محمد حسن رنجبران
دو ماه و سه روز است که ننوشته ام البته دراین مدت زیاد برایم نوشته اند بیشتر نوشته هایشان هم دشنام و فحش و ناسزا و بیشتر هم از طرف کسانی بوده است که مدعی ازادی بیان و ادب و شعورند البته تا جایی که شان مخاطبان عزیز زیر سئوال نرود مطالب حاوی فحش این افراد را هم به گونه ای تایید و اگر هم خیلی بیادبانه بود ان را تعدیل کردم در هرصورت فضای مجازی است و باید اینگونه چیزهایش را هم قبول کرد.
از همین جا هم می گویم من از حق خودم درقبال این تهمت ها و ناسزاها می گذرم و امیدوارم خدا هم از این افراد بگذرد و همه ما را مورد رحمت و بخشش خود قراردهد...
پنج ماه و یازده روز پیش و قبل از انکه جناب میرحسین موسوی اعلام حضور در عرصه انتخابات کند مطلبی نوشتم با عنوان «به چیزهایی مهمتر بیاندیشیم...» که دقیقا ان مطلب پنج مطلب قبل از این هنوز موجود است و در آن هم بیشتر از همیشه از اخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی گفتم خیلی از دوستانم از این مطلب ایراد گرفتند و گفتند .. «رسما به ستاد مردمی میرحسین تبدیل شده ای ...» اما من استدلال خود را داشتم و اگر دوباره به آن زمان و ان شرایط برگردم چنین مطلبی می نویسم البته برخی بی معرفتان عالم سیاست هم درچند سایت که همگی از یک دریچه مالی تغذیه میشوند این مطلب واضح من را نیز وارونه جلوه دادند که واگذارشان به خداوند متعال ...
کل سخنم این بود که به جای دعواهای سیاسی به یک رقابت داغ فکر کنیم که مشارکت مردم را در انتخابات دهم به بالاترین سطح برساند و همان طور که رهبری عزیز بارها فرمودند شاهد حضور حداکثری مردم باشیم که به لطف خدا هم همین طور شد و ۴۰ میلیون پای صندوق ها امدند و به واقع هم همه ۴۰ میلیون برنده انتخابات شدند اگر حتی نتیجه انتخابات هم چیز دیگری می شد باز هم همین را می گفتم که همه مردم و شرکت کنندگان در انتخابات برنده این حماسه بزرگ هستند تازه ان موقع فکر می کنم لذت این عبارت بیشتر برایم ملموس بود چون اگر طرف بازنده طرف برنده امروز بود حداقل معرفت لازم را داشت که با باخت کنار بیاید و کام این چهل میلیون را تلخ نکند بگذریم ...
در آن مطلب گفته بودم که رقابت اصلی بین احمدی نژاد و میرحسین است که همین طور هم شد و گفته بودم رکوردی بی نظیر از مشارکت مردم رقم خواهد خورد و دنیا را تحت تاثیر قرار خواهد داد که الحمدالله چنین شد و مردم به واقع به مهمترین مسئله یعنی حضور در عرصه اندیشیدند و درس شعورسیاسی به همه دنیا دادند.
درعین حال درپیش درامد نتیجه گیریام در آن مطلب چند پاراگراف آمده بود که با کاری ندارم شروع میشد حالا می خواهم چند پاراگراف دیگر بنویسم که مخاطب آنها بیشتر اقای میرحسین است..
- همیشه میرحسین را به صداقتش می شناختم هم صداقت از اشک هایش که برای تشییع شهدا آمده بود و میریخت را از نزدیک دیده بودم و هم شنیده بودم اما در اولین نطق تلویزیونی اش چیزی گفت که شوکه ام کرد..«من اگر دراین ۲۰ سال حضورم کم رنگ بوده است نه به خاطر این است که درعرصه حضور نداشته ام بلکه صداوسیما در پخش صداو تصویرم محدودیت ایجاد می کرده است»(نقل به مضمون ).
سریع آن صحنه حدود ۲ سال پیش یادم امدم که تازه مجموعه اتاق شیشه ای را برای 20:30 آغاز کرده بودم و تا ان موقع از اقایان کروبی، باهنر، ناطق نوری،محمد سلامتی و چند چپ و راست دیگر برای این برنامه مصاحبه گرفته بودم و خیلی دوست داشتم از میرحسین هم برای حضور در این برنامه دعوت کنم به واسطه یکی از اساتیدم که با یکی از مسئولان اصلی دفتر جناب موسوی در زمان نخست وزیری اش رابطه ای دوستانه داشت با این اقای محترم گفتگو کردم و قرار شد با آقای مهندس صحبت و نتیجه را به ما اعلام کند گفت هفته بعد به من زنگ بزن من هم سرموعد زنگ زدم خیلی از مسئولان ما در صداوسیما هم در جریان قرار گرفتند و منتظر بودند اما این آقای محترم و بزرگوار که احتمال دادم شاید راضی نباشد از او اسمی ببرم و برای همین هم اسمش را نبردم گفت:مهندس عذرخواهی کرده اند و گفتند: «به هیچ وجه» حتی یادم هست گفتم: اگر نگرانی از لحاظ پخش دارند قبلش با او چک می کنیم بازهم گفتند: «نه اقای مهندس راضی به مصاحبه نیستند»
- صداو سیما همزمان با اغاز تبلیغات جمعی از بهترین، صبورترین و مودب ترین همکارانم را برای پوشش سفرهای تبلیغاتی آقای موسوی در اختیار ستادشان قرار داد اما هرلحظه که با انها صحبت می کردم در نهایت آرامش از برخوردهای تند اطرافیان مهندس صحبت می کردند تا اینکه در سفر به اذربایجان هم فیلم بردار خوبمان محسن بالارتاندون، پایش شدید اسیب می بیند و باید با هواپیما به تهران منتقل شود اما ستاد برای گروه بلیط نمی گیرد خوب اشکالی ندارد ما خودمان برای گروه بلیط تهیه می کنیم اما این رفیقمان باید زودتر به تهران برسد درد امانش نمی دهد اینجا مداوای سطحی کرده است اگر هم امشب نرود، رفت تا فردا که بلیط تهیه کنیم اما جوابهایی می شنوند که ... بگذریم با هزار منت، او را با خود می برند مهندس هم جریان را میفهمد اما دریغ از یک احوال پرسی دریغ از یک دلجویی ...
ما شما را اینطور نشناخته بودیم سید! تازه بعد از حدود دوهفته شاید هم بیشتر، زمانی که برای گفتگوی ویژه آمده بودی خبر آوردند که اقای مهندس می خواهند حال آان فیلم بردار را بپرسند کجاست می خواهند او را ببینند!؟
بچه ها گفتند: نیازی نیست حالش خوب است پایش را به آتل سپرده در خانه نشسته است ممنون از احوال پرسیتان!
-جناب مهندس! در روز مناظره با احمدی نژاد وقتی سخن از پرونده همسرتان رفت رنگ تان برافروخت و خیلی ناراحت شدید خیلی از بچه مذهبی ها هم با اینکه رییس جمهور داشت سخن از تخلفی می گفت نه مطلبی اخلاقی و شخصی از همسرتان بازهم ناراحت شدند و گفتند بهتر بود احمدی نژاد سراغ این موضوع نمی رفت چون بالاخره موضوع مربوط به همسر طرف است و مقابل هفتاد میلیون مطرح می شود اما یک سوال:
از منابع مطلع و موثق شنیدم که چند روز بعد تعدادی از طرفداران و منتسبان به ستاد شما را در محل بولینگ عبدو دستگیر کردند که داشتند عکس هایی خاص از همسرتان را تکثیر می کردند و می خواستند آن را با عنوان ستاد رقیب (احمدی نژاد) پخش کنند!؟ من که مطمئنم نمی دانستید! آن موقع چه حالی شدید و چرا نمیدانستید ؟ اینکه می شود احاطه شدن و از سوی دیگران اداره شدن همان چیزی که مردم از آن درد میکشیدند و بیشتر به خاطر آن چهار سال پیش به احمدی نژاد رای دادند! خود شما هم که گفتی با این چیزها مخالفی...
- از همان آغاز از ادبیات تحمل و آزادی بیان گفتی و چه زیبا گفتی اما یکی از همکارانم که در سفرهای تبلیغاتی با شما بود ماجرایی از ارومیه برایم تعریف کرد که عجیب در فکر فرو رفتم ... همه دانشجویان و بیشتر هم طرفدارانت جمع شده اند تا سوالات گوناگون بپرسند در این میان یکی از بچه های بسیج دانشجویی تقاضا می کند تا اجازه طرح سئوال داشته باشد همه او را هو می کنند می گویی: اجازه دهید بپرسد چه اشکالی دارد...
او می پرسد شمایی که خود از سادات هستی و رنگ سبز را برای تبلیغاتت برگزیده ای چرا در روزنامه ات به جای واژه شهادت از واژه رحلت حضرت زهرا(س) استفاده کرده ای و البته یک سئوال دیگر هم از دوران نخست وزیریت می پرسد ... عصبانی می شوی جوابش را نمی دهی و شروع به انتقاد از بسیج می کنی و در پایان سخنت هم حتی نمی ایستی به سئوالات فراوان طرفدارانت پاسخ دهی و جلسه را ترک می کنی!
- در یکی از سایت ها هم آمد که در گفتگوی ویژه خبری هم با اینکه سئوالات برای همه نامزدها یکی است تاکید می کنی که باید این چهار پنج سئوال را حتما از من بپرسید وگرنه برنامه را ترک می کنم!
-درهمین سایت هم آمد که در مناظره با اقای کروبی وقتی از تذکر مجری عصبانی شدی که نام فرد دیگری را نیاورید و با او برخورد تندی کردید در پایان برنامه هم وقتی مجری در نهایت ادب باز هم از شما عذرخواهی کرد که من باید قانون را تذکر می دادم به او خندیدید و گفتید: «فقط خواستم یک مقداری شلوغ اش کنم» یعنی چی مهندس عزیز!؟
-درهمین گفتگوی ویژه خبری از موج سبز گفتی: «وقتی این موج معنوی سبز را می بینم عجیب تحت تاثیر قرار می گیرم و...»
یاد اخرین شب تبلیغات افتادم که داشتم از وزارت کشور به سمت خانه می رفتم از شانس بدم به ترافیک کارناوالهای تبلیغاتی خوردم که بیشترشان هم سبز بودند تا حدود ساعت دو در خیابانهای پرترافیک ماندم و تصاویر متنوعی دیدم شادمانی، خوشحالی، رقص دختر و پسر و شعرهایی در تمسخر رقیب و... خیلی چیزهای دیگر عیبی هم ندارد به فرمایش رهبری عزیز اینها همه محیط باز کشورمان در عرصه انتخابات را نشان میدهد اما یک چیز عجیب در ذهنم مانده و بیرون نمیرود و یکسره آن را با معنویت سبزی که شما میگویید مقایسه می کنم: از سئول به چمران می پیچم چند جوان را می بینم که باتعصبی خاص، یا دستبند سبز به دست بستهاند یا لباس سبز پوشیده اند. دختر و پسر و روی صندوق عقب ماشینشان سگ شان را که سبز سیدی به آن پوشاندهاند قرار دادهاند و دور تا دور ماشین می خندند و می رقصند و دست می زنند!
دو ماه و سه روز است که ننوشته ام البته دراین مدت زیاد برایم نوشته اند بیشتر نوشته هایشان هم دشنام و فحش و ناسزا و بیشتر هم از طرف کسانی بوده است که مدعی ازادی بیان و ادب و شعورند البته تا جایی که شان مخاطبان عزیز زیر سئوال نرود مطالب حاوی فحش این افراد را هم به گونه ای تایید و اگر هم خیلی بیادبانه بود ان را تعدیل کردم در هرصورت فضای مجازی است و باید اینگونه چیزهایش را هم قبول کرد.
از همین جا هم می گویم من از حق خودم درقبال این تهمت ها و ناسزاها می گذرم و امیدوارم خدا هم از این افراد بگذرد و همه ما را مورد رحمت و بخشش خود قراردهد...
پنج ماه و یازده روز پیش و قبل از انکه جناب میرحسین موسوی اعلام حضور در عرصه انتخابات کند مطلبی نوشتم با عنوان «به چیزهایی مهمتر بیاندیشیم...» که دقیقا ان مطلب پنج مطلب قبل از این هنوز موجود است و در آن هم بیشتر از همیشه از اخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی گفتم خیلی از دوستانم از این مطلب ایراد گرفتند و گفتند .. «رسما به ستاد مردمی میرحسین تبدیل شده ای ...» اما من استدلال خود را داشتم و اگر دوباره به آن زمان و ان شرایط برگردم چنین مطلبی می نویسم البته برخی بی معرفتان عالم سیاست هم درچند سایت که همگی از یک دریچه مالی تغذیه میشوند این مطلب واضح من را نیز وارونه جلوه دادند که واگذارشان به خداوند متعال ...
کل سخنم این بود که به جای دعواهای سیاسی به یک رقابت داغ فکر کنیم که مشارکت مردم را در انتخابات دهم به بالاترین سطح برساند و همان طور که رهبری عزیز بارها فرمودند شاهد حضور حداکثری مردم باشیم که به لطف خدا هم همین طور شد و ۴۰ میلیون پای صندوق ها امدند و به واقع هم همه ۴۰ میلیون برنده انتخابات شدند اگر حتی نتیجه انتخابات هم چیز دیگری می شد باز هم همین را می گفتم که همه مردم و شرکت کنندگان در انتخابات برنده این حماسه بزرگ هستند تازه ان موقع فکر می کنم لذت این عبارت بیشتر برایم ملموس بود چون اگر طرف بازنده طرف برنده امروز بود حداقل معرفت لازم را داشت که با باخت کنار بیاید و کام این چهل میلیون را تلخ نکند بگذریم ...
در آن مطلب گفته بودم که رقابت اصلی بین احمدی نژاد و میرحسین است که همین طور هم شد و گفته بودم رکوردی بی نظیر از مشارکت مردم رقم خواهد خورد و دنیا را تحت تاثیر قرار خواهد داد که الحمدالله چنین شد و مردم به واقع به مهمترین مسئله یعنی حضور در عرصه اندیشیدند و درس شعورسیاسی به همه دنیا دادند.
درعین حال درپیش درامد نتیجه گیریام در آن مطلب چند پاراگراف آمده بود که با کاری ندارم شروع میشد حالا می خواهم چند پاراگراف دیگر بنویسم که مخاطب آنها بیشتر اقای میرحسین است..
- همیشه میرحسین را به صداقتش می شناختم هم صداقت از اشک هایش که برای تشییع شهدا آمده بود و میریخت را از نزدیک دیده بودم و هم شنیده بودم اما در اولین نطق تلویزیونی اش چیزی گفت که شوکه ام کرد..«من اگر دراین ۲۰ سال حضورم کم رنگ بوده است نه به خاطر این است که درعرصه حضور نداشته ام بلکه صداوسیما در پخش صداو تصویرم محدودیت ایجاد می کرده است»(نقل به مضمون ).
سریع آن صحنه حدود ۲ سال پیش یادم امدم که تازه مجموعه اتاق شیشه ای را برای 20:30 آغاز کرده بودم و تا ان موقع از اقایان کروبی، باهنر، ناطق نوری،محمد سلامتی و چند چپ و راست دیگر برای این برنامه مصاحبه گرفته بودم و خیلی دوست داشتم از میرحسین هم برای حضور در این برنامه دعوت کنم به واسطه یکی از اساتیدم که با یکی از مسئولان اصلی دفتر جناب موسوی در زمان نخست وزیری اش رابطه ای دوستانه داشت با این اقای محترم گفتگو کردم و قرار شد با آقای مهندس صحبت و نتیجه را به ما اعلام کند گفت هفته بعد به من زنگ بزن من هم سرموعد زنگ زدم خیلی از مسئولان ما در صداوسیما هم در جریان قرار گرفتند و منتظر بودند اما این آقای محترم و بزرگوار که احتمال دادم شاید راضی نباشد از او اسمی ببرم و برای همین هم اسمش را نبردم گفت:مهندس عذرخواهی کرده اند و گفتند: «به هیچ وجه» حتی یادم هست گفتم: اگر نگرانی از لحاظ پخش دارند قبلش با او چک می کنیم بازهم گفتند: «نه اقای مهندس راضی به مصاحبه نیستند»
- صداو سیما همزمان با اغاز تبلیغات جمعی از بهترین، صبورترین و مودب ترین همکارانم را برای پوشش سفرهای تبلیغاتی آقای موسوی در اختیار ستادشان قرار داد اما هرلحظه که با انها صحبت می کردم در نهایت آرامش از برخوردهای تند اطرافیان مهندس صحبت می کردند تا اینکه در سفر به اذربایجان هم فیلم بردار خوبمان محسن بالارتاندون، پایش شدید اسیب می بیند و باید با هواپیما به تهران منتقل شود اما ستاد برای گروه بلیط نمی گیرد خوب اشکالی ندارد ما خودمان برای گروه بلیط تهیه می کنیم اما این رفیقمان باید زودتر به تهران برسد درد امانش نمی دهد اینجا مداوای سطحی کرده است اگر هم امشب نرود، رفت تا فردا که بلیط تهیه کنیم اما جوابهایی می شنوند که ... بگذریم با هزار منت، او را با خود می برند مهندس هم جریان را میفهمد اما دریغ از یک احوال پرسی دریغ از یک دلجویی ...
ما شما را اینطور نشناخته بودیم سید! تازه بعد از حدود دوهفته شاید هم بیشتر، زمانی که برای گفتگوی ویژه آمده بودی خبر آوردند که اقای مهندس می خواهند حال آان فیلم بردار را بپرسند کجاست می خواهند او را ببینند!؟
بچه ها گفتند: نیازی نیست حالش خوب است پایش را به آتل سپرده در خانه نشسته است ممنون از احوال پرسیتان!
-جناب مهندس! در روز مناظره با احمدی نژاد وقتی سخن از پرونده همسرتان رفت رنگ تان برافروخت و خیلی ناراحت شدید خیلی از بچه مذهبی ها هم با اینکه رییس جمهور داشت سخن از تخلفی می گفت نه مطلبی اخلاقی و شخصی از همسرتان بازهم ناراحت شدند و گفتند بهتر بود احمدی نژاد سراغ این موضوع نمی رفت چون بالاخره موضوع مربوط به همسر طرف است و مقابل هفتاد میلیون مطرح می شود اما یک سوال:
از منابع مطلع و موثق شنیدم که چند روز بعد تعدادی از طرفداران و منتسبان به ستاد شما را در محل بولینگ عبدو دستگیر کردند که داشتند عکس هایی خاص از همسرتان را تکثیر می کردند و می خواستند آن را با عنوان ستاد رقیب (احمدی نژاد) پخش کنند!؟ من که مطمئنم نمی دانستید! آن موقع چه حالی شدید و چرا نمیدانستید ؟ اینکه می شود احاطه شدن و از سوی دیگران اداره شدن همان چیزی که مردم از آن درد میکشیدند و بیشتر به خاطر آن چهار سال پیش به احمدی نژاد رای دادند! خود شما هم که گفتی با این چیزها مخالفی...
- از همان آغاز از ادبیات تحمل و آزادی بیان گفتی و چه زیبا گفتی اما یکی از همکارانم که در سفرهای تبلیغاتی با شما بود ماجرایی از ارومیه برایم تعریف کرد که عجیب در فکر فرو رفتم ... همه دانشجویان و بیشتر هم طرفدارانت جمع شده اند تا سوالات گوناگون بپرسند در این میان یکی از بچه های بسیج دانشجویی تقاضا می کند تا اجازه طرح سئوال داشته باشد همه او را هو می کنند می گویی: اجازه دهید بپرسد چه اشکالی دارد...
او می پرسد شمایی که خود از سادات هستی و رنگ سبز را برای تبلیغاتت برگزیده ای چرا در روزنامه ات به جای واژه شهادت از واژه رحلت حضرت زهرا(س) استفاده کرده ای و البته یک سئوال دیگر هم از دوران نخست وزیریت می پرسد ... عصبانی می شوی جوابش را نمی دهی و شروع به انتقاد از بسیج می کنی و در پایان سخنت هم حتی نمی ایستی به سئوالات فراوان طرفدارانت پاسخ دهی و جلسه را ترک می کنی!
- در یکی از سایت ها هم آمد که در گفتگوی ویژه خبری هم با اینکه سئوالات برای همه نامزدها یکی است تاکید می کنی که باید این چهار پنج سئوال را حتما از من بپرسید وگرنه برنامه را ترک می کنم!
-درهمین سایت هم آمد که در مناظره با اقای کروبی وقتی از تذکر مجری عصبانی شدی که نام فرد دیگری را نیاورید و با او برخورد تندی کردید در پایان برنامه هم وقتی مجری در نهایت ادب باز هم از شما عذرخواهی کرد که من باید قانون را تذکر می دادم به او خندیدید و گفتید: «فقط خواستم یک مقداری شلوغ اش کنم» یعنی چی مهندس عزیز!؟
-درهمین گفتگوی ویژه خبری از موج سبز گفتی: «وقتی این موج معنوی سبز را می بینم عجیب تحت تاثیر قرار می گیرم و...»
یاد اخرین شب تبلیغات افتادم که داشتم از وزارت کشور به سمت خانه می رفتم از شانس بدم به ترافیک کارناوالهای تبلیغاتی خوردم که بیشترشان هم سبز بودند تا حدود ساعت دو در خیابانهای پرترافیک ماندم و تصاویر متنوعی دیدم شادمانی، خوشحالی، رقص دختر و پسر و شعرهایی در تمسخر رقیب و... خیلی چیزهای دیگر عیبی هم ندارد به فرمایش رهبری عزیز اینها همه محیط باز کشورمان در عرصه انتخابات را نشان میدهد اما یک چیز عجیب در ذهنم مانده و بیرون نمیرود و یکسره آن را با معنویت سبزی که شما میگویید مقایسه می کنم: از سئول به چمران می پیچم چند جوان را می بینم که باتعصبی خاص، یا دستبند سبز به دست بستهاند یا لباس سبز پوشیده اند. دختر و پسر و روی صندوق عقب ماشینشان سگ شان را که سبز سیدی به آن پوشاندهاند قرار دادهاند و دور تا دور ماشین می خندند و می رقصند و دست می زنند!