صبا رادمان:
رسالت هنر جهتدار متعهد، دادن آگاهي و دور کردن انسان از غفلتهاست. هنر با تکيه بر زيباييشناسي، گوشههاي تاريک ابعاد انساني را هدف قرار داده و موجب تلالو زواياي ناشناخته روح وي ميشود. هر شاخه از هنر زواياي ناشناختهاي را روشني ميبخشد و در اين ميان هنرهاي نمايشي به عنوان يکي از کاملترين آئينههاي نشان دهنده زواياي ابعاد روحي انسان به شمار ميرود که با بکار گرفتن سمع و بصر و احساس و شعور بيننده با ترکيبي از موسيقي و نقاشي و شعر سعي در ارائه کاملترين نوع هنر را دارد و بنابراين اين هنر تمناي توجه خاص انساني براي هرچه بهتر و کاملتر شدن را ميطلبد و این کامل شدن چیزی نیست جز زیبایی.
در مقاله پیش رو برصدد هستیم تا با ارائه تعریف دقیق و روشن از فلسفه زیباییشناسی، در هر چه بهتر و کامل شدن هنر تئاتر گامی برداریم.
- زیبایی شناسی چیست؟
به طور معمول از واژه زیبایی شناسی به عنوان معادلی برای واژه انگلیسی"Aesthetics" استفاده میشود. معنی تحت الفظی آن را میتوان با مراجعه به دائره المعارفهای معتبر جهانی جستجو کرد. دائره المعارف ویکیپدیا در این باره بیان کرده:«زیباییشناسی به معنای وسیع کلمه نظریهای است در باب زیبایی، به هر دو معنای جلوه زیبایی یعنی زیبایی طبیعی و زیبایی هنری» و دائره المعارف بریتانیکا در توضیح این واژه، نوشته است:"مطالعات فلسفی در حوزه زیبایی و سلیقه". بنا به توضیح دائرهالمعارف فلسفه اینترنتی، زیبایی شناسی به شکل دقیق، نظریه زیبایی یا به گونهای بسیار وسیع تر فلسفه هنر را بیان می کند. دلبستگی سنتی به زیبایی درقرن هجدهم دچار خود گستردگی شد، تا آن حد که به جایگاهی رفیع دست یافت. از 1950یا پس ازآن برخی از مفاهیم زیبایی شناسی ناب به بحث درباره ادبیات گسترش یافته است. حتی بیشتر به شکل سنتی، فلسفه هنر متمرکز بر معانی خود است، اما به تازگی نقطه تمرکز، با تجزیه دقیق جنبه های هنری که به وسعت جایگزین می شوند بازتر شده است .
زیباییشناسیای که دراین سلسله گفتار مطرح می شود معطوف به همین پیشرفت های متاخر امروزین است. بنابراین، بعد از یک مطالعه مجمل عقاید گوناگون درباره زیبایی و مفاهیم و سوالات وابسته به آن، درباره ارزش تجربه زیبایی شناسی و تنوع ای آن سخن گفته خواهد شد. پیش از آن که به مسائلی بپردازیم که حوزه هنر را از زیبایی شناسی محض جدا می کند، به طور برجسته به مفاهیم اساسی میپردازیم. به این ترتیب راهی به زمینه یابی برخی از معانی پایه هنر که شرح آن ذکر شد، به گونهای که مشمول دوره"تعریف ناپذیر" اخیر شود، باز میشود. مفاهیم بیان، ارائه و طبیعت اشیاء هنری پس ازآن مورد بحث و نقد قرار میگیرد.
مقدمه
برآورد آنچه میتواند زیبایی شناسی نام گیرد، برآوردی بسیار وسیع است. حتی اکنون چهارجلد دائره المعارف اختصاص به گستره کاملی از سرفصل های ممکن آن دارد. هسته پیشنهادی در زیبایی شناسی فلسفی، به هر تقدیر، امروزه به طور روشن جا افتاده است. (رجوع شود به کتاب ویراش شده توسط دیکی، اسکلافینی و رابلین و رساله شپارد، از بین دیگر آثار.)
