به به اسم نو مباااااااااااااااااااااااااارک .. :flower:
و علیکم السلام خواهران و برادران ایران فرومی ..
بذارین من اول یه کم جیغ بزنم " :affraid: :affraid: :affraid: :affraid: :rendeer: :rendeer:
آخی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ...
امروز یه روزی بود پر از حوادث تفکر بر انگیز ( واژه ساختم نه ؟)
از صب اهالی تصمیم گرفتن که دیگه رمضان خیلی پر برکت شده و به قول آقا رضا داداش خار شوهر این چه مهمانی خداست ؟ خدا چه مهمونی داده که همش باید گشنگی بخوریمو خلاصه ملت تصمیم گرفتن به برکت این ماه عزیز دل بگیرن که روزه ی امروزو بپیچونن " من با خدا صحبت کردمو قرار شد تو خونه بپیچونم ولی سایرین که هوای پیکنیک زده بود به سرشون رفتن به خانه ی اجدادیمون که مسافتی بیش از 12 کیلومتری شهر ماستو روزه شکسته میشد ..
تازه بعد عمری ما یه شب افطاری دعوت بودیم " البته همه آبرو داری کردیمو کسی روو نزد که ما امروز معصیت کردیمو رمضونو شرمنده کردیم ..
موقع اذان دختر عمه ناهید که خدایی از محدود احمدی نژادیاییه که ادم دلش نمیاد ازش بدشون بیاد ظرف خرما رو گرفت جلو ما و گفت : فائزه موقع افطار دعام کن !!! خلاصه اینکه بخدا کلی شرمنده ی خدا شدیمو " تصمیم گرفتیم یه ریز تا رمضون سال دیگه برای توبه روزی 2 تا روزه بشیمو از خجالت خدا در بیایم ..
خلاصه اینکه این دختر عمه ناهید ما یه گلوله ی نمکه بخدا " به خاطر افکارش و سادگیش اونقدر زندگی پر هیجانی و البته دردناکی داشت که بخدا ایرانیش کنی یه رمان 2000 صفحه ای توش در میاد " یه زمانی این دختر عمه ی ما رفت حوزه " خیال میکرد هر کی آخوند میشه میره بهشت ! ( إ نخند ! ) راس راسی هم آخوندی شده بود بخدا !!
به برکت این درسای حوزه حالا یه موقایی دختر عمه ناهید ما رو ارشاد میکنه " امشبم داشت محمدو ارشاد میکرد که مبادا خدا نکرده چند سال زندگی میون این مسیحیای اجنبی دینو ایمون بچه رو گرفته باشه ..
خلاصه برگشتو گفت : محمد چند روز پیش ما با حاج اقا بییزززززززز (سانسور شد !) جلسه داشتیم " یه خانومی سوال کرد حاج آقا چرا اکثرا دیوارای مسجد ترک داره ولی دیوارای کلیسا هرگز اینطوری نیست ؟
بعد حاج آقا جواب داد : خب به خاطر اینکه مسلمونا که میرن تو مسجدو عبادت میکنن " اونقدر بار معنوی عباداتشون زیاده که دیوارای مسجد ترک میخوره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هوووم !!! من دیگه حرفی برا گفتن ندارم :sleep:
و علیکم السلام خواهران و برادران ایران فرومی ..
بذارین من اول یه کم جیغ بزنم " :affraid: :affraid: :affraid: :affraid: :rendeer: :rendeer:
آخی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ...
امروز یه روزی بود پر از حوادث تفکر بر انگیز ( واژه ساختم نه ؟)
از صب اهالی تصمیم گرفتن که دیگه رمضان خیلی پر برکت شده و به قول آقا رضا داداش خار شوهر این چه مهمانی خداست ؟ خدا چه مهمونی داده که همش باید گشنگی بخوریمو خلاصه ملت تصمیم گرفتن به برکت این ماه عزیز دل بگیرن که روزه ی امروزو بپیچونن " من با خدا صحبت کردمو قرار شد تو خونه بپیچونم ولی سایرین که هوای پیکنیک زده بود به سرشون رفتن به خانه ی اجدادیمون که مسافتی بیش از 12 کیلومتری شهر ماستو روزه شکسته میشد ..
تازه بعد عمری ما یه شب افطاری دعوت بودیم " البته همه آبرو داری کردیمو کسی روو نزد که ما امروز معصیت کردیمو رمضونو شرمنده کردیم ..
موقع اذان دختر عمه ناهید که خدایی از محدود احمدی نژادیاییه که ادم دلش نمیاد ازش بدشون بیاد ظرف خرما رو گرفت جلو ما و گفت : فائزه موقع افطار دعام کن !!! خلاصه اینکه بخدا کلی شرمنده ی خدا شدیمو " تصمیم گرفتیم یه ریز تا رمضون سال دیگه برای توبه روزی 2 تا روزه بشیمو از خجالت خدا در بیایم ..
خلاصه اینکه این دختر عمه ناهید ما یه گلوله ی نمکه بخدا " به خاطر افکارش و سادگیش اونقدر زندگی پر هیجانی و البته دردناکی داشت که بخدا ایرانیش کنی یه رمان 2000 صفحه ای توش در میاد " یه زمانی این دختر عمه ی ما رفت حوزه " خیال میکرد هر کی آخوند میشه میره بهشت ! ( إ نخند ! ) راس راسی هم آخوندی شده بود بخدا !!
به برکت این درسای حوزه حالا یه موقایی دختر عمه ناهید ما رو ارشاد میکنه " امشبم داشت محمدو ارشاد میکرد که مبادا خدا نکرده چند سال زندگی میون این مسیحیای اجنبی دینو ایمون بچه رو گرفته باشه ..
خلاصه برگشتو گفت : محمد چند روز پیش ما با حاج اقا بییزززززززز (سانسور شد !) جلسه داشتیم " یه خانومی سوال کرد حاج آقا چرا اکثرا دیوارای مسجد ترک داره ولی دیوارای کلیسا هرگز اینطوری نیست ؟
بعد حاج آقا جواب داد : خب به خاطر اینکه مسلمونا که میرن تو مسجدو عبادت میکنن " اونقدر بار معنوی عباداتشون زیاده که دیوارای مسجد ترک میخوره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هوووم !!! من دیگه حرفی برا گفتن ندارم :sleep: