این متن برگرفته از کتاب نیایش دکتر شریعتی است که مصداق حال و روز ما در این ایام میباشد .
..............................................................................................................
آن روحهاي مختصر و چهار انگشتي ! كه ظرفيت دلشان به اندازه يك انگشتوانه است
و پرش فكرشان تا نوك بيني شان .
خيلي خوش و راحت و خاطر جمع اند و با يك انگشتر عقيق و يك جو ارتفاع محاسن و يك زيارت شاه عبدالعظيم
و يك اطعام و چهار پول صدقه و چند صفحه قرائت مفاتيح خود را در اقيانوس علم اليقين احساس ميكنند
و در آغوش حورالعين !
و چنان خيالشان از عالم و آدم و دنيا و آخرت و حساب و كتاب جمع است كه گويي متولي پل صراطند
و ملايك بهشت از اطرافيان آقا به شمار مي روند .
با مطالعه كتاب السماوالعالم تمام طبيعت و جهان مادي را از اولين لحظه خلقت تا قيامت مثل جيب لباسشان
مي شناسند .
با مطالعه ناسخ التواريخ كه همه تواريخ ديگر را نسخ كرده تاريخ بشريت را از آدم تا خاتم مثل آب خوردن مي دانند
و مجهولي ندارند.
با مطالعه منازل الاخره از اولين قدم مرگ تا قيامت تمام آخرت را دقيق تر از يك جغرافيدان دنيا ميشناسند
و نقشه اش را وجب به وجب دارند و بالاخره با داشتن كتاب مفاتيح الجنان تمام كليدهاي درهاي بهشت را به دست
مي اورند ويك آدم مگر ديگر چه مي خواهد ؟
مي بينيد كه احساس كوچكترين نيازي احتمال كمترين مجهولي تصور لحظه شكي در خود و فكر و عمل خود و سرنوشت خود ندارد .
اما آن انسان شگفتي كه سينه اش انبوه فشرده اي از آگاهي ها است و انديشه اش به راه هاي آسمان آشنا تر است
از راه هاي زمين .
او است كه ناگهان از بستر نرم خانه نيمه هاي شب ميگريزد و سينه اش خفقان ميگيرد
و به نخلستان هاي حومه شهر پناه ميبرد و در دل شب از درد و حيرت و هراس در برابر ملكوت عظمت وجود وجمال و جاذبه خدا و حقارت و نياز خويش ناله برميدارد و از هوش ميرود .
ادامه دارد ...
..............................................................................................................
آن روحهاي مختصر و چهار انگشتي ! كه ظرفيت دلشان به اندازه يك انگشتوانه است
و پرش فكرشان تا نوك بيني شان .
خيلي خوش و راحت و خاطر جمع اند و با يك انگشتر عقيق و يك جو ارتفاع محاسن و يك زيارت شاه عبدالعظيم
و يك اطعام و چهار پول صدقه و چند صفحه قرائت مفاتيح خود را در اقيانوس علم اليقين احساس ميكنند
و در آغوش حورالعين !
و چنان خيالشان از عالم و آدم و دنيا و آخرت و حساب و كتاب جمع است كه گويي متولي پل صراطند
و ملايك بهشت از اطرافيان آقا به شمار مي روند .
با مطالعه كتاب السماوالعالم تمام طبيعت و جهان مادي را از اولين لحظه خلقت تا قيامت مثل جيب لباسشان
مي شناسند .
با مطالعه ناسخ التواريخ كه همه تواريخ ديگر را نسخ كرده تاريخ بشريت را از آدم تا خاتم مثل آب خوردن مي دانند
و مجهولي ندارند.
با مطالعه منازل الاخره از اولين قدم مرگ تا قيامت تمام آخرت را دقيق تر از يك جغرافيدان دنيا ميشناسند
و نقشه اش را وجب به وجب دارند و بالاخره با داشتن كتاب مفاتيح الجنان تمام كليدهاي درهاي بهشت را به دست
مي اورند ويك آدم مگر ديگر چه مي خواهد ؟
مي بينيد كه احساس كوچكترين نيازي احتمال كمترين مجهولي تصور لحظه شكي در خود و فكر و عمل خود و سرنوشت خود ندارد .
اما آن انسان شگفتي كه سينه اش انبوه فشرده اي از آگاهي ها است و انديشه اش به راه هاي آسمان آشنا تر است
از راه هاي زمين .
او است كه ناگهان از بستر نرم خانه نيمه هاي شب ميگريزد و سينه اش خفقان ميگيرد
و به نخلستان هاي حومه شهر پناه ميبرد و در دل شب از درد و حيرت و هراس در برابر ملكوت عظمت وجود وجمال و جاذبه خدا و حقارت و نياز خويش ناله برميدارد و از هوش ميرود .
ادامه دارد ...