زیبایی شناسی ای که دراین دریافت از آن نام برده می شود به شکل متمرکز در اوایل قرن هجدهم با یک سلسله گفتار به نام" لذت تخیل "(The Pleasures of the Imagination)که ژوزف ادیسون (Joseph Addison) روزنامهنگار در نخستین شمارههای مجله"بیننده(The Spectator) در1712 میلادی نوشت، آغاز شد. پیش از این زمان، اندیشههای اشخاص قابل اعتنایی تاخت و تاز در این زمینه را آغاز کرده بود. برای مثال، در دستوربندی تئوریهای جامع" تناسب و توازن"، به تفصیل بیشتر، به شکل خاص، در زمینه تئاتر، معماری و موسیقی شرح داده شده بود.
اما توسعه کامل پایدار، بازخوردهای فلسفی زیبایی شناسی تا هنگام آغاز فعالیتهای با حوصله قرن هجدهم پدیدار نشد. با تفاوتی قابل اعتنا، دقیقترین و موثرترین تئوریپرداز، از میان تئوری پردازان نخستین تا پایان قرن هجدهم، ایمانوئل کانت (Immanuel Kant) بود. بنابراین، بسیار مهم است پیش ازهر چیز، دریافتی از چگونگی نزدیک شدن کانت به موضوع بدست آوریم. نقد عقاید وی، و جایگزینی شق دیگر آنها، پس از آن در این مدخل ارائه خواهد شد. اما به واسطه کانت ما با برخی از مفاهیم کلیدی موضوع از طریق راه آشناسازی، روبرو میشویم.
کانت برخی مواقع به عنوان یک فرمالیست در تئوری هنر شناخته می شود. در این باره باید گفت، وی کسی است که فکر می کرد محتوای یک اثر هنری موضوع زیبایی شناسی نیست. اما این تنها بخشی از داستان است. وی یک فرمالیست در زمینه لذت بردن ناب از طبیعت بود، اما برای کانت بیشتر هنرها ناخالص بودند، زیرا درگیر یک " مفهوم " ( concept) بودند. حتی لذت بردن از بخشهایی از طبیعت نیز برای کانت ناخالص بود. به طور خاص، هنگامی که یک مفهوم وارد طبیعت میشد، مانند هنگامی که ما کمال بدن یک جانور یا یک انسان عضلانی را میپسندیم در چنین وضعیتی هستیم.
به وسیله تئاتر، هنر ممکن است بعضی مواقع شامل نمود این زیبایی شود که در آن صورت به هنر زیبا تبدیل میشود. اما برای کانت همه هنرها این کیفیت را نداشتند. در همه موارد، تئوری کانت از زیبایی ناب، چهار جنبه را درنظر داشت: آزادی از مفاهیم، عینیت، بیعلاقگی بیننده، و الزام آن.
منظور کانت از"مفهوم"، "پایان " یا" نتیجه"ای بود که نیروهای شناسنده انسان می فهمند و قضاوت خلاق به مقصود آن پاسخ می دهد. برای مثال، جمله" این یک ریگ است" مفهوم روشنی دارد، ولی هنگامی که هیچ مفهوم روشنی وارد بحث نشده است، با جمله "پراکندگی ریگها در ساحل "، نیروهای شناسنده در یک بازی آزاد نگاه داشته میشوند و این هنگامی رخ می دهد که این بازی موافق با وجود یک بیان زیبایی ناب است. همچنین، عینیت و جامعیتی در قضاوت همه کسانی که میتوانند قضاوت کنند اززمان دانستن این نکته که نیروهای شناسنده مشترک است وجود دارد. پس بنا به نظر کانت، می توان دانست که موضوعات مستقل همانند ریگها هستند.
