[You must be registered and logged in to see this image.]
هر كودكي دير يا زود با پديده مرگ آشنا ميشود و چه بهتر كه در هنگام اين رويداد، پدر و مادري مطلع و هوشيار در كنار فرزند حضور داشته باشند.
بسياري از ما فكر ميكنيم كه فرزند خردسال ما چيزي از مرگ نميداند ولي اينطور نيست. امروزه بهدليل وجود برنامههاي تلويزيوني و كارتونها، بچهها خيلي زود با پديدهاي كه شبيه به خواب رفتن است، آشنا ميشوند و يكي از رايجترين سؤالاتي كه ذهن كودكان را بهخود مشغول ميكند اين است: مگر كسي براي خوابيدن ديگري گريه ميكند؟
مرگ، بخشي از زندگي است و برخلاف تصور ما، كودكان در سنين دبستان كاملا با آن آشنا هستند ولي متأسفانه بهدليل آنكه معمولا در فضاي خانوادههاي ايراني، صحبت در مورد اين قضيه ممنوع است و والدين سعي ميكنند كه آن را از بچهها مخفي نگه دارند، كلامي در اين زمينه رد و بدل نميشود و همين برخورد سبب ميشود كه كودكان آن را مسئلهاي ترسناك، بد و ممنوعه بدانند و اين قضيه هنگامي بغرنج ميشود كه چنين موردي براي يكي از نزديكان و عزيزان كودك مانند والدين، پدربزرگ، مادربزرگ و... رخ دهد.
در چنين مواقعي به كودكان ضربه سهمگين روحي وارد ميشود و حتي اختلالاتي در جسم و عملكرد روزانه او بهوجود ميآورد. اگر شما پيش از وقوع چنين حادثهاي، حتي براي يكبار، با فرزندتان در اين زمينه صحبت كرده و توضيحاتي به او داده باشيد، كمتر رنج برده و زودتر خود را با شرايط جديد هماهنگ ميكند. كافي است به كودك اجازه دهيم تا راجع به آن با ما حرف بزند.
با گفتوگو كردن، پي ميبريم كه او درباره مرگ چه چيزهايي ميداند و چه چيزهايي نميداند يا در واقع از پديده مرگ چه غولي براي خود ساخته است. اگر اين وقت را براي فرزندتان بگذاريد و با او در اينباره حرف بزنيد، ديگر براي هر بار دير كردن يا بيماري شما، ترس از مردن و تنها شدن به سراغشان نميآيد و اينكه حتي در لفافه به كودك اين دلگرمي را دهيد كه درصورتي كه اتفاقي براي شما بيفتد چه كساني از دوستان و نزديكان، هميشه در كنارش بوده و او را تنها نميگذارند. كودك نياز به قوت قلب دارد. ميتوانيد از او بپرسيد: آيا ميترسي كه من بميرم و تو تنها بماني؟ فكر نميكنم به اين زوديها بميرم. سعي ميكنم تا وقتي احتياج داري در كنارت بمانم و مراقبت باشم.
تحقيقات نشان داده كه با بالا رفتن سن كودك، نگرش او نيز نسبت به مرگ تغيير ميكند. بهطور مثال كودكاني كه در گروه سني 4 يا 5سال قرار دارند معمولاً مرگ را امري برگشتپذير دانسته و فكر ميكنند كه اين مسئله براي آنها و خانوادهشان پيش نميآيد. در سنين بين 5تا9سالگي، كودك كمكم به اين باور ميرسد كه مرگ برگشتي ندارد و همه موجودات زنده يك روز ميميرند.
در اين سن آنها مدام در فكر كشف راهي هستند كه خود و نزديكانشان را نجات دهند. از سن 9 سالگي تا نوجواني كاملاً درك خواهند كرد كه مرگ قابل بازگشت نيست و همچنين خود و نزديكانشان نيز يك روز ميميرند. در اين سن معمولا نوجوانان تمايل به دانستن مطالبي علمي در مورد مرگ دارند و كنجكاوي به خرج ميدهند.
