17 اردیبهشت سالروز در گذشت استاد مهرداد اوستا شاعرو نویسنده و پژوهشگر و ادیب نامدار معاصر ایران است به مناسبت پاسداشت نام و یاد آن استاد فرهیخته متن ذیل راجع به کتاب
تیرانا که توسط استاد گرانقدر و شاعر عزیز آقای محمدرضا ترکی نوشته شده از وبلاگ فصل فاصله تقدیم کاربران عزیز میگردد.
تیرانا نخستین بار در سالهاىنخست دهه پنجاه منتشر شده بود تا مقدمهاى بر مجموعه شعر استاد با نام شراب خانگى ترس محتسب خورده باشد. تیرانا نثر شاعرانه ای است که به شعر منثور پهلو می زند . نام و نثر این کتاب، بی آنکه قصد مقایسه ای در بین باشد ، از جهتی یادآور رکسانای احمد شاملوست و گویا اوستا با نوشتن آن می خواسته تسلط خود را بر نثر شاعرانه و شعر منثور به رخ مدعیان بکشد!
این اثر محصول طوفانهای ذهنی نویسندهای است با تخیلی شگفت! مولف بی آن که آداب و ترتیبی جسته باشد، اندیشهها و احساسات خود را در زمینههای مختلف، از فلسفه و ادبیات گرفته تا مسائل اجتماعی و... بر کاغذ آورده است. نثر تیرانا غالبا تحت تاثیر متون کهن فارسی بویژه تاریخ بیهقی است.
تیرانا به یک معنی، حسب حال مهرداد اوستا و شرح اندیشهها، دغدغهها و دلمشغولیهای اوست. بخشهایی از کتاب که به شرح سوانح زندگانی مولف میپردازد، بسیار خواندنی است. در لابه لای این صفحات میبینیم که فقر و تنگدستی در کنار عشق و شوری بی پایان به دانستن و بیشتر دانستن، چگونه کودکی به نام "محمدرضا رحمانی" را از کوران حوادثی عجیب و خواندنی می گذراند ، جان او را صیقل میدهد و او را سرانجام به "مهرداد اوستا" تبدیل میکند.
زندگینامه اوستا، حدیث نفس او به تنهایی نیست ، بلکه سرگذشت سرگشتگیها، تکاپوها و افتادنها و برخاستنهای یک نسل از اهالی فرهنگ این سرزمین است؛ نسلی که از پس سالهای جنگ جهانی بالید و در کوران حوادث روزگار، از جمله کشمکشهای دوران ملی شدن نفت و پس از آن قد راست کرد.
این نسل، نزاع تاریخی سنت و مدرنیته را با گوشت و پوست خویش لمس میکرد و میکوشید از رهگذر اندیشهها و مکتبهای گاه متناقض از مارکسیسم و ناسیونالیسم و ایسمهای دیگر گرفته تا عرفان و تصوف ، روش زندگی کردن در دنیای امروز را بیاموزد و به روشنایی فردا نقب بزند. اوستا خود برخی از این مکتبها و شیوه ها را در دورههای مختلف زندگانی خویش آزمود و سرانجام روح او در کرانههای ایمان و معنویت آرام گرفت.
"تیرانا" در این کتاب، مخاطبی است آشنا که نویسنده سرگذشت دل مجروح خویش را با او بازمیگوید. او یک شخصیت مبهم و اثیری است که در سراسر کتاب، در چهرههای مختلف و گاه متضاد حضور مییابد و در جاهایی کسی نیست جز خود مولف یا گوشهای از سایه روشنهای روح دردمند او.
هنگام مطالعه تیرانا، جادوی کلمات خیالانگیز و دانستههای فراوان نویسنده درباره ادبیات، فلسفه، تاریخ، اسطوره شناسی و... خواننده را به فضاهایی شگفت انگیز و متفاوت میبرد. جریان سیال تخیل و اندیشه اوستا، رودخانهای است که تلاطمهای آن، روح را به گردابهای ژرف احساسات متفاوت پرتاب میکند.