به طور مثال هنگامی که به الگوی همراه کرانه(ریگهای کنار دریا) اشاره میشود این نیروها و تابع همانند خواه آنها به این قضاوت قطعی میرسند یا در بازی آزاد باقی میمانند. این که درک زیبایی ناب الزامی بود اساس کار ما نبود. به هر تقدیر، بنا به نظر کانت، که از دگر خواهی چنین درکی مشتق شده است، درقرن هجدهم بیعلاقگیاش اعلام شد. این رخ دادها از آنجا که نقصانی زیبایی ناب برای ما لذت بخش نیست، شامل هیچ میلی برای تصرف عینیت نیست. این مطمئنا دلپذیر است، ولی در یک راه عقلانی مشخص. زیبایی ناب، به شکل دیگر، توجه ذهنی ما را به سادگی نگاه میدارد : ما هیچ دلبستگی بیشتری نداریم، پس به عینیت به خودی خود تفکرمی کنیم. درک عینیت در چنین مواردی بیانی درخود است، نه یک مقصود برای پایانی دیگر، بلکه لذتی برای خود از تنهایی خود است.
این از نیازهای اخلاقی است که ما بر فراز خود میایستیم، تا چنین تمرینی تبدیل به الزام شود. قضاوت زیبایی ناب هنگامی که یک نقطه دید اخلاقی را آغاز کند، بیخود میشود. " زیبایی نمادی از اخلاقیات است " و " لذت بردن از طبیعت نشانه روح شایسته است" از گفتار کلیدی کانت به شمار می روند. لذت از غروب خورشید یا یک ساحل، نشانگر هماهنگی بین همه ما و جهان است.
در میان این عقاید، تصور " بیعلاقگی " بیشترین رواج را دارد. به علاوه، کانت این اندیشه ها را از تئوری های قرن هجدهمی پیش از خود وام گرفته بود. برای مثال، فیلسوف اخلاقی، لرد شفتسبری(Lord Shaftesbury) بیشترین توجه - تا آن زمان- را به خود جذب کرده بود. اخیرا نیز جامعه شناس فرانسوی پیر بوردیو(Pierre Bourdieu) به این مسئله توجه نشان داده است. به طور روشن، در این متن "بی علاقگی" به معنی"عدم علاقمندی" نیست، و به شکلی مهمل نمایانه نزدیک به چیزی است که ما اکنون آن را علایق خود میدانیم.
رسالت هنر جهتدار متعهد، دادن آگاهي و دور کردن انسان از غفلتهاست. هنر با تکيه بر زيباييشناسي، گوشههاي تاريک ابعاد انساني را هدف قرار داده و موجب تلالو زواياي ناشناخته روح وي ميشود. هر شاخه از هنر زواياي ناشناختهاي را روشني ميبخشد و در اين ميان هنرهاي نمايشي به عنوان يکي از کاملترين آئينههاي نشان دهنده زواياي ابعاد روحي انسان به شمار ميرود که با بکار گرفتن سمع و بصر و احساس و شعور بيننده با ترکيبي از موسيقي و نقاشي و شعر سعي در ارائه کاملترين نوع هنر را دارد و بنابراين اين هنر تمناي توجه خاص انساني براي هرچه بهتر و کاملتر شدن را ميطلبد و این کامل شدن چیزی نیست جز زیبایی.
در مقاله پیش رو برصدد هستیم تا با ارائه تعریف دقیق و روشن از فلسفه زیباییشناسی، در هر چه بهتر و کامل شدن هنر تئاتر گامی برداریم.
- زیبایی شناسی چیست؟
به طور معمول از واژه زیبایی شناسی به عنوان معادلی برای واژه انگلیسی"Aesthetics" استفاده میشود. معنی تحت الفظی آن را میتوان با مراجعه به دائره المعارفهای معتبر جهانی جستجو کرد. دائره المعارف ویکیپدیا در این باره بیان کرده:«زیباییشناسی به معنای وسیع کلمه نظریهای است در باب زیبایی، به هر دو معنای جلوه زیبایی یعنی زیبایی طبیعی و زیبایی هنری» و دائره المعارف بریتانیکا در توضیح این واژه، نوشته است:"مطالعات فلسفی در حوزه زیبایی و سلیقه". بنا به توضیح دائرهالمعارف فلسفه اینترنتی، زیبایی شناسی به شکل دقیق، نظریه زیبایی یا به گونهای بسیار وسیع تر فلسفه هنر را بیان می کند. دلبستگی سنتی به زیبایی درقرن هجدهم دچار خود گستردگی شد، تا آن حد که به جایگاهی رفیع دست یافت. از 1950یا پس ازآن برخی از مفاهیم زیبایی شناسی ناب به بحث درباره ادبیات گسترش یافته است. حتی بیشتر به شکل سنتی، فلسفه هنر متمرکز بر معانی خود است، اما به تازگی نقطه تمرکز، با تجزیه دقیق جنبه های هنری که به وسعت جایگزین می شوند بازتر شده است .
