روزی سگ دانايی از کنار گربه ها گذشت.اما چون به آنها نزديک شد دريافت که به او هيچ توجهی نمی کنند.لذا از کارشان شگفت زده شد و ايستاد.

در اين اثنا گربه ای تنومند که آثار هيبت و بزرگی بر چهره اش بود به دوستانش نگاه کرد و گفت:برادران با ايمان! همواره دعا کنيد زيرا اگر دعای خود را با شدت بسيار تکرار نماييد به درخواستتان اجابت می شود و از آسمان موش می بارد !

سگ دانا با شنيدن اين پند در دل خود خنديد و در حاليکه از آنها دور ميشد با خود چنين گفت:

در درک آنچه در کتابها هست،کودن تر از اين گربه ها نيست...مگر در کتابها نخوانده اند که آنچه با راز و نياز و دعا از آسمان فرود می آيد،استخوان است و نه موش؟!