دین و آزادی
فكر مي كنيد بشر تا چه اندازه به آزادي نياز دارد ؟ وآزادي تا چه اندازه ارزش جانفشاني دارد ؟ اگر از شما بپرسند نیاز انسان به دین بیشتر است . یا به آزادی چه جوابي داريد ؟ آيا دينداري افضل است . يا آزادگي ؟
ترجیج می دهید با دیندار همنشین باشید یا انسان آزاده ؟ آیا شخص دیندار می تواند آزاده هم باشد ؟
آیا حکومت دینی می تواند آزادی جامعه را تامین کند يا به عبارتي آزادي در بطن حكومت ديني ميسر است ؟ يا بعكس دينداري در بطن نظام آزادي ؟
شما آزادی را برای خود می خواهید یا برای دیگران هم ؟ آیا حاضرید آزادی دیگران را تحمل کنید ؟ چه فرق است بین آزادی خواهی و منش آزادگی ؟
مي دانيم از میان مجموعه نیازهای فطری انسان یکی آزادی خواهی و دیگر دین باوری است . آیا در مقام مقایسه می توان گفت . آزادی بر دین افضل است ؟
به اين دليل كه در جامعه آزاد دین مجال رشد و پويائي دارد . اما در حاکمیت دینی . آزادی در قفس تنگ تعصب و تنگ نظری گرفتار می آید .
آنگونه كه دینداران در کشورهای اروپائی از هر جهت آزادند . اما در کشورهای اسلامی دگرانديشان و اقليت هاي ديني براساس احكام شرع شهروند درجه دومند و از آزادي فردي و اجتماعي خود محروم . حتي خود مسلمين هم .
از جمله در انتخاب نوع لباس . درنواختن و شنیدن موسیقی و ارتباط اجتماعي پسر و دختر . در رفتن به ميكده و نوشیدن باده و غيره .
همین طور از خوردن و آشامیدن در ماه رمضان و عروسی در ماه محرم . مهمتراینکه اقلیت ها از استخدام و تحصیل و قوانين ارث و ديه و ... بار تبعيض را بدوش مي كشند .
به تجربه ثابت شده كه آزادی لازمه پیشرفت است و دین دشمن آزادی . بنابراين تا وقتی احکام دین بر جامعه حاکم باشد . از پیشرفت اثری نخواهد بود .
در حاکمیت دین تحمیل اندیشه مانع از تفکر خلاق است . احکام ثابت . سنتی و ايستا عامل رکود و خمودی می شود و به منزله سدی است در مقابل نو آوری و خلاقیت .
بین نو آوری و احکام دینی همان رابطه است که بین جن و بسم اله . هر جا که بسم اله باشد جن نیست . و هرجا احکام دین باشد نو آوری نیست . از قدیم هم همین طور بوده .
دلیلش این که . شما وقتی در پی نو آوری باشی ناچار به سنت پشت میکنی . و این یعنی محاربه با خدا که مجازات آن هم اعدام ا ست .
برای نمونه وقتی اسلام عزیز آمد کتابخانه های ایران آتش گرفت و دانشگاه جندی شاپور درش تخته شد .
در حاکمیت اسلام کتابخانه بوعلی سینا را آتش زدند . و ذکریای رازی هم آنقدر کتاب بر سرش زدند تا کور شد . چون که هردو در پی نوآوری بودند و در خلاف جهت سنت می رفتند . داستان پور حلاج و ملاصدرا هم که میدانید .
بنا براین از همان روز اول اسلام عزیز با نو آوری رابطه خوبی نداشته و حالا هم ندارد . با دگر اندیشان و نو گرایان هم آشتی نخواهد کرد .
آیات و روایات . و احکام و احادیثی که مناسب شرایط احوال قرون وسطا و به اقتضای دانش آن روزگار بوده همچنان قداست دارد و استمرار می یابد و انتقاد از آن جرم است .
با این باور که فرمان خداوند است . پس تا الی الابد لازم الاجراست . و این علمای دین هستند که نحوه برداشت و درک خود را اعمال می کنند و به جای خدا فرمان مي رانند .
اندیشه و تفکر دینی هرچندان قوی و نیرومند . وقتی در زندان تقدس منزوی بماند و امکان نقد نیابد. توان اندیشیدن را به تحلیل می برد و منجمد می ماند .
در فضای بسته دینداری و در زندان تعصب نجابت عقل را به زنجیر می کشند . تا ارتجاع حکومت کند . و مردم کورکورانه تقلید .
در جامعه دینی علائم ترس و اضطراب در روح و روان و درچهره عبوس و غم گرفته عوام ساده دل نمايان است که به گناه ناکرده معذب اند . مضاف به اینکه تزویر و ریا و دوروئی با نام تقیه . پشت دکان دین فروشان پنهان .
اما در فضای باز نشانه هاي نشاط و خرمی را در چهره شاداب مردم می توان دید . با روح و روانی آسوده و سرشار از انبساط خاطر .
در جو آزادي . برخورد اندیشه ها باعث گسترش آگاهی و رشد دانش و خلق آثار در رشته های مختلف می گردد و ثمره آن شکوفائی جامعه است .
روزنامه ها در فضای آزاد می توانند دردهای جامعه را بنویسند . تا همه کس و همه چیز زیر ذره بین انتقاد قرار گیرد .
معایب و مفاسد دستگاه و تخلف مقامات برملا می شود . و مسئولین ناچار كه در پی چاره بر آیند . در حالیکه در حاکمیت دین به خاطر قداست مسئولين آن هیچ رسانه ای قادر به انتقاد و نوشتن حقیقت نیست . لذا معایب مخفی می ماند .
در جامعه آزاد تنها قوانين مدنی است که پشتوانه و قدرت اجرائی دارد . و ملاک قرار می گیرد . در حالیکه اجرای دستور دین به اختیار فرد است .
احترام به قانون در سرشت فرهنگ دموکراسی نهادینه است و از فاکتورهای ارزشی آن به حساب می آید . قوانین فرسوده به اقتضای نیاز جامعه کنار می رود . و قوانین جدید جای آن را می گیرد .
درفضای آزاد و حاکمیت مردمی که دموکراسی اش می خوانند . امکان رشد برای همه آحاد یکسان است .و جامعه از تک تک نیروها استفاده بهینه می برد . بهترین ها بالا می آیند و مملکت بدست مدیران لایق وشایسته اداره می شود .
فكر مي كنيد بشر تا چه اندازه به آزادي نياز دارد ؟ وآزادي تا چه اندازه ارزش جانفشاني دارد ؟ اگر از شما بپرسند نیاز انسان به دین بیشتر است . یا به آزادی چه جوابي داريد ؟ آيا دينداري افضل است . يا آزادگي ؟
ترجیج می دهید با دیندار همنشین باشید یا انسان آزاده ؟ آیا شخص دیندار می تواند آزاده هم باشد ؟
آیا حکومت دینی می تواند آزادی جامعه را تامین کند يا به عبارتي آزادي در بطن حكومت ديني ميسر است ؟ يا بعكس دينداري در بطن نظام آزادي ؟
شما آزادی را برای خود می خواهید یا برای دیگران هم ؟ آیا حاضرید آزادی دیگران را تحمل کنید ؟ چه فرق است بین آزادی خواهی و منش آزادگی ؟
مي دانيم از میان مجموعه نیازهای فطری انسان یکی آزادی خواهی و دیگر دین باوری است . آیا در مقام مقایسه می توان گفت . آزادی بر دین افضل است ؟
به اين دليل كه در جامعه آزاد دین مجال رشد و پويائي دارد . اما در حاکمیت دینی . آزادی در قفس تنگ تعصب و تنگ نظری گرفتار می آید .
آنگونه كه دینداران در کشورهای اروپائی از هر جهت آزادند . اما در کشورهای اسلامی دگرانديشان و اقليت هاي ديني براساس احكام شرع شهروند درجه دومند و از آزادي فردي و اجتماعي خود محروم . حتي خود مسلمين هم .
از جمله در انتخاب نوع لباس . درنواختن و شنیدن موسیقی و ارتباط اجتماعي پسر و دختر . در رفتن به ميكده و نوشیدن باده و غيره .
همین طور از خوردن و آشامیدن در ماه رمضان و عروسی در ماه محرم . مهمتراینکه اقلیت ها از استخدام و تحصیل و قوانين ارث و ديه و ... بار تبعيض را بدوش مي كشند .