زیباییشناسیای که دراین سلسله گفتار مطرح می شود معطوف به همین پیشرفت های متاخر امروزین است. بنابراین، بعد از یک مطالعه مجمل عقاید گوناگون درباره زیبایی و مفاهیم و سوالات وابسته به آن، درباره ارزش تجربه زیبایی شناسی و تنوع ای آن سخن گفته خواهد شد. پیش از آن که به مسائلی بپردازیم که حوزه هنر را از زیبایی شناسی محض جدا می کند، به طور برجسته به مفاهیم اساسی میپردازیم. به این ترتیب راهی به زمینه یابی برخی از معانی پایه هنر که شرح آن ذکر شد، به گونهای که مشمول دوره"تعریف ناپذیر" اخیر شود، باز میشود. مفاهیم بیان، ارائه و طبیعت اشیاء هنری پس ازآن مورد بحث و نقد قرار میگیرد.
مقدمه
برآورد آنچه میتواند زیبایی شناسی نام گیرد، برآوردی بسیار وسیع است. حتی اکنون چهارجلد دائره المعارف اختصاص به گستره کاملی از سرفصل های ممکن آن دارد. هسته پیشنهادی در زیبایی شناسی فلسفی، به هر تقدیر، امروزه به طور روشن جا افتاده است. (رجوع شود به کتاب ویراش شده توسط دیکی، اسکلافینی و رابلین و رساله شپارد، از بین دیگر آثار.)
زیبایی شناسی ای که دراین دریافت از آن نام برده می شود به شکل متمرکز در اوایل قرن هجدهم با یک سلسله گفتار به نام" لذت تخیل "(The Pleasures of the Imagination)که ژوزف ادیسون (Joseph Addison) روزنامهنگار در نخستین شمارههای مجله"بیننده(The Spectator) در1712 میلادی نوشت، آغاز شد. پیش از این زمان، اندیشههای اشخاص قابل اعتنایی تاخت و تاز در این زمینه را آغاز کرده بود. برای مثال، در دستوربندی تئوریهای جامع" تناسب و توازن"، به تفصیل بیشتر، به شکل خاص، در زمینه تئاتر، معماری و موسیقی شرح داده شده بود.
اما توسعه کامل پایدار، بازخوردهای فلسفی زیبایی شناسی تا هنگام آغاز فعالیتهای با حوصله قرن هجدهم پدیدار نشد. با تفاوتی قابل اعتنا، دقیقترین و موثرترین تئوریپرداز، از میان تئوری پردازان نخستین تا پایان قرن هجدهم، ایمانوئل کانت (Immanuel Kant) بود. بنابراین، بسیار مهم است پیش ازهر چیز، دریافتی از چگونگی نزدیک شدن کانت به موضوع بدست آوریم. نقد عقاید وی، و جایگزینی شق دیگر آنها، پس از آن در این مدخل ارائه خواهد شد. اما به واسطه کانت ما با برخی از مفاهیم کلیدی موضوع از طریق راه آشناسازی، روبرو میشویم.
کانت برخی مواقع به عنوان یک فرمالیست در تئوری هنر شناخته می شود. در این باره باید گفت، وی کسی است که فکر می کرد محتوای یک اثر هنری موضوع زیبایی شناسی نیست. اما این تنها بخشی از داستان است. وی یک فرمالیست در زمینه لذت بردن ناب از طبیعت بود، اما برای کانت بیشتر هنرها ناخالص بودند، زیرا درگیر یک " مفهوم " ( concept) بودند. حتی لذت بردن از بخشهایی از طبیعت نیز برای کانت ناخالص بود. به طور خاص، هنگامی که یک مفهوم وارد طبیعت میشد، مانند هنگامی که ما کمال بدن یک جانور یا یک انسان عضلانی را میپسندیم در چنین وضعیتی هستیم.
به وسیله تئاتر، هنر ممکن است بعضی مواقع شامل نمود این زیبایی شود که در آن صورت به هنر زیبا تبدیل میشود. اما برای کانت همه هنرها این کیفیت را نداشتند. در همه موارد، تئوری کانت از زیبایی ناب، چهار جنبه را درنظر داشت: آزادی از مفاهیم، عینیت، بیعلاقگی بیننده، و الزام آن.
منظور کانت از"مفهوم"، "پایان " یا" نتیجه"ای بود که نیروهای شناسنده انسان می فهمند و قضاوت خلاق به مقصود آن پاسخ می دهد. برای مثال، جمله" این یک ریگ است" مفهوم روشنی دارد، ولی هنگامی که هیچ مفهوم روشنی وارد بحث نشده است، با جمله "پراکندگی ریگها در ساحل "، نیروهای شناسنده در یک بازی آزاد نگاه داشته میشوند و این هنگامی رخ می دهد که این بازی موافق با وجود یک بیان زیبایی ناب است. همچنین، عینیت و جامعیتی در قضاوت همه کسانی که میتوانند قضاوت کنند اززمان دانستن این نکته که نیروهای شناسنده مشترک است وجود دارد. پس بنا به نظر کانت، می توان دانست که موضوعات مستقل همانند ریگها هستند.
به طور مثال هنگامی که به الگوی همراه کرانه(ریگهای کنار دریا) اشاره میشود این نیروها و تابع همانند خواه آنها به این قضاوت قطعی میرسند یا در بازی آزاد باقی میمانند. این که درک زیبایی ناب الزامی بود اساس کار ما نبود. به هر تقدیر، بنا به نظر کانت، که از دگر خواهی چنین درکی مشتق شده است، درقرن هجدهم بیعلاقگیاش اعلام شد. این رخ دادها از آنجا که نقصانی زیبایی ناب برای ما لذت بخش نیست، شامل هیچ میلی برای تصرف عینیت نیست. این مطمئنا دلپذیر است، ولی در یک راه عقلانی مشخص. زیبایی ناب، به شکل دیگر، توجه ذهنی ما را به سادگی نگاه میدارد : ما هیچ دلبستگی بیشتری نداریم، پس به عینیت به خودی خود تفکرمی کنیم. درک عینیت در چنین مواردی بیانی درخود است، نه یک مقصود برای پایانی دیگر، بلکه لذتی برای خود از تنهایی خود است.
این از نیازهای اخلاقی است که ما بر فراز خود میایستیم، تا چنین تمرینی تبدیل به الزام شود. قضاوت زیبایی ناب هنگامی که یک نقطه دید اخلاقی را آغاز کند، بیخود میشود. " زیبایی نمادی از اخلاقیات است " و " لذت بردن از طبیعت نشانه روح شایسته است" از گفتار کلیدی کانت به شمار می روند. لذت از غروب خورشید یا یک ساحل، نشانگر هماهنگی بین همه ما و جهان است.
در میان این عقاید، تصور " بیعلاقگی " بیشترین رواج را دارد. به علاوه، کانت این اندیشه ها را از تئوری های قرن هجدهمی پیش از خود وام گرفته بود. برای مثال، فیلسوف اخلاقی، لرد شفتسبری(Lord Shaftesbury) بیشترین توجه - تا آن زمان- را به خود جذب کرده بود. اخیرا نیز جامعه شناس فرانسوی پیر بوردیو(Pierre Bourdieu) به این مسئله توجه نشان داده است. به طور روشن، در این متن "بی علاقگی" به معنی"عدم علاقمندی" نیست، و به شکلی مهمل نمایانه نزدیک به چیزی است که ما اکنون آن را علایق خود میدانیم.