گر شعلههای خشم وطن زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد نامت عجین به گند شود
پرگوی و یاوهساز شدی، بی حد زباندراز شدی
ابرام ژاژخایی تو اسباب ریشخند شود
هرجا دروغ یافتهای، درهم چو رشته بافتهای
ترسم که آنچه تافتهای، بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو، کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین، حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوجطلب پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را، در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا گریان و سوگمند شود
نفرین من مباد تو را، زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی، یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو خاموش و بی گزند شود
سيمين بهبهانی
ترسم به روی سنگ لحد نامت عجین به گند شود
پرگوی و یاوهساز شدی، بی حد زباندراز شدی
ابرام ژاژخایی تو اسباب ریشخند شود
هرجا دروغ یافتهای، درهم چو رشته بافتهای
ترسم که آنچه تافتهای، بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو، کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین، حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوجطلب پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را، در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا گریان و سوگمند شود
نفرین من مباد تو را، زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی، یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو خاموش و بی گزند شود
سيمين بهبهانی