دیروز
پسر کتاب را روبروی پدر گرفت و گفت :پدر ببین !بالاخره کتابم چاپ شد
پدر ورق زد ... خواند..باز هم ...چقدر غلط ؟ پسر عصبانی شد "اتفاقا ویراستاریش کار خودمه خیلی عالیه "
امروز
پسر کتاب را روبروی پدر میگیرد "کتابم به چاپ دوم رسیده پدر. دیگه غلط نداره"
ولی پاسخی نبود
پسر فریاد زد "اگه زندگی ما هم چاپ دوم داشت نمیگذاشتیم این همه غلط تکرار بشه"
پدر ساکت بود
قطرات اشک از گوشه چشم پسر پایین چکید و افتاد روی سنگ قبر
نوشته یکی از دوستانم عضو انجمن شهرمون
پسر کتاب را روبروی پدر گرفت و گفت :پدر ببین !بالاخره کتابم چاپ شد
پدر ورق زد ... خواند..باز هم ...چقدر غلط ؟ پسر عصبانی شد "اتفاقا ویراستاریش کار خودمه خیلی عالیه "
امروز
پسر کتاب را روبروی پدر میگیرد "کتابم به چاپ دوم رسیده پدر. دیگه غلط نداره"
ولی پاسخی نبود
پسر فریاد زد "اگه زندگی ما هم چاپ دوم داشت نمیگذاشتیم این همه غلط تکرار بشه"
پدر ساکت بود
قطرات اشک از گوشه چشم پسر پایین چکید و افتاد روی سنگ قبر
نوشته یکی از دوستانم عضو انجمن شهرمون