يكي از دلايل ترس والدين در مورد صحبت درباره مرگ اين است كه خود اطلاعات جامعي در اين زمينه ندارند و واهمه دارند كه نتوانند پاسخهاي درستي به كودك دهند يا براي كنجكاويهاي او جوابي داشته باشند. در اينجا بهتر است با او روراست باشيد و هر جا كه پاسخ صحيحي را نميدانستيد، به او راستش را گفته و سعي كنيد بهدنبال جواب بگرديد.
البته بايد دقت كنيد كه با برخي از پاسخها، ترس بيشتري را در او ايجاد نكنيد. مثلا گاهي والدين به كودك ميگويند: مرگ مثل خوابيدن است. اگر شما در ادامه، توضيح بيشتري را ندهيد، كودك دچار ترس از خوابيدن ميشود و فكر ميكند بهتر است نخوابد تا نميرد! و يا اينكه وقتي يكي از نزديكان ميميرد به او ميگوييم: او به جاي دوري رفته ولي ما را ميبيند و همين مسئله ميتواند وحشت از هرگونه جدا شدن از والدين را بهوجود بياورد.
خصلت كودكان پرسيدن و پرسيدن است. تنها با تكرار كردن است كه يك موضوع در ذهن آنها مينشيند، براي همين ممكن است سؤالي را دهها بار از شما بپرسند. فكر نكنيد كه پاسخ شما برايش قانعكننده نبوده، گاهي تنها براي اطمينان از جوابي كه شنيده،
چند بار ديگر سؤال را تكرار ميكند. همچنين از نوع سؤالات او مانند پس تو كي ميميري؟ چرا عمو كه از تو كوچكتر بود مرد ولي تو زندهاي و... دلگير نشويد.
اين سؤالات تنها براي اين است كه ذهن كوچك او نياز به تجزيه و تحليلهايي از جانب خود دارد تا راحتتر با مرگ كنار بيايد. اينكه شما در مورد پديده مرگ چگونه با كودك خود حرف بزنيد بستگي به شما و فرزندتان دارد. اينكه او در چه سني است، چگونه فكر ميكند، از نظر احساسي در چه وضعيتي است، چه تجاربي را از سر گذرانده و... همه اين موارد كمك ميكند تا شما با شيوهاي درست با او ارتباط برقرار كنيد.
هر كودكي دير يا زود با پديده مرگ آشنا ميشود و چه بهتر كه در هنگام اين رويداد، پدر و مادري مطلع و هوشيار در كنار فرزند حضور داشته باشند.
بسياري از ما فكر ميكنيم كه فرزند خردسال ما چيزي از مرگ نميداند ولي اينطور نيست. امروزه بهدليل وجود برنامههاي تلويزيوني و كارتونها، بچهها خيلي زود با پديدهاي كه شبيه به خواب رفتن است، آشنا ميشوند و يكي از رايجترين سؤالاتي كه ذهن كودكان را بهخود مشغول ميكند اين است: مگر كسي براي خوابيدن ديگري گريه ميكند؟
مرگ، بخشي از زندگي است و برخلاف تصور ما، كودكان در سنين دبستان كاملا با آن آشنا هستند ولي متأسفانه بهدليل آنكه معمولا در فضاي خانوادههاي ايراني، صحبت در مورد اين قضيه ممنوع است و والدين سعي ميكنند كه آن را از بچهها مخفي نگه دارند، كلامي در اين زمينه رد و بدل نميشود و همين برخورد سبب ميشود كه كودكان آن را مسئلهاي ترسناك، بد و ممنوعه بدانند و اين قضيه هنگامي بغرنج ميشود كه چنين موردي براي يكي از نزديكان و عزيزان كودك مانند والدين، پدربزرگ، مادربزرگ و... رخ دهد.
در چنين مواقعي به كودكان ضربه سهمگين روحي وارد ميشود و حتي اختلالاتي در جسم و عملكرد روزانه او بهوجود ميآورد. اگر شما پيش از وقوع چنين حادثهاي، حتي براي يكبار، با فرزندتان در اين زمينه صحبت كرده و توضيحاتي به او داده باشيد، كمتر رنج برده و زودتر خود را با شرايط جديد هماهنگ ميكند. كافي است به كودك اجازه دهيم تا راجع به آن با ما حرف بزند.
با گفتوگو كردن، پي ميبريم كه او درباره مرگ چه چيزهايي ميداند و چه چيزهايي نميداند يا در واقع از پديده مرگ چه غولي براي خود ساخته است. اگر اين وقت را براي فرزندتان بگذاريد و با او در اينباره حرف بزنيد، ديگر براي هر بار دير كردن يا بيماري شما، ترس از مردن و تنها شدن به سراغشان نميآيد و اينكه حتي در لفافه به كودك اين دلگرمي را دهيد كه درصورتي كه اتفاقي براي شما بيفتد چه كساني از دوستان و نزديكان، هميشه در كنارش بوده و او را تنها نميگذارند. كودك نياز به قوت قلب دارد. ميتوانيد از او بپرسيد: آيا ميترسي كه من بميرم و تو تنها بماني؟ فكر نميكنم به اين زوديها بميرم. سعي ميكنم تا وقتي احتياج داري در كنارت بمانم و مراقبت باشم.
تحقيقات نشان داده كه با بالا رفتن سن كودك، نگرش او نيز نسبت به مرگ تغيير ميكند. بهطور مثال كودكاني كه در گروه سني 4 يا 5سال قرار دارند معمولاً مرگ را امري برگشتپذير دانسته و فكر ميكنند كه اين مسئله براي آنها و خانوادهشان پيش نميآيد. در سنين بين 5تا9سالگي، كودك كمكم به اين باور ميرسد كه مرگ برگشتي ندارد و همه موجودات زنده يك روز ميميرند.
در اين سن آنها مدام در فكر كشف راهي هستند كه خود و نزديكانشان را نجات دهند. از سن 9 سالگي تا نوجواني كاملاً درك خواهند كرد كه مرگ قابل بازگشت نيست و همچنين خود و نزديكانشان نيز يك روز ميميرند. در اين سن معمولا نوجوانان تمايل به دانستن مطالبي علمي در مورد مرگ دارند و كنجكاوي به خرج ميدهند.
يكي از دلايل ترس والدين در مورد صحبت درباره مرگ اين است كه خود اطلاعات جامعي در اين زمينه ندارند و واهمه دارند كه نتوانند پاسخهاي درستي به كودك دهند يا براي كنجكاويهاي او جوابي داشته باشند. در اينجا بهتر است با او روراست باشيد و هر جا كه پاسخ صحيحي را نميدانستيد، به او راستش را گفته و سعي كنيد بهدنبال جواب بگرديد.
البته بايد دقت كنيد كه با برخي از پاسخها، ترس بيشتري را در او ايجاد نكنيد. مثلا گاهي والدين به كودك ميگويند: مرگ مثل خوابيدن است. اگر شما در ادامه، توضيح بيشتري را ندهيد، كودك دچار ترس از خوابيدن ميشود و فكر ميكند بهتر است نخوابد تا نميرد! و يا اينكه وقتي يكي از نزديكان ميميرد به او ميگوييم: او به جاي دوري رفته ولي ما را ميبيند و همين مسئله ميتواند وحشت از هرگونه جدا شدن از والدين را بهوجود بياورد.
خصلت كودكان پرسيدن و پرسيدن است. تنها با تكرار كردن است كه يك موضوع در ذهن آنها مينشيند، براي همين ممكن است سؤالي را دهها بار از شما بپرسند. فكر نكنيد كه پاسخ شما برايش قانعكننده نبوده، گاهي تنها براي اطمينان از جوابي كه شنيده،
چند بار ديگر سؤال را تكرار ميكند. همچنين از نوع سؤالات او مانند پس تو كي ميميري؟ چرا عمو كه از تو كوچكتر بود مرد ولي تو زندهاي و... دلگير نشويد.
اين سؤالات تنها براي اين است كه ذهن كوچك او نياز به تجزيه و تحليلهايي از جانب خود دارد تا راحتتر با مرگ كنار بيايد. اينكه شما در مورد پديده مرگ چگونه با كودك خود حرف بزنيد بستگي به شما و فرزندتان دارد. اينكه او در چه سني است، چگونه فكر ميكند، از نظر احساسي در چه وضعيتي است، چه تجاربي را از سر گذرانده و... همه اين موارد كمك ميكند تا شما با شيوهاي درست با او ارتباط برقرار كنيد.