به تجربه ثابت شده كه آزادی لازمه پیشرفت است و دین دشمن آزادی . بنابراين تا وقتی احکام دین بر جامعه حاکم باشد . از پیشرفت اثری نخواهد بود .
در حاکمیت دین تحمیل اندیشه مانع از تفکر خلاق است . احکام ثابت . سنتی و ايستا عامل رکود و خمودی می شود و به منزله سدی است در مقابل نو آوری و خلاقیت .
بین نو آوری و احکام دینی همان رابطه است که بین جن و بسم اله . هر جا که بسم اله باشد جن نیست . و هرجا احکام دین باشد نو آوری نیست . از قدیم هم همین طور بوده .
دلیلش این که . شما وقتی در پی نو آوری باشی ناچار به سنت پشت میکنی . و این یعنی محاربه با خدا که مجازات آن هم اعدام ا ست .
برای نمونه وقتی اسلام عزیز آمد کتابخانه های ایران آتش گرفت و دانشگاه جندی شاپور درش تخته شد .
در حاکمیت اسلام کتابخانه بوعلی سینا را آتش زدند . و ذکریای رازی هم آنقدر کتاب بر سرش زدند تا کور شد . چون که هردو در پی نوآوری بودند و در خلاف جهت سنت می رفتند . داستان پور حلاج و ملاصدرا هم که میدانید .
بنا براین از همان روز اول اسلام عزیز با نو آوری رابطه خوبی نداشته و حالا هم ندارد . با دگر اندیشان و نو گرایان هم آشتی نخواهد کرد .
آیات و روایات . و احکام و احادیثی که مناسب شرایط احوال قرون وسطا و به اقتضای دانش آن روزگار بوده همچنان قداست دارد و استمرار می یابد و انتقاد از آن جرم است .
با این باور که فرمان خداوند است . پس تا الی الابد لازم الاجراست . و این علمای دین هستند که نحوه برداشت و درک خود را اعمال می کنند و به جای خدا فرمان مي رانند .
اندیشه و تفکر دینی هرچندان قوی و نیرومند . وقتی در زندان تقدس منزوی بماند و امکان نقد نیابد. توان اندیشیدن را به تحلیل می برد و منجمد می ماند .
در فضای بسته دینداری و در زندان تعصب نجابت عقل را به زنجیر می کشند . تا ارتجاع حکومت کند . و مردم کورکورانه تقلید .
در جامعه دینی علائم ترس و اضطراب در روح و روان و درچهره عبوس و غم گرفته عوام ساده دل نمايان است که به گناه ناکرده معذب اند . مضاف به اینکه تزویر و ریا و دوروئی با نام تقیه . پشت دکان دین فروشان پنهان .
اما در فضای باز نشانه هاي نشاط و خرمی را در چهره شاداب مردم می توان دید . با روح و روانی آسوده و سرشار از انبساط خاطر .
در جو آزادي . برخورد اندیشه ها باعث گسترش آگاهی و رشد دانش و خلق آثار در رشته های مختلف می گردد و ثمره آن شکوفائی جامعه است .
روزنامه ها در فضای آزاد می توانند دردهای جامعه را بنویسند . تا همه کس و همه چیز زیر ذره بین انتقاد قرار گیرد .
معایب و مفاسد دستگاه و تخلف مقامات برملا می شود . و مسئولین ناچار كه در پی چاره بر آیند . در حالیکه در حاکمیت دین به خاطر قداست مسئولين آن هیچ رسانه ای قادر به انتقاد و نوشتن حقیقت نیست . لذا معایب مخفی می ماند .
در جامعه آزاد تنها قوانين مدنی است که پشتوانه و قدرت اجرائی دارد . و ملاک قرار می گیرد . در حالیکه اجرای دستور دین به اختیار فرد است .
احترام به قانون در سرشت فرهنگ دموکراسی نهادینه است و از فاکتورهای ارزشی آن به حساب می آید . قوانین فرسوده به اقتضای نیاز جامعه کنار می رود . و قوانین جدید جای آن را می گیرد .
درفضای آزاد و حاکمیت مردمی که دموکراسی اش می خوانند . امکان رشد برای همه آحاد یکسان است .و جامعه از تک تک نیروها استفاده بهینه می برد . بهترین ها بالا می آیند و مملکت بدست مدیران لایق وشایسته اداره می شود .