اوستا در بخشهای مختلف کتاب، از بسیاری از نام آوران شعر و ادب و... از کسانی که با آنان به نحوی حشر و نشر داشته یاد می کند و این یادکرد معمولا با داوری هایی همراه است. کلام او درباره ادیبان و شاعران معاصرش ، به حکم بصیرتی که او در سخنوری و نقد ادبی داشت ، قابل تامل و اعتنا و در پاره ای موارد منحصر به فرد است.
اوستا در تیرانا ستایشگر بزرگ طبیعت و زیباییهای آن است. او دل آزرده از دود و دم زندگانی امروز، آدمها را به بازگشت به طبیعت میخواند. او بهترین درودهایش را نثار فرزندان طبیعت میکند؛ همانان که همچون چادرنشینان، شبانان و ماهیگیران و... با زبان طبیعت آشنا هستند و آن را درمییابند. اوستا خود به زبان طبیعت سخن میگوید و از این روست که نظم و ترتیب متداول بر نوشتههای او حاکم نیست:
پس اگر میبینی که مرا در بیان احساس هیچ نظمی نیست، مرا با تو به همان زبانی سخن است که نگاه تو را با من... بدان زبان که نژادهترین و زیباترین زبانهاست ، به زبان آفرینش، زبان برآمدن خورشید به شبگیر و فرونشستن آن در امواج اقیانوس، زبان خاموش و گویای همه فرزندان طبیعت...
از نکات قابل توجه در نثر تیرانا , ترکیب سازیهای بدیعی است که محصول ذهن و زبان خلاق اوستا و چیره دستی او در حوزه کلمات است.گزیده تیرانا را می توان نوعی "تهذیب" و " تحریر" و "تلخیص" دانست که در ادبیات گذشته ما سابقه فراوان دارد. باید اقرار کنم که فراهم آوردن گزیده ای منسجم از کتابی که ذاتا , به دلیل ویژگی سبکی خود نظم و ترتیب خاصی را برنمی تابد , کار آسانی نبوده است. صاحب این قلم ضمن حفظ ارتباطات درون متنی , تلاش کرده است زیباترین و عمیق ترین بخشهای کتاب تیرانا را در متن برگزیده خود بیاورد و نمونه ای از نثر فاخر فارسی را فراروی خواننده قرار دهد.
تیرانا که توسط استاد گرانقدر و شاعر عزیز آقای محمدرضا ترکی نوشته شده از وبلاگ فصل فاصله تقدیم کاربران عزیز میگردد.
تیرانا نخستین بار در سالهاىنخست دهه پنجاه منتشر شده بود تا مقدمهاى بر مجموعه شعر استاد با نام شراب خانگى ترس محتسب خورده باشد. تیرانا نثر شاعرانه ای است که به شعر منثور پهلو می زند . نام و نثر این کتاب، بی آنکه قصد مقایسه ای در بین باشد ، از جهتی یادآور رکسانای احمد شاملوست و گویا اوستا با نوشتن آن می خواسته تسلط خود را بر نثر شاعرانه و شعر منثور به رخ مدعیان بکشد!
این اثر محصول طوفانهای ذهنی نویسندهای است با تخیلی شگفت! مولف بی آن که آداب و ترتیبی جسته باشد، اندیشهها و احساسات خود را در زمینههای مختلف، از فلسفه و ادبیات گرفته تا مسائل اجتماعی و... بر کاغذ آورده است. نثر تیرانا غالبا تحت تاثیر متون کهن فارسی بویژه تاریخ بیهقی است.
تیرانا به یک معنی، حسب حال مهرداد اوستا و شرح اندیشهها، دغدغهها و دلمشغولیهای اوست. بخشهایی از کتاب که به شرح سوانح زندگانی مولف میپردازد، بسیار خواندنی است. در لابه لای این صفحات میبینیم که فقر و تنگدستی در کنار عشق و شوری بی پایان به دانستن و بیشتر دانستن، چگونه کودکی به نام "محمدرضا رحمانی" را از کوران حوادثی عجیب و خواندنی می گذراند ، جان او را صیقل میدهد و او را سرانجام به "مهرداد اوستا" تبدیل میکند.
زندگینامه اوستا، حدیث نفس او به تنهایی نیست ، بلکه سرگذشت سرگشتگیها، تکاپوها و افتادنها و برخاستنهای یک نسل از اهالی فرهنگ این سرزمین است؛ نسلی که از پس سالهای جنگ جهانی بالید و در کوران حوادث روزگار، از جمله کشمکشهای دوران ملی شدن نفت و پس از آن قد راست کرد.
این نسل، نزاع تاریخی سنت و مدرنیته را با گوشت و پوست خویش لمس میکرد و میکوشید از رهگذر اندیشهها و مکتبهای گاه متناقض از مارکسیسم و ناسیونالیسم و ایسمهای دیگر گرفته تا عرفان و تصوف ، روش زندگی کردن در دنیای امروز را بیاموزد و به روشنایی فردا نقب بزند. اوستا خود برخی از این مکتبها و شیوه ها را در دورههای مختلف زندگانی خویش آزمود و سرانجام روح او در کرانههای ایمان و معنویت آرام گرفت.
"تیرانا" در این کتاب، مخاطبی است آشنا که نویسنده سرگذشت دل مجروح خویش را با او بازمیگوید. او یک شخصیت مبهم و اثیری است که در سراسر کتاب، در چهرههای مختلف و گاه متضاد حضور مییابد و در جاهایی کسی نیست جز خود مولف یا گوشهای از سایه روشنهای روح دردمند او.
هنگام مطالعه تیرانا، جادوی کلمات خیالانگیز و دانستههای فراوان نویسنده درباره ادبیات، فلسفه، تاریخ، اسطوره شناسی و... خواننده را به فضاهایی شگفت انگیز و متفاوت میبرد. جریان سیال تخیل و اندیشه اوستا، رودخانهای است که تلاطمهای آن، روح را به گردابهای ژرف احساسات متفاوت پرتاب میکند.
اوستا در بخشهای مختلف کتاب، از بسیاری از نام آوران شعر و ادب و... از کسانی که با آنان به نحوی حشر و نشر داشته یاد می کند و این یادکرد معمولا با داوری هایی همراه است. کلام او درباره ادیبان و شاعران معاصرش ، به حکم بصیرتی که او در سخنوری و نقد ادبی داشت ، قابل تامل و اعتنا و در پاره ای موارد منحصر به فرد است.
اوستا در تیرانا ستایشگر بزرگ طبیعت و زیباییهای آن است. او دل آزرده از دود و دم زندگانی امروز، آدمها را به بازگشت به طبیعت میخواند. او بهترین درودهایش را نثار فرزندان طبیعت میکند؛ همانان که همچون چادرنشینان، شبانان و ماهیگیران و... با زبان طبیعت آشنا هستند و آن را درمییابند. اوستا خود به زبان طبیعت سخن میگوید و از این روست که نظم و ترتیب متداول بر نوشتههای او حاکم نیست:
پس اگر میبینی که مرا در بیان احساس هیچ نظمی نیست، مرا با تو به همان زبانی سخن است که نگاه تو را با من... بدان زبان که نژادهترین و زیباترین زبانهاست ، به زبان آفرینش، زبان برآمدن خورشید به شبگیر و فرونشستن آن در امواج اقیانوس، زبان خاموش و گویای همه فرزندان طبیعت...
از نکات قابل توجه در نثر تیرانا , ترکیب سازیهای بدیعی است که محصول ذهن و زبان خلاق اوستا و چیره دستی او در حوزه کلمات است.گزیده تیرانا را می توان نوعی "تهذیب" و " تحریر" و "تلخیص" دانست که در ادبیات گذشته ما سابقه فراوان دارد. باید اقرار کنم که فراهم آوردن گزیده ای منسجم از کتابی که ذاتا , به دلیل ویژگی سبکی خود نظم و ترتیب خاصی را برنمی تابد , کار آسانی نبوده است. صاحب این قلم ضمن حفظ ارتباطات درون متنی , تلاش کرده است زیباترین و عمیق ترین بخشهای کتاب تیرانا را در متن برگزیده خود بیاورد و نمونه ای از نثر فاخر فارسی را فراروی خواننده قرار دهد.