سر ظهر در پیادهرو ایستاده بودند و رفتن به رستوران مورد نظر
خود را پیشنهاد میدادند. اوّلی: اگر فقط یک سیخ جوجهکباب
مخصوص آنجا را امتحان کنی، تازه اشتهایت باز میشه. دوّمی:
تا به حال کباب نیممتری خوردی؟ جایی میبرمت که مشتری
دائمش شوی. نزدیک آنها پیرمرد واکسی ناخواسته حرفهایشان
را میشنید. او سفره کوچکی روی جعبه بساطش انداخته بود و
با اشتها مشغول خوردن نان و پنیر بود.
خود را پیشنهاد میدادند. اوّلی: اگر فقط یک سیخ جوجهکباب
مخصوص آنجا را امتحان کنی، تازه اشتهایت باز میشه. دوّمی:
تا به حال کباب نیممتری خوردی؟ جایی میبرمت که مشتری
دائمش شوی. نزدیک آنها پیرمرد واکسی ناخواسته حرفهایشان
را میشنید. او سفره کوچکی روی جعبه بساطش انداخته بود و
با اشتها مشغول خوردن نان و پنیر بود.