پسر، سفارش کفش مارک‌دار به پدر داده بود.
امّا آن‌روز از رنگ کفش‌هایی که برایش خریده بودند
راضی نبود و به حالت قهر از خانه بیرون رفت. هنوز
از حیاط مجتمع خارج نشده بود که پسر سرایدارشان
را دید. او با دقّت مشغول تعمیر و دوختن کفش‌های
کهنه‌اش بود. ... بی‌درنگ به خانه بازگشت.