقا يه دسته گل بخر!" "خانم خواهش مي کنم!" بعضيها با ديدنشان شيشههاي خودرو را بالا ميکشند و بعضي ديگر با لبخندي تنها سرشان را تکان ميدهند. شايد يکي هم باشد که دسته گلي بخرد و چند اسکناس کف دستشان بگذارد. با سبز شدن چراغ باز آنها باز در قابل کودکانهشان فرو ميروند و صداي خندهشان فضا را ميکند.
چند سالي ميشود از دهدشت به تهران آمدهاند. آنها هر روز صبح با پدرشان که يک چهار راه بالاتر گل ميفروشد از شهر قدس به تهران ميآيند و گلها را يکي از همشهريهايشان صبح زود به آنها ميرساند.
"هر دسته گل را 500 تا 700 تومان ميخريم و 1500 تومان ميفروشيم." آنها قول ميگيرند رازشان را براي کسي بازگو نکنم!
" اگر بدانند گلها را 500 تومان ميخريم ديگر بهمان 1500 تومان نميدهند."
فکر ميکنم ترسها و شاديهاي اين کودکان چقدر ساده، کوچک و زيبا است. هيچکدام تا حالا مدرسه نرفتهاند. "ما هيچکداممان مدرسه نميرويم. پدرم قول داده سال ديگر که وضعمان خوب شد در مدرسه اسممان را بنويسد تا آن موقع هم کمک ميکنيم زندگيمان بچرخد."
آنها هروز کمي از پولشان را جمع ميکنند تا کيف و دفتر بخرند. زهرا از جيبش چند مداد رنگي قد و نيم قد بيرون ميآورد: "اينها را خودمان خريدهايم. دفتر نقاشي هم خانه داريم ...
از زهرا ميپرسم: "دوست داري اينجا گل بفروشي!" احمد انگار دوست ندارد خواهرش با غريبه ها حرف بزند مي گويد: آره دوست داره!" و دست خواهرش را مي کشد تا در هياهوي ماشينها گم شوند. زهرا سرش را پايين مياندازد.
براي شهروندان تهراني تصوير کودکان گل فروش، آدامس فروش و بچههايي که کنار ترازوي ديجيتالي روي کتاب و دفترشان خم شدهاند و دارند مشقهايشان را مينويسند تصوير تازهاي نيست. سر هر چهارراه يا در راسته هر يک از خيابانهاي تهران ميتواني آنها را ببيني. کودکاني که بر اساس دسته بنديهاي جامعه شناسي کودکان خياباني ناميده ميشوند. آنها به جاي مدرسه روزشان را پشت چراغ قرمزها و در خيابانها ميگذرانند و پشت چهرههاي کودکانهشان ميتواني تصوير مردان و زناني را ببيني که نارسيده بالغ شدهاند.
خيابان انقلاب- ساعت هفت غروب
"محمد مهدي" را خيليها مي شناسند. در خيابان انقلاب ميتواني او را پشت بساطش ببيني که در حال نوشتن مشق است. او بدون پدر است و با مادرش در مولوي زندگي ميکند. "محمد مهدي" در عين حال پسر خوانده "سمانه - ر" محسوب مي شود. مهندس کامپوتر يکي از شرکتهاي نرم افزاري که هر روز بعد از ساعت کاري به ديدن "محمدمهدي" مي آيد برايش اسباب بازي و لوازم التحرير مي خرد وحال مادر مريض اش را مي پرسد. بجز مادر و محمد مهدي هيچکس از رابطه سمانه و او خبر ندارد و به گفته مادر محمد مهدي "تنها حمايتها و اصرار خانم مهندس باعث شده که او به مدرسه برود هر چند با اين وجود خيلي هم نمي تواند به درسهايش برسد."
حالا ماموران شهرداري هم او را مي شناسند. بيش از از دو سال است اينجا بساط مي کند و به درسش هم مي رسد و با هر نمره خوبي از مادرخوانده اش هديه اي مي گيرد. مادرخوانده اي که شايد حقوق اش کفاف زندگي خودش را ندهد اما مقيد به حمايت از محمد مهدي است.
کودکان خياباني نظير محمد مهدي تنها يک استثنا هستند. بر اساس آمارها بيشتر کودکان خياباني نه از آموزش خوبي بهره بردهاند و نه در امنيت مطلوبي هستند. انها مورد تجاوز قرار ميگيرند. در معرض آسيبهاي اجتماعي هستند و بسياري از آنها به دام فروشندگان مواد مخدر و سواستفاده کنندگان مي افتند و اين در مورد دختران بيشتر به چشم مي آيد.
کودکان خياباني به انسانهاي کمتر از 18 سالي اطلاق ميشود که به علت کار و يا نبود خانه و کاشانه در خيابان به سر مي برند. اين تعريف حتي کودکاني را که داراي خانواده هستند اما به علت مشکلات خانوادگي ترجيخ مي دهند بيشتر زمان خود را در پارکها و خيابانها بگذرانند نيز شامل مي شود.
بر اساس آمارهاي غير رسمي اکنون بيش از يک ميليون کودک خياباني در کشور وجود دارد که روزهاي خود را در معرض آسيبهاي اجتماعي بسيار ميگذرانند و اين زنگ خطر بزرگي است که به اعتقاد "مهديه احمدي" از کارشناسان امور اجتماعي دير يا زود ميتواند به بحران منجر شود.
به گفته او بررسيها نشان داده کودکان خياباني به علت شرايط ويژه خود در معرض تجاوز، قتل، تن فروشي، اعتياد و ايدز قرار دارند و هر يک ميتوانند در عين پاکي کودکانه شان بمبي متحرک در جامعه باشند.
احمدي ميافزايد: بر اساس نتايج يک تحقيق ميداني بيش از 20 درصد کودکان خياباني مورد تجاوز جنسي و کلامي قرار ميگيرند که نيمي از اين ميزان از سوي عابران و رهگذراني است که از بيماريهاي رواني رنج ميبرند.
اين کارشناس نداشتن آموزشهاي جنسي را معضلي بزرگ ميداند که کودکان خياباني را به ورطه ايدز و فحشا ميکشاند تا همواره تهديد بزرگي برا ي جامعه باشند.
احمدي جمع آوري ، آموزش و نگهداي از کودکان خياباني را ضرورتي بزرگ ميداند که از وظايف اصلي دولت بوده و در دراز مدت ميتواند هم به شکوفا شدن استعدادهاي آنان کمک کند و هم از ميزان آسيبهاي اجتماعي در جامعه بکاهد.
به گفته مسوولان تا کنون بيش از 20 هزار کودک خياباني در شهر تهران جمع آموري و ساماندهي شده اند اما آنچه از شواهد امر بر ميآيد حکايت از افزايش ميزان کودکان خياباني و ناموفق بودن اين طرح دارد.
گسنردگي اين پديديه اجتماعي که خود متاثر از فقر و مهاجرتهاي بيرويه خانوادهها به شهرهاي برگ است نشان مي دهد براي حل اين معضل تنها فعاليت يک ارگان خاص کافي نبوده و شهرداري بايد در کنار بهزيستي، نيروي انتظامي و ديگر نهادهاي مرتبط اين کودکان را از سطح شهر جمع آوري کرده و براي آنان شرايط حداقلي زندگي و آموزش را فراهم کند.
يونسکو طي سالهاي گذشته با اشاره به وجود بيش از 100 ميليون کودک خياباني در جهان از تمام کشورهاي دنيا خواسته است امکانات خود را براي حمايت از اين افراد و آموزش آنان بسيج کنند زير اين معضل را معضلي جهاني ميداند.
بر اساس معاهده بين المللي حقوق کودکان کليه کشورهاي دنيا وظيفه دارند شرايط زندگي و سلامت جسمي و رواني را براي کودکان تضمين کرده و امکانات آموزشي و بهداشتي را در اختيار آنان قرار دهند که در ايران با توجه به تاکيدهاي دين اسلام و همچنين امار بالاي جمعيت کودک و نوجوان کشور که حدود 30 درصد جمعيت 70 ميلوني را تشکيل مي دهند اين مهم بيشتر احساس ميشود.
اگر چه ريشهيابي علت پيدايش کودکان خياباني هر فرد را به سوي جامعه و خانواده وي مي کشاند اما بادي در نظر داشت اين مشکل تنها مشکل خانوادهاي بي بضاعت و مهاجر و يا جوامع توسعه نيافته نيست و هر انسان در برابر معصوميت و پاکي کودکاني که لابه لاي صداي بوق و ترمز ماشينها از دست ميرود، مسوول است.