حاجیه خانوم شدن تواین زمون کم چیزی نیستا!!! مخصوصآواسه یکی مثل عشرت آدامسی که رقص کمرش توکاباره رودست نداشت وبعد حکومت مسلمونی که بازاراین بی ناموسی هاتعطیل شد انگارکه خواب نماشده باشه آب توبه ریخت روسرش و یه شبه شدعابده ومومنه و طاهره . تازه اینهاکه گفتم قبل ازآشنائیش با حاج آقابود!! ودرست ازهمون زمون به عناوین مختلف اززیارت عاشوراگرفته تاختم انعام وسفره حضرت ابوالفضل و...درخونه اش بازبودوزنهای محل میدونستند خونه عشرت خانم همیشه خبری هست

اهل محل هم اولش بالاو پایین پریدن غیبت وبدگویی کردن وکلی پشت سرعشرت صفحه گذاشتن امابعدآتیششون سردشدآخه ازیه طرف یه پاتوق واسشون درست شده بود که به اسم زیارت عاشوراو...بساط همنشینی شون به راه باشه وازطرف دیگه ازاین روبه اون روشدن عشرت نتیجه اش این بودکه اون ازتوخیابونهاجمع بشه واسباب چشم چرونی مردهاشون تخته بشه......خب پس قضیه به نام من وبه کام سایرین بوده وگرنه اینهاجماعتی نبوده ونیستن که چشمشون رو روی همچین مسئله مهمی ببندن ودندون سرجیگربذارن تایه زنیکه بی سروپابعداون بی ناموسیهابیادبشه حاجیه خانوم محل!

زنهاکه جمع شدندبعدخوردن چایی قندپهلوکه باعث شدراه گلوشون بازبشه اول حاج خانوم رودوره کردندواونهایی که توفیق زیارت خونه خداروداشتندخاطراتشون رومرورکردندواونهایی هم که توفیق زیارت نصیبشون نشده بودباشنیدن تعریفهاقندتودلشون آب میشدکه این عشرت هم رفت مکه وماموندیم

خلاصه بعدکه سفرنامه وزیارت نامه تموم شدفاطمه سوره،خانوم جلسه ای محل سروکله اش پیداشدوبعدخوردن چای ومیوه درباب عذاب جهنم ونعمات بهشتی گفت وبعدکیسه اش روپرازشیرنی ومیوه کردوراه افتادرفت تابه قرار بعدیش برسه .حاج خانم هم دنبالش توحیاط رفت تاپولی روکه باهم طی کرده بودندبه فاطمه سوره بده. پچ پچ زنها هم ازهمین جاشروع شد...

اولش اخترخانم حرف بازکردکه ازشاگردحجره حاجی توبازارشنیده "پول این سفر روحاج آقاازحساب شخصی خودش پرداخته" اونوقت بودکه مَه جَبین خانم به حرف افتادکه شنیده "شرط حاجی واسه صیغه محرمیت خوندن همین حاجیه خانم شدن عشرت بوده"کم کم زنهای بیشتری به جمع غیبت پیوستندواونهایی هم که نمیخواستن به خیال خودشون توگناه غیبت شریک باشن،گوش تیزکرده بودن که ببینن بالاخره کی به کیه....خلاصه چه دردسرتون بدم که حرف بالاگرفته بودیکی میگفت "اصلآمگه اینجوری حج رفتن قبوله؟دیگری میگفت"چرانه تازه حاجی هم ثواب میبره که یکی روفرستاده حج"یکی دیگه میگفت"حجش به کمرش بزنه که خواسته سرخداکلاه بذاره،به اسم زیارت شوهرواسه خودش دست وپاکرده"یکی دیگه میگفت"شماکه ازدل آدمهاونیت وایمانشون خبرندارین اگه تهمت وافترابزنین خداقهرش میگیره ها!!!"خلاصه گفتن وگفتن تاسروکله حاجیه خانوم توپادری پیداشداونوقت بودکه واسه ختم غائله به سلامتی حاجیه خانوم یه صلوات محمدی فرستادندوکم کم چادرشون روکشیدندروسرشون وراه افتادندوبایه خداحافظی گرم ازخونه خارج شدند.

توکوچه اخترخانم برگشت پرسید"شنیدین سرورخانم جن گیرآورده خونش؟آخه دعانویس گفته جنهاطلسمت کردن که بچه دارنمیشی،توآب هم نگاه کرده بهش گفته جنهاآب انبارخونه روقُرُق کردن توآبی که میخوری سحروجادوهست واسه همین جن گیراومده جنهاروفراری بده وسحروجادوروباطل کنه تاازاجاق کوری دربیاد؟"محترم خانم هم گفت"میگمامن تاحالامراسم جن گیری ندیدم بیابریم اگه ازکارش هم راضی بودم میگم خونه مابیاداین نوه مریضم روشفابده"زنهاتق تق کنان وغیبت کنان راه خونه سرورخانم رودرپیش گرفتندوسرراه ازجلوی خونه دکتر ردشدندغافل ازاینکه همون موقع دکترباسوادوفرهیخته محل درکتابخانه شخصیش توسط عده ای ناشناس موردهجوم قرارگرفته .

دکتردستان غرقه به خونش رابه سینه شکافته اش فشردتادردکمی آرام بگیردودرحالی که ازپنجره به بیرون نگاه میکردوحرفهای زنان رامیشنیدچشمانش رابست وقبل ازسکوت ابدی اش به آرامی گفت:

غم این خفته چند

خواب درچشم ترم میشکند.....

منبع :وبلاگ خاله زنک نوشته عاطفه